میان جنگلِ کاج های تلخ
هر نیمکتِ خالی
می تواند جای تو باشد.
و این جا
چه قدر نیمکت خالی هست!
رضا کاظمی
|
|
کاربر شهرسختافزار
نخستین لمس باران
چشمی دوخته بر اعماق بی کرانه ی دریا
چشمی دیگر اما
خیره بر ردای تیره ی آسمان
خصمانه تلاطمی بی رویا
بر پهنای آغوش سرکش موجی دیگر
نخستین لمس ساحل
جان به فراغ آرمیده
بی تشویش منقار مرغ دریایی
چشمی فروغلطیده در شن
چشمی به انتظار اما
در تار و پود مندرس شولای آسمان
نخستین لمس آفتاب
بی پناه پایمرد آب در میان
بی نوا مردمکی خامد
در شوق مبهم فردا...
آخرین ویرایش توسط IMP7 در تاریخ 08-04-18 انجام شده است
کاربر شهرسختافزار
دیگر بار
با خود به عناد برمی خیزم
بی پروا
چون حس سرکش و شوریده ی آخرین شورشی
که به جوهر خون خویش
چراغ تشنه ی قیامی دیرپا را افروخته می دارد...
آن سوی دهلیز تاریکی باری
جز دستان خونی و
خوانی تهی تر
فاتح رنجور را نصیبی نیست...
باروی جان را دیگر
تاب تحمل این نایره نیست...
کاربر شهرسختافزار
چه بسیار مردمانی
که پیش از طلوع خورشید
نومید
سر بر بالین خسته فشرده
می میرند
بی آنکه بدانند
آغاز روز نو
سوسوی شلعه ی کوچک
قلب های حقیقت طلب خویشتنشان است...
Mohammad-RI (11-05-18)
کاربر شهرسختافزار
جهانم
سردو خاموش است،
کنون خاکستری
بی حاصل و فرتوت
به روی هیمه ی دیروز
تن خسته به دست باد فرسوده
می میرم...
Mohammad-RI (27-07-18)
کاربر شهرسختافزار
در میانه ی راه
هزار معبد خاموش
هزار پرنده ی مرده
هزار جنگل سوخته...
تنها
در میانه راه...
AMD>INTEL (19-08-18), DOOM999 (19-08-18), Mohammad-RI (27-07-18)
|
|
DOOM999 (19-08-18), Mohammad-RI (19-08-18)
Mohammad-RI (28-08-18)
DOOM999 (28-11-18)
کاربر شهرسختافزار
حالا
پس از دیدن چشم های توست
که گمان می کنم
جهان
تنها کره ای کوچک و خاکی
بر منظومه ی گیج کناره ی کهکشانی خرد است و
بس...
DOOM999 (30-12-18)
1 کاربر در حال مشاهده این موضوع. (0 عضو و 1 میهمان)
Bookmarks