برای دیدن تو
اگر رودخانه بودم، برمی گشتم
اگر کوه بودم، می دویدم
اگر باد بودم، می ایستادم
اما انسانم
و بارها برای دیدنت
برگشته
دویده
ایستاده ام....
"حسن آذری"
Printable View
برای دیدن تو
اگر رودخانه بودم، برمی گشتم
اگر کوه بودم، می دویدم
اگر باد بودم، می ایستادم
اما انسانم
و بارها برای دیدنت
برگشته
دویده
ایستاده ام....
"حسن آذری"
دست های تو
دهلیز های فرار منند
به خیال
به اعماق
دست های من اما...
گم می شوم
در پیچ و تاب
پرتشنج بی ثمری
بی تاب
بی رمق
گم می شوم...
میان جنگلِ کاج های تلخ
هر نیمکتِ خالی
می تواند جای تو باشد.
و این جا
چه قدر نیمکت خالی هست!
رضا کاظمی
نخستین لمس باران
چشمی دوخته بر اعماق بی کرانه ی دریا
چشمی دیگر اما
خیره بر ردای تیره ی آسمان
خصمانه تلاطمی بی رویا
بر پهنای آغوش سرکش موجی دیگر
نخستین لمس ساحل
جان به فراغ آرمیده
بی تشویش منقار مرغ دریایی
چشمی فروغلطیده در شن
چشمی به انتظار اما
در تار و پود مندرس شولای آسمان
نخستین لمس آفتاب
بی پناه پایمرد آب در میان
بی نوا مردمکی خامد
در شوق مبهم فردا...
دیگر بار
با خود به عناد برمی خیزم
بی پروا
چون حس سرکش و شوریده ی آخرین شورشی
که به جوهر خون خویش
چراغ تشنه ی قیامی دیرپا را افروخته می دارد...
آن سوی دهلیز تاریکی باری
جز دستان خونی و
خوانی تهی تر
فاتح رنجور را نصیبی نیست...
باروی جان را دیگر
تاب تحمل این نایره نیست...
چه بسیار مردمانی
که پیش از طلوع خورشید
نومید
سر بر بالین خسته فشرده
می میرند
بی آنکه بدانند
آغاز روز نو
سوسوی شلعه ی کوچک
قلب های حقیقت طلب خویشتنشان است...
جهانم
سردو خاموش است،
کنون خاکستری
بی حاصل و فرتوت
به روی هیمه ی دیروز
تن خسته به دست باد فرسوده
می میرم...
در میانه ی راه
هزار معبد خاموش
هزار پرنده ی مرده
هزار جنگل سوخته...
تنها
در میانه راه...
تو را فراسوی انتظار میخواهم
آن سوتر از خودم
و آنقدر دوستت دارم
که دیگر نمیدانم
از ما دو تن
کدام یک غایب است !
"پل الوار"
ما ابرهاى به هم رسیده بودیم
از راهى بسیار دور
حرفى نداشتیم
گریستیم...!
"محمد ابراهیم گرجى"