M A H R A D (11-09-15), M3RS4D 50062 (11-09-15)
برای زیستن دو قلب لازم است
قلبی که دوست بدارد
قلبی که دوستش بدارند .
قلبی که هدیه کند
قلبی که بپذیرند .
قلبی برای من
قلبی برای انسانی که من میخواهم
تا انسان را در کنار خود حس کنم .
در آنسوی ستاره من انسانی میخواهم :
انسانی که مرا بگزیند
انسانی که من او را بگزینم
انسانی که به دست من نگاه کند
انسانی که به دستهایش نگاه کنم
انسانی در کنار من
تا به دستهای انسانها نگاه کنیم
انسانی در کنارم
آینهای در کنارم
تا در او بخندم
تا در او بگریم .
شاملو
M A H R A D (11-09-15), M3RS4D 50062 (11-09-15)
ياد بگذشته به دل ماند و دريغنيست ياري که مرا ياد کندديده ام خيره به ره ماند و ندادنامه اي تا دل من شاد کندخود ندانم چه خطايي کردمکه ز من رشته الفت بگسستدر دلش جايي اگر بود مراپس چرا ديده ز ديدارم بست
شعر از یاد رفته از فروغ فرخزاد برای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید ! برای عضویت اینجا کلیک کنید
|
در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم
اصلن به تو افتاد مسیرم که بمیرم
یک قطره ی آبم که در اندیشه ی دریا
افتادم و باید بپذیرم که بمیرم
یا چشم بپوش از من و از خویش برانم
یا تنگ در آغوش بگیرم که بمیرم
این کوزه ترک خورد! چه جای نگرانی است
من ساخته از خاک کویرم که بمیرم
خاموش مکن آتش افروخته ام را
بگذار بمیرم که بمیرم که بمیرم.
"فاضل نظری"
M3RS4D 50062 (12-09-15)
نمی خواهم بجنگم
تو را می خواهم
تنگ در آغوش گیرم
نمی خواهم بجنگم
می خواهم بازی دیگری کنم
که در آن
به جای جنگیدن
همدیگر را در آغوش می فشارند
و می توان غلتان
بر قالیچه ئی خندید
و می توان هم را بوسید
و بغل زد
آن جایی که انگار
همه پیروزند .
"شل سیلور استاین"
M3RS4D 50062 (22-09-15)
با منِ بی کسِ تنها شده ، یارا تو بمان
همه رفتند ازین خانه ، خدا را تو بمان
منِ بی برگِ خزان دیده، دگر رفتنی ام
تو همه بار و بری، تازه بهارا تو بمان
داغ و درد است همه نقش و نگار دل من
بنگر این نقشِ به خون شسته ، نگارا تو بمان
زین بیابان گذری نیست سواران را ، لیک
دل ما خوش به فریبی ست ، غبارا تو بمان
هر دم از حلقه عشاق ، پریشانی رفت
به سرِ زلف بتان، سلسله دارا تو بمان
شهریارا تو بمان بر سرِ این خیل یتیم
پدرا، یارا، اندوهگسارا تو بمان !
سایه در پای تو چون موج چه خوش زار گریست
که سرِ سبزِ تو خوش باد، کنارا تو بمان
هوشنگ ابتهاج
M3RS4D 50062 (22-09-15)
راه کج بود نشد تا به دیارم برسم
فال من خوب نیامد که به یارم برسم
بیقراری رسیدن رمق از پایم برد
نشد آخر سر ساعت به قرارم برسم
شهریاری پر از اندوه ثریا هستم
شاید آخر سر پیری به نگارم برسم
استخوان سوز سیاهی زمستان شدهام
بلکه نوروز بیاید به بهارم برسم
عشق هرروز دلم را به کناری میبرد
عشق نگذاشت سرانجام به کارم برسم
مرگ دلبستگی آخر دنیای من است
میروم شاید روزی به مزارم برسم
"شهریار"
M3RS4D 50062 (22-09-15)
صلاح از ما چه مي جويي كه مستان را صلا گفتيم
به دور نرگس مستت سلامت را دعا گفتيم
در ميخانه ام بگشا كه هيچ از خانقه نگشود
گرت باور بود ور نه سخن اين بود و ما گفتيم
حافظ
AMD>INTEL (27-09-15), mehrdad_ab (27-09-15)
M A H R A D (28-09-15), M3RS4D 50062 (28-09-15)
|
M3RS4D 50062 (01-10-15)
گاهی دلم می خواهد
بگذارم بروم بی هر چه آشنا
گوشه ی دوری گمنام
حوالی جایی بی اسم
بعد بی هیچ گذشته ای
به یاد نیارم از کجا آمده
کیستم
اینجا چه می کنم
بعد بی هیچ امروزی
به یاد نیاورم که فرقی هست
فاصله ای هست
فردایی هست
گاهی واقعا خیال می کنم
روی دست خدا مانده ام
خسته اش کرده ام
راهی نیست
باید چمدانم را ببندم
راه بیفتم بروم
ومی روم
اما به درگاه نرسیده از خود می پرسم
کجا ؟
کجا را دارم ، کجا بروم ؟
سیدعلی صالحی
M3RS4D 50062 (04-10-15)
5 کاربر در حال مشاهده این موضوع. (0 عضو و 5 میهمان)
Bookmarks