aMiR HosSeiN (29-09-07)
كاربر فعال انجمن موسيقي
در مورد تاریخ قبل از اسلام کشور ایران و حرف ها و شایعاتی از قبیل :نقش یهود در برآمدن هخامنشیان - اشکانیان دروغی بزرگ و ساسانیان واقعیتی دگرگون و نقش یهود و صهیونیست در ایجاد اختلاف و جدل بین ایرانیان و عرب ها و همچنین عرب ها و دیگر قوم ها و بهره برداری های سیاسی در این زمینه در قسمتی از نشریه توضیح فرمایید. ضمنا می توان از نظرات و آثار استاد ناصر پور پیرار که در این زمینه حرف هایی برای گفتن دارند استفاده کرد و یا به نقد و مخالفت با این نظرات پرداخت به هر حال تاریخ 2500 ساله یا 4000 ساله یا به قول بعضی ها 6000 ساله ایران و نقش اسلام در ایران با تناقض هایی روبرو شده است. امید است به این مقوله توجه فرمایید.
در اوایل قرن ششم قبل از میلاد، قدس به دست پادشاه بابل بخت نصر، سقوط کرد و تعداد زیادی یهودی اسیر شد. این اسیران به بابل برده شدند. کورش پادشاه ایران در سال 538 قبل از میلاد به بابل حمله کرد، بخت نصر را شکست، یهودیان اسیر را آزاد کرد و به آنان اجازه داد که به فلسطین باز گردند. رفتار کورش با یهودیان اسیر، خوب بود ( تاریخ فلسطین القدیم، ص 34 به بعد، دکتر سامی سعید الاحمد).
یهودیان به مدت هفتاد سال به صورت اسیر در بابل بودند. از 332 تا 538 قبل از میلاد ایرانیان بر فلسطین مسلط بودند و با لشکرکشی اسکندر مقدونی، تسلط ایرانیان از بین رفت و یونانیان بر فلسطین حاکم شدند و یهودیان زیر سلطه یونانیان بودند (تاریخ نوین فلسطین، ص 17 به بعد، دکتر عبدالوهاب تیالی، ترجمه محمد جواهر کلام، چاپ اول).
در پایان سال پانزده هجری قمری قدس به دست نیروهای مسلمان فتح شد و از سال 15 هجری تا سال 1947 میلادی فلسطین در اختیار مسلمانان بود ( تاریخ طبری، ج 3، هشت جلدی، ص 105، حوادث سال 15 هجرت).
یهودیان در طول تاریخ همواره زیر سلطه بوده اند و استقلال نداشته اند. زمانی زیر سلطه فرعون مصر و پس از آن زیر سلطه حکومت بابل، پس از آن زیر سلطه ایران، پس از آن زیر سلطه یونانیان، پس از آن زیر سلطه رومیان و پس از رومیان زیر سلطه مسلمانان بوده اند.
بر این اساس این قوم ابزار لازم برای تسلط بر قوم ها وکشورها را نداشت و برای همین نقش اساسی و مستقل نمی توانستند داشته باشند. حکومت کورش در جهان آن روز در همه جا نقش کلیدی داشت و بر همه جا مسلط بود و به خاطر همین یهودیان اسیر و در بند را از بردگی و اسارت نجات داد ولی یهودیان کاره ای نبودند تا در به حکومت رسیدن پادشاهان ایران نقشی داشته باشند. آنچه درباره ایران و یهود قبل از اسلام می توان به یقین گفت همین است که حکومت ایران، آنان را از اسارت بابلیان نجات داد و آنان وامدار حکومت ایران شدند. توجه به این داشته باشیم که یکی از روش های تبلیغاتی یهودیان، این است که یهودیان را گاهی بسیار بسیار هوشیار، خطرناک و متفکر و کاردان معرفی می کنند و گاهی هم بسیار بسیار مظلوم و ستمدیده معرفی می کنند. در حالی که چنین نیست و اگر چنین بود پس چرا عرب جزیره العرب، آنان را از جزیره العرب بیرون کردند؟ و اگر آنان بسیار بسیار با هوش بودند پس چرا در تاریخ گم شدند؟
در عصر حاضر دشمنان مسلمانان که بر فلسطین مسلط شدند و تسلط حکومت اسلامی را از بین بردند، یهودیان فلسطین و جهان را برای رسیدن به اهداف خود به عنوان ابزار کار انتخاب کردند و فلسطین را تقسیم و یک قسمت آن را برای یهودیان به عنوان کشور مستقل درست کردند. اکنون یهودیان ساکن فلسطین ابزاری هستند که حکومت های استعمارگر با آنان به اهداف خود می رسند و خود این یهودیان کاره ای نیستند و اگر یک روز این حکومت های استعمارگر، دست از این یهودیان بردارند، آنان نمی توانند یک ساعت هم دوام بیاورند. حکومت های استعمارگر با استقرار انواع بمب های اتمی و سلاح های دیگر این یهودیان را حفظ می کنند وگرنه خود اینها قدرتی ندارند.
تاریخ زندگی یهودیان را در نظر بگیرید خواهید دید که این قوم، همواره زیر سلطه بوده اند و نقش کلیدی در هیچ حادثه ای نداشته اند بلکه اینها ابزار کار بودند.
در مورد اسلام و ایران به این نکته اشاره می کنیم که فتح ایران توسط نیروهای مسلمان یک مسأله است، مسلمان شدن ایرانیان یک مسأله و شیعه شدنشان مسأله سوم است.
مردم ایران در زمان ساسانیان نخواستند در برابر نیروهای مسلمان مقاومت کنند و بجنگند چون این جنگ، جنگ معمولی نبود و مردم ایران که معتقد به دین بودند نمی توانستند در این جنگ شرکت کنند چون این جنگ، به نام دین بود و مسلمانان به خاطر کشورگشایی حمله نکرده اند بلکه مسلمانان حمله کرده اند تا حکومت ایران را که مانع پیشرفت دین اسلام و ضد دین اسلام است از بین بردارند تا صدای دین اسلام که دین جدید است به گوش مردم برسد وگرنه مهاجمان مسلمان، کاری با مردم نداشتند. توجه داشته باشیم که فتح ایران در سال 31 هجری قمری صورت گرفت ولی مسلمان شدن ایرانیان به این سرعت نبود بلکه مسلمان شدنشان به تدریج بود. نیروها هر شهری را که فتح می کردند به آنان می گفتند: یا مسلمان بشوید و یا جزیه بدهید و هیچ وقت کسی را به اجبار به اسلام دعوت نکردند. مسلمان شدن ایرانیان به صورت گسترده از قرن سوم شروع شد. در این قرن مردم ایران تلاش کردند تا از حکومت خلفای عباسی رها شوند و پس از این که ایران مستقل شد ایرانیان گروه گروه و منقطه به منطقه به اسلام روی آوردند و آزادانه هم مسلمان شدند نه به زور شمشیر چون شمشیری در کار نبود. مردم طبرستان و شمال ایران تا سیصد سال پس از هجرت هنوز مسلمان نشده بودند و بیشتر مردم کرمان در تمام مدت خلافت امویان زرتشتی بودند. مردم ایران از قرن چهارم هجری به بعد فرهنگ اسلامی را به عنوان فرهنگ خود انتخاب کردند و از آن زمان تا به امروز چنین مانده اند.
کس نمی داند کدامين روز می آيد *** کس نمی داند کدامين روز می ميرد
aMiR HosSeiN (29-09-07)
كاربر فعال انجمن موسيقي
متن بالا در آرشیوم بود متاسفانه نمی دونم منبعش چه کتابیه ! ولی این توضیح لازمه : درباره مسلمان شدن ایرانیان به هیچ عنوان مطالب بالا رو تصدیق نمی کنم ! و کلا با مطالب بالا مخالفم .
کس نمی داند کدامين روز می آيد *** کس نمی داند کدامين روز می ميرد
كاربر فعال انجمن موسيقي
"منم کوروش،شاه جهان،شاه بزرگ،شاه نیرومند،شاه بابل،شاه کشور سومر و اکد،شاه چهار گوشه ی عالم،
پسر شاه بزرگ کمبوجیه،شاه شهر آنشان،نوه ی شاه بزرگ کوروش،شاه شهر آنشان،نواده ی شاه بزرگ
چیش پیش،شاه آنشان.از دودمانی که همیشه شاه بوده اند و فرمانروایی اش را بل(خدا) و نبو گرامی می دارند
و با خرسندی قلبی پادشاهی او را خواهانند."
کوروش،شاهنشاه هخامنشی یا سرداری فاتح یا پدری مهربان؟شاید هم یک رهایی بخش:"کوروش خواهد آمد و مرا نجات خواهد داد" این کلام دانیال نبی است هنگامی که در بابل در بند نبونید به سر می برد همراه با هزاران یهودی دیگر...
هرودت،بزرگترین مورخ دنیای کهن درباره ی او می نویسد:"کوروش پادشاهی ساده،بلند همت،جوانمرد و شجاع که با اتباع خود رفتاری مشفقانه و پدرانه داشته و بسیار بخشنده و مهربان و آداب دان و ملت نواز بوده است و چون همواره خیر و سعادت زیردستان خود را می خواست مردمان وی را پدر خود می خواندند."
افلاطون:"کوروش سرداری بزرگ و دوستی عالیقدر برای وطن خود بود.در زمان او ایرانیان فرمانروای ملل بسیاری شدند.کوروش به همه ی این مردم حقوق آزاد بخشید به طوری که دلهای همه به او نزدیک شد."
در زمانی که آشور نصیرپال،پادشاه آشور در کتیبه ی خود می نویسد:"...به فرمان آشور و ایشتار خدایان بزرگ و حامیان من...ششصد نفر از لشکر دشمن را بدون ملاحظه سر بریدم و سه هزار نفر از اسیران را زنده زنده در آتش سوزاندم...حاکم شهر را به دست خود زنده پوست کندم و پوستش را به دبوار شهر آویختم...بسیاری را در آتش کباب کردم و دست و گوش و بینی زیادی را بریدم،هزاران چشم ازکاسه و هزاران زبان از دهان بیرون کشیدم و سرهای بریده را از درختان شهر آویختم..." و در زمانی که نبوکد نصر پادشاه بابل در کتیبه اش می آورد:"...فرمان دادم که صد هزار چشم در آورند و صد ساق پا بشکنند.هزاران دختر و پسر جوان را در آتش سوزاندم و خانه ها را چنان ویران کردم که دیگر بانگ زنده ای از آنها برنخیزد..."(این رویدادهای غیر انسانی تنها به آن روزگاران تعلق ندارد؛هنوز جنایت های جنگهای جهانی اول و دوم فراموش نشده اند،کوره های آدم سوزی هیتلر،اردوگاههای مرگ استالین،جنایت های آمریکا در ژاپن و ویتنام و... از یاد نرفته اند) کوروش در کتیبه ی خود در فتح بابل که اکنون منشور حقوق بشر نام گرفته می گوید:"...آنگاه که بدون جنگ و پیکار وارد بابل شدم؛ همه ی مردم گام های مرا با شادمانی پذیرفتند.در بارگاه پادشاهان بابل بر تخت شهریاری نشستم.مردوک(خدای بابلیان که توسط نبونید مورد بی احترامی قرار گرفته بود) دلهای مردم بابل را متوجه من کرد...زیرا من او را ارجمند و گرامی داشتم.ارتش بزرگ من به آرامی وارد بابل شد.نگذاشتم رنج و آزاری به مردم این شهر و این سرزمین وارد آید.وضع داخلی بابل و جایگاه های مقدسش قلب مرا تکان داد...من برای صلح کوشیدم.نبونید مردم درمانده ی بابل را به بردگی کشیده بود،کاری که در خور شأن آنان نبود.من برده داری را بر انداختم،به بدبختی های آنان پایان بخشیدم.فرمان دادم مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و آنان را نیازارند..."
کوروش حتی در پی کشته شدن ناخواسته ی فرزند نبونید در جریان ورود به بابل به تمامی سپاهیانش دستور داد که عزادار باشند.وی فرمانروایان کشورهایی که می گشود و حتی آژی دهاک خونخوار را احترام می گذاشت و به کارهای حکومتی می گماشت.ایرانیان او را پدر تاجدار و یونانیان جهان گشا و قانون گذار نمونه و یهودیان او را مسیح خدا نامیدند:"خداوند درباره ی مسیح خویش کوروش می گوید که دست راست او را گرفتم تا به حضور وی امت ها را مغلوب سازم و کمر پادشاهان را بگشایم و درها با حضور وی مفتوح و دروازه های دیگر بسته شود."(تورات،اشعیاء نبی،باب 45،بند 1) و در قران نیز آمده:"ما او را در زمین تمکن و قدرت بخشیدیم و از هر چیزی رشته ای به دست او دادیم."(آیه ی 83سوره ی کهف).
کوروش آزادی ادیان را اصلی اساسی در اداره ی کشور به شمار می آورد و می فرمود:بعد از اینکه به سلطنت رسیدم متوجه شدم که در ادیان گوناگون مبداء یکی می باشد و تمام اقوام دنیا نیز یک چیز را می پرستند و فقط الفاظ و وسایل رسیدن به مبداء پیش آنها فرق می کند.پس مخالفت کردن با دین اقوامی که دین آنها غیر دین من است لجاجت می باشد و دور از صلاح سلطنت است.
کوروش در لحظات پایانی زندگی اش می گوید:ای خدا نیایش مرا که پایان زندگی من است بپذیر.سپاس گزارم که صداهایی به من عطا کردی که چه باید بکنم و از چه چیزهایی بپرهیزم.مخصوصا حق شناسم از این که هیچگاه از یاری خود مرا محروم نکردی.خدایا از شما می خواهم همسرم،فرزندانم،دوستانم و سرزمینم را سعادتمند بداری...
و ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم...
و هیچ کس نمیتواند ادعا کند که:کوروش آسوده بخواب که ما بیداریم...
و هیچ کس حق ندارد که بگوید بوش،رئیس جمهور امریکا، کوروش و مسیح زمان است...
از خدا می خواهم روح بزرگت را که می دانم شاد و آرام نیست شادی بخشد و آرام بدارد...
کس نمی داند کدامين روز می آيد *** کس نمی داند کدامين روز می ميرد
كاربر فعال انجمن موسيقي
وصیت داریوش به خشایارشا
اینک که من از دنیا می روم، بیست و پنج کشور جزو امپراتوری ایران است و در تمامی این کشورها پول ایران رواج دارد و ایرانیان درآن کشورها دارای احترام هستند و مردم آن کشورها نیز در ایران دارای احترامند .
جانشین من خشایارشا باید مثل من در حفظ این کشورها کوشا باشد و راه نگهداری این کشورها این است که در امور داخلی آن ها مداخله نکند و مذهب و شعائر آنان را محترم شمرد .
اکنون که من از این دنیا می روم تو دوازده کروردریک زر در خزانه داری و این زر یکی از ارکان قدرت تو می باشد، زیرا قدرت پادشاه فقط به شمشیر نیست بلکه به ثروت نیز هست.
البته به خاطر داشته باش تو باید به این حزانه بیفزایی نه این که از آن بکاهی، من نمی گویم که در مواقع ضروری از آن برداشت نکن، زیرا قاعده بودن این مقدار زر در خزانه آن است که هنگام ضرورت از آن برداشت کنند، اما در اولین فرصت آن چه برداشتی به خزانه بر گردان .
مادرت آتوسا ( دختر کورش کبیر ) بر گردن من حق دارد پس پیوسته وسایل رضایت خاطرش را فراهم کن .
ده سال است که من مشغول ساختن انبارهای غله در نقاط مختلف کشور هستم و من روش ساختن این انبارها را که از سنگ ساخته می شود و به شکل استوانه هست در مصر آموختم .
چون انبارها پیوسته تخلیه می شود حشرات در آن به وجود نمی آید و غله در این انبارها چندین سال می ماند بدون این که فاسد شود .
و تو باید بعد از من به ساختن انبارهای غله ادامه بدهی تا این که همواره آذوغه دو یاسه سال کشور در آن انبارها موجود باشد و هر سال بعد از این که غله جدید بدست آمد از غله موجود در انبارها برای تامین کسری خوار و بار استفاده کن و غله جدید را بعد از این که بوجاری شد به انبار منتقل نما .
به این ترتیب تو برای آذوقه در این مملکت دغدغه نخواهی داشت ولو دو یا سه سال پیاپی خشک سالی شود .
هرگز دوستان و ندیمان خود را به کارهای مملکتی نگمار و برای آنها همان مزیت دوست بودن با تو کافیست .
چون اگر دوستان و ندیمان خود را به کار های مملکتی بگماری و آنان به مردم ظلم کنند و استفاده نا مشروع نمایند نخواهی توانست آنها را مجازات کنی چون با تو دوست اند و تو ناچاری رعایت دوستی نمایی.
کانالی که من می حواستم بین رود نیل و دریای سرخ به وجود آورم ، به اتمام نرسید و تمام کردن این کانال از نظر بازرگانی و جنگی خیلی اهمیت دارد، تو باید آن کانال را به اتمام رسانی .
و عوارض عبور کشتی ها از آن کانال نباید آن قدر سنگین باشد که ناخدایان کشتی ها ترجیح بدهند که از آن عبور نکنند .
- توجه کنید : همان کانالی که بعد از دو هزار و دویست سال ، بعنوان کانال سوئز توسط اروپایی ها ساخته شد .
اکنون من سپاهی به طرف مصر فرستادم تا این که در این قلمرو ، نظم و امنیت برقرار کند .
ولی فرصت نکردم سپاهی به طرف یونان بفرستم و تو باید این کار را به انجام برسانی، با یک ارتش قدرتمند به یونان حمله کن و به یونانیان بفهمان که پادشاه ایران قادر است مرتکبین فجایع را تنبیه کند .
توصیه دیگر من به تو این است که هرگز دروغگو و متملق را به خود راه نده، چون هر دوی آنها آفت سلطنت اند و بدون ترحم دروغگو را از خود بران.
هرگز عمال دیوان را بر مردم مسلط مکن و برای این که عمال دیوان بر مردم مسلط نشوند، قانون مالیات را وضع کردم که تماس عمال دیوان با مردم را خیلی کم کرده است و اگر این قانون را حفظ نمایی عمال حکومت زیاد با مردم تماس نخواهند داشت .
افسران و سربازان ارتش را راضی نگاه دار و با آنها بدرفتاری نکن، اگر با آنها بد رفتاری نمایی آن ها نخواهند توانست مقابله به مثل کنند ، اما در میدان جنگ تلافی خواهند کرد ولو به قیمت کشته شدن خودشان باشد و تلافی آن ها این طور خواهد بود که دست روی دست می گذارند و تسلیم می شوند تا این که وسیله شکست خوردن تو را فراهم کنند .
امر آموزش را که من شروع کردم ادامه بده و بگذار اتباع تو بتوانند بخوانند و بنویسند تا این که فهم و عقل آنها بیشتر شود و هر چه فهم و عقل آنها بیشتر شود تو با اطمینان بیشتری حکومت خواهی کرد .
همواره حامی کیش یزدان پرستی باش، اما هیچ قومی را مجبور نکن که از کیش تو پیروی نماید و پیوسته و همیشه به خاطر داشته باش که هر کسی باید آزاد باشد تا از هر کیشی که میل دارد پیروی کند .
بعد از این که من زندگی را بدرود گفتم ، بدن من را بشوی و آنگاه کفنی را که من خود فراهم کردم بر من بپیچان و در تابوت سنگی قرار بده و در قبر بگذار ،
اما قبرم را مسدود مکن تا هر زمانی که می توانی وارد قبر بشوی و تابوت سنگی من را آنجا ببینی و بفهمی که من پدرت پادشاهی مقتدر بودم و بر بیست و پنج کشور سلطنت می کردم ، پس مردم و خود تو نیز خواهید مرد زیرا که سرنوشت آدمی این است که بمیرد، خواه پادشاه بیست و پنج کشور باشد ، خواه یک خارکن و هیچ کس در این جهان باقی نخواهد ماند،
اگر تو هر زمان که فرصت بدست می آوری وارد قبر من بشوی و تابوت مرا ببینی، غرور و خودخواهی بر تو غلبه نخواهد کرد، اما وقتی مرگ خود را نزدیک دیدی، بگو قبر مرا مسدود کنند و وصیت کن که پسرت قبر تو را باز نگه دارد تا این که بتواند تابوت حاوی جسدت را ببیند.
زنهار، زنهار، هرگز خودت هم مدعی و هم قاضی نشو، اگر از کسی ادعایی داری موافقت کن یک قاضی بی طرف آن ادعا را مورد رسیدگی قرار دهد و رای صادر کند، زیرا کسی که مدعیست اگر قضاوت کند ظلم خواهد کرد.
هرگز از آباد کردن دست برندار زیرا که اگر از آباد کردن دست برداری کشور تو رو به ویرانی خواهد گذاشت، زیرا قاعده این است که وقتی کشوری آباد نمی شود به طرف ویرانی می رود .
در آباد کردن ، حفر قنات ، احداث جاده و شهرسازی را در درجه اول قرار بده .
عفو و دوستی را فراموش مکن و بدان بعد از عدالت ، برجسته ترین صفت پادشاهان عفو است و سخاوت .
ولی عفو باید فقط موقعی باشد که کسی نسبت به تو خطایی کرده باشد و اگر به دیگری خطایی کرده باشد و تو عفو کنی ظلم کرده ای زیرا حق دیگری را پایمال نموده ای .
بیش از این چیزی نمی گویم، این اظهارات را با حضور کسانی که غیر از تو در اینجا حاضرند کردم تا این که بدانند قبل از مرگ من این توصیه ها را کرده ام و اینک بروید و مرا تنها بگذارید زیرا احساس می کنم مرگم نزدیک شده است .
کس نمی داند کدامين روز می آيد *** کس نمی داند کدامين روز می ميرد
aMiR HosSeiN (29-09-07)
كاربر فعال انجمن موسيقي
مجسمه کوروش در سیدنی ( استرالیا )
بنای یادبود کوروش و اینکه او اولین قدرتمندی است که به حقوق بشر احترام گذاشته .
برای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید ! برای عضویت اینجا کلیک کنید
برای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید ! برای عضویت اینجا کلیک کنید
برای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید ! برای عضویت اینجا کلیک کنید
کس نمی داند کدامين روز می آيد *** کس نمی داند کدامين روز می ميرد
ببینم در اون دوره سرزمین ما به اسم ایران شناخته میشده؟یا پرشیا؟برای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید ! برای عضویت اینجا کلیک کنید ارسالی توسط soheyl برای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید ! برای عضویت اینجا کلیک کنید
|
|
عجب تاپیکی شده.آدم میخونه به همه چیز افتخار میکنه.
ممنون سهیل عزیز.
سهیل رشته ی تحصیلیت چیه؟
كاربر فعال انجمن موسيقي
در هیچ دوره ای از تاریخ اسم ایران پرشیا نبوده ! پرشیا اسمی اروپائی که هرودت در بعضی از نوشته ها از اون استفاده کرده.
ایران ریشه ای از لغت آریاست. ایران یعنی سرزمین آریایی
کس نمی داند کدامين روز می آيد *** کس نمی داند کدامين روز می ميرد
كاربر فعال انجمن موسيقي
متاسفانه در زمان قاجار ، اینقدر حکام ... داشتیم که می خواستن اسم ایرانو عوض کنن .
اسم نریمان رو انتخاب کرده بودن .
دلیلم داشتن : اگر کشور بیگانه ای به ایران حمله کنه به طور مثال می گن ، افغانستان به ایران تجاوز کرد !!!!!!!!!!!!!!!
و چون ایران نام مونثه می خواستن اسم کشورو عوض کنن :دی
کس نمی داند کدامين روز می آيد *** کس نمی داند کدامين روز می ميرد
كاربر فعال انجمن موسيقي
من کاردانی It و کارشناسی Ict دارم ، ولی عاشق تاریخ ومملکتمم.
کس نمی داند کدامين روز می آيد *** کس نمی داند کدامين روز می ميرد
1 کاربر در حال مشاهده این موضوع. (0 عضو و 1 میهمان)
Bookmarks