آرام باش،توکل کن،تفکر کن
آستین ها را بالا بزن
آنگاه دستان خداوند را می بینی که زودتر از تو دست به کار شده اند!
Printable View
آرام باش،توکل کن،تفکر کن
آستین ها را بالا بزن
آنگاه دستان خداوند را می بینی که زودتر از تو دست به کار شده اند!
خداوندا از تو میخوام دور بداری از من، آنچه که مرا از تو دور می دارد!
آنگاه که دوست داری همواره کسی به یادت باشد به یاد من باش که من همیشه به یاد تو ام
از طرف بهترین دوست تو : خدا!
به من مگو که خدا را ندیده ام هرگز
اگر خداطلبی
خدا در اشک یتیمان رفته از یادست
خدا در آه غریبان خانه بر بادست
اگر خدا خواهی
درون بغض زنان غریب جای خداست
دل شکسته ی هر بینوا سرای خداست
نگاه کن به هزاران ستاره در دل شب
به آسمان بنگر
به آسمان که پر از گوهرست دامانش
به کهکشان که ندانی کجاست پایانش
رونده ایست خدانام در خم این راه
ببین به دیده ی دل
به فرق ثابت و سیاره جای پای خداست
به من مگو خدا را ندیده ام هرگز
دو دیده را بگشا
ببین چراغ طلا را که صبح از پس کوه
طلای نور به دریا و رود می پاشد
بدان پرنده ی رنگین نگر که در دل باغ
به برگ برگ درختان سرود می پاشد
سرود او همه گلنغمه یی برای خداست
در آشیانه ی شب
در آستانه ی صبح
در آن دمی که ز پستان شیر مست فلق
به کام دره و دریا و کوه و بیشه و باغ
دو دست غیبی شیر سپیده می ریزد
به وقت نیمشبان در سکوت رویا رنگ
که جز صدای نسیم و نوای مرغ سحر
ز هیچ حنجره یی نغمه بر نمی خیزد
به گوش باطن من هر صدا صدای خداست
به وقت حمله ی بنیاد سوز طوفانها
که سرو های کهن
به دست باد مهیبی به خک می افتد
در آن دمی که ز بیم غریو رعد به کوه
هزار صخره به خک هلک می افتد
به وقت زلزله ها
مگو کجاست خدا
نهیب زلزله حرفی ز خشم های خداست
در آن زمان که فتد لرزه به جان زمین
و لحظه لحظه غریو شبانه می پیچد
به بیشه های عظیم
صدای عربده ی رعد با تو می گوید
که آسمان و زمین
به زیر سم ستوران بادپای خداست
مخواه لب بگشایم که تاب گفتن نیست
سکوت من مشکن
که در سکوت پر از حیرتم قنای خداست
به ناله های شب آمیز مرغ حق سوگند
به روشنایی زیبای هر فلق سوگند
به سرخ فامی خورشید در شفق سوگند
به گریه سحر بندگان پک قسم
درون مویرگ و موی من هوای خداست
وقتی یه مشکل بزرگی دارم نمیرم پیش خدا تابگم خدا جون من یه مشکل بزرگ دارم.... میرم پیش مشکله...میگم مشکل جون من یه خدای بزرگ دارم..!
نزديك تر به خدا
من بايد فرودآيم
نبايد بنشينم
سال هاست ، ازآن لحظه كه پَر بر اندامم روييد
و از آشيان ، از بام خانه پرواز كردم
همچنان مي پرم ، هرگز ننشسته ام
و ديگرسري نيز به سوي زمين و به سواد پليد شهرها
و به بام هاي كوتاه خانه ها برنگرداندم
چشم به زمين ندوختم
پروازي روبه آسمان
در راه افلاك
و هرلحظه دورتر و بالا تر از زمين
وهرلحظه نزديك تر به خدا !
دفترهاي سبز دكتر علي شريعتي
معراجگفت:« آنجا چشمه ي خورشيد هاست.آسمان ها روشن از نور و صفاست.موج اقيانوس جوشان فضاست .»باز من گفتم كه:« بالاتر كجاست؟»گفت:« بالاتر جهاني ديگر استعالمي كز عالم خاكي جداستپهن دشت آسمان بي انتهاست»باز من گفتم كه:« بالاتر كجاست ؟»گفت:« بالاتر از آنجا راه نيستزانكه آنجا بارگاه كبرياست .آخرين معراج ما عرش خداست!»باز من گفتم كه:« بالاتر كجاست؟»لحظه اي در ديدگانم خيره شدگفت:« اين انديشه ها بس نارساست !»گفتمش:« از چشم شاعر كن نگاهتا نپنداري كه گفتاري خطاست:دورتر از چشمه خورشيد ها؛برتر از اين عالم بي انتها ؛باز هم بالاتر از عرش خداعرصه پرواز مرغ فكر ماست.»فريدون مشيري
خدايا :
به من آرامش بده :
تا بپذيرم آنچه را نمي توانم تغيير دهم
دليري بده :
تا تغيير دهم آنچه را قابل تغيير است
بينش بده :
تا دريابم تفاوت اين دو را
فهم بده :
تا درك كنم دنيا و مردم آن را
و متوقع نباشم به دلخواه من رفتار كنند.
خداوندا :
روزي مرا دوستي خويش قرار بده ، و دوستي دوستان خويش ، و دوستي آن كه مرا به دوستي تو نزديك گرداند ، و دوستي خود را برمن از آب سرد بر تشنه حلال تر گردان!
دعايي براي تمام فصول
خداوندا به من قدرتي بخش تا، هر آنچه كه آزارم داده ، هر آنچه مرا تلخ و ناشاد كرده ، هر آنچه از نفرت و انزجار لبريزم كرده، ببخشم و عفو كنم. برون ، درون ،گذشته و آينده را زيبا ببينم.