bahare (23-02-08)
عشق می ورزم،
دوست می دارم،
می پرستم،
تو را که شاهرگ هستی ام برای توست،
آنقدر سرگشته ام که فرشتگان را درکنارم می بینم
آخرین ویرایش توسط Eshghe_door در تاریخ 22-02-08 انجام شده است
انسان باش و هنرمند و خدا را همچنان بر بلندای وجودت احساس کن!
ما از جنس رویاهایمان هستیم.
bahare (23-02-08)
بیکران وجودم... شببوی مهربانم...
پاهای لرزانم نشان از گلهای پرپرشده دل بیقرارم بود... پلکهایم دیگر توان نگهداشتن قطرات دلم را نداشت... اگر چند ثانیهای دیگر نمازم را طولانی میکردم... سیلاب اشک بود که پذیرای معشوق در سجاده خاکیام میشد...
چشمهایم را گشودم... به یاد صدای بالهای کبوتری که در سالهای کودکی مهمان نمازم بود... قنوت را با همان دستها کمی مهربانتر گفتم... <اللهم عجل لولیک الفرج...>
خواستم بگویم... خدای من... معشوق من... دیگر دارد دیر میشود... که ناگاه قطرات وجودم گونههایم را به بازی گرفتند... پاهایم دیگر یارای ایستادن نداشت...
<خدا بزرگترین است...> ... سر به مهر گذاشتم و خود را تقدیم معبود کردم... تمام شد... چقدر زود شور انگیزترین لحظات عمرم گذشت...
<خدا بزرگترین است...> ... دوباره آمدم...
دستم را با نخی بسته ام که یادم باشد فراموشت کرده ام
به راستی چه اتفاقی می افتاد اگر خدا هم مثل ما رفتار میکرد؟ چی می شد اگر... ؟ خدا برای برکت دادن ما در امروز وقتی نداشت چونکه ما دیروز وقتی برای تشکر کردن از او نداشتیم؟
چی می شد اگر... ؟
خدا تصمیم بگیره که از فردا دیگه ما را هدایت نکنه چونکه ما امروز از او پیروی نکردیم؟
چی می شد اگر... ؟
خدا امروز با ما قدم نمی زد چون ما متوجه نبودیم که امروز روزیست که او خلق کرده؟
چی می شد اگر... ؟
ما هرگزاز این به بعد شکوفه زدن یک گل را نمی دیدم چونکه آخرین باریکه خدا باران را فرستاد ما شروع کردیم به غرغرکردن؟
چی می شد اگر... ؟
خدا از این به بعد از محبت کردن و توجه به ما دست بکشه چونکه ما دیگران را محبت نکردیم و به آنها اهمیتی ندادیم؟
چی می شد اگر... ؟
خدا همین فردا انجیل را از در دسترس ما دورمی کرد چونکه ما امروز آنرا نخواندیم؟
چی می شد اگر... ؟
خدا پیغامش را ور می داشت چونکه ما به پیغام آورش گوش ندادیم؟
چی می شد اگر... ؟
خدا به همان نحوی که ما زندگیمان را به او تقدیم می کنیم نیازهایمان را برآورده می کرد؟
چی می شد اگر... ؟
خدا فرزند محبوش را نمی فرستاد چونکه می خواست ما برای پرداخت بهای گناه حاضر شویم؟
چی می شد اگر... ؟
خدا همانطوری که ما به خواندگیمان برای خدمت پاسخ می دهیم جواب دعاهایمان را می داد؟
چی می شد اگر... ؟
درهای خانه ی خدا بسته می شد چونکه ما درهای قلبمان را باز نکردیم؟
چی می شد اگر... ؟
خدا امروز ما را نشنود چونکه ما دیروز به او گوش ندادیم؟
چی می شد اگر... ؟
ما این مطلب به کس دیگری ندهیم…
این مطلب را با کسی که برای شما مهم است قسمت کنید!
دستم را با نخی بسته ام که یادم باشد فراموشت کرده ام
درد ويرانی تو خواب برايم نگذاشت
خواستم داد زنم بغض صدايم نگذاشت
بی تامل به تن پاره ی تو در آوار
خواستم بگذرم و اشک رهايم نگذاشت
ای خدای همه ی زلزله ها ، فهميدم
معنی عدل ترا ... حجب حيايم نگذاشت ــ
که تمام غم خود را به تو نسبت بدهم
و بگويم که خدا هيچ برايم نگذاشت
دستم را با نخی بسته ام که یادم باشد فراموشت کرده ام
برای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید ! برای عضویت اینجا کلیک کنید خدایا!از پشت تیرگی درون، ناپاکی ضمیر، سیاهی چهره و از ورای تمام نداشته هایم تو را می خوانم.تو را که همه چیزی برای من دور مانده از هرچیز
خداوندا! دیریست صفای باطنی و زلالی درونی که تو ارزانی ام داشتی را در جوی های ناپاکی دنیا گم کرده ام.
نمی دانم چرا و چگونه؟ نمی دانم کی و چطور؟ اما آنچنان در ظلمت و تباهی فرو رفته ام که امیدی به نجات و رهایی از هلاکتم نیست مگر این که لطف تو ره بنماید.
پروردگارا! آن قدر بلندی های دنیا را بیهوده پیموده ام و پستی های آن را ناشیانه پشت سر نهاده ام که نه معنای پستی می شناسم و نه ترجمان بلندی می دانم.
بار خدایا! کودک معصوم درون را با طناب شهوت و دنیا طلبی به دار آویختن و صفای باطن را مصلوب جیفه ی ناچیز دنیا کردن تا کی؟
الهی! از بس دشمن را دوست انگاشتم و ناسره را سره پنداشتم از خویش بیزارم.
بارالها! دست گداییم به سوی تو دراز است، به لطفت از آن دستگیری می کنی؟
خدای من! جانم بستان و صفای ضمیرم را به من بازگردان. صفای ضمیری که روزی همچون کودکی سر به هوا در کوچه پس کوچه های این دنیای پر از نامردمی گم شد و مرا عمری آواره ی خود ساخت.
خدای من...
آیا می شود دوباره متولد شد؟؟؟؟؟؟؟
آخرین ویرایش توسط bahare در تاریخ 28-02-08 انجام شده است
دستم را با نخی بسته ام که یادم باشد فراموشت کرده ام
دیوارهای خالی اتاقم را
از تصویرهای خیالی او پر می کنم
خدای من زیباست
خدای من رنگین کمان خوشبختی ست
که پشت هر گریه
انعکاسش را
روی سقف اتاق می بینم
من هیچ
با زبان کهنه صدایش نکرده ام
و نه
لای بقچه پیچ سجاده
رهایش
او در نهایت اشتیاق به من عاشق شد و
من در نهایت حیرت
حالا
گاه گاهی که به هم خیره می شویم
تشخیص خدا و بنده چه سخت است
دستم را با نخی بسته ام که یادم باشد فراموشت کرده ام
|
خدایا کی این خط هارو به دور کشور ها کشیده؟
وقتی که حرف میزدی نفس نمیکشیدم، میترسیدم که حتی یک کلمه رو از دست بدم...
خداوندا، مرا از شر طرفدارانت حفظ کن!
وقتی که حرف میزدی نفس نمیکشیدم، میترسیدم که حتی یک کلمه رو از دست بدم...
اصلا خدا یعنی چی؟؟!!
وقتی که حرف میزدی نفس نمیکشیدم، میترسیدم که حتی یک کلمه رو از دست بدم...
ببخشید خدا چیه؟برای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید ! برای عضویت اینجا کلیک کنید ارسالی توسط Eshghe_door برای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید ! برای عضویت اینجا کلیک کنید
این دعاهارو از ته دل میکنید یا وقتی کارتون گیره؟
این برای من یه معضله البته ببخشیدابرای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید ! برای عضویت اینجا کلیک کنید برای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید ! برای عضویت اینجا کلیک کنید
وقتی که حرف میزدی نفس نمیکشیدم، میترسیدم که حتی یک کلمه رو از دست بدم...
1 کاربر در حال مشاهده این موضوع. (0 عضو و 1 میهمان)
Bookmarks