قدر اهل درد صاحب درد میداند که چیست
مرد صاحب درد، درد مرد، میداند که چیست
هر زمان در مجمعی گردی چه دانی حال ما
حال تنها گرد، تنها گرد، میداند که چیست
"وحشی بافقی"
Printable View
قدر اهل درد صاحب درد میداند که چیست
مرد صاحب درد، درد مرد، میداند که چیست
هر زمان در مجمعی گردی چه دانی حال ما
حال تنها گرد، تنها گرد، میداند که چیست
"وحشی بافقی"
زهي خجسته زماني كه يار بازآيد
به كام غمزدگان غمگسار بازآيد
به پيش خيل خيالش كشيدم ابلق چشم
بدان اميد كه آن شهسوار بازآيد
حافظ
به اندازه ی یک فنجانِ قهوه
به اندازه ی چند دقیقه، با من نشسته بود
از خودش گفت ، از قصدِ آمدنش ، از چرایِ رفتنش
ساده بود و صمیمی
لحنی داشت ، به گوشِ احساسِ من ، بی انتها غریب
قهوهاش را خورد ، دستم را فشرد و رفت
ماجرایِ عجیبی ست بودنِ ما آدمها
یک نفر برایت چند دقیقه وقت میگذارد
و به اندازه ی خوردنِ یک قهوه ، چشمانت را به دنیائی تازه باز میکند
برای یک نفر ، عمری وقت میگذاری.
همان کسی که قادر است به اندازه ی خوردنِ یک قهوه ، دنیایی را خراب کند ..
با تاسف نمینویسم
برای بیدار شدن ، برای شروعهای تازه ، هرگز دیر نیست
قهوههای تلخ ، آدمهای تلخ ، روزهای تلخ ، الزاماً به معنی پایانی تلخ نیست
هنوز هم معتقدم ... برای وارد شدن به دنیای دیگران ،
باید به اندازه یک فنجان قهوه برایشان وقت گذاشت ..
{ نیکی فیروزکوهی }
وا فريادا ز عشق وا فريادا
کارم بيکی طرفه نگار افتادا
گر داد من شکسته دادا دادا
.ور نه من و عشق هر چه بادا بادا
گفتم صنما لاله رخا دلدارا
در خواب نمای چهره باری يارا
گفتا که روی به خواب بی ما وانگه
.خواهی که دگر به خواب بينی ما را
در کعبه اگر دل سوی غيرست ترا
طاعت همه فسق و کعبه ديرست ترا
ور دل به خدا و ساکن ميکد های
.می نوش که عاقبت بخيرست ترا
پدرم می گوید از سولماز بگذر
که رنج می آورد
مادرم گریه می کند از سولماز بگذر
که مرگ می آورد
خواهرهایم به من نگاه می کنند با خشم
که ذلیل دختری شده ام
آه سولماز!
این ها چه می دانند که عاشق سولماز شدن چه درد شیرینی است
به کوه می گویم سولماز را می خواهم
جواب می دهد " من هم "
به دریا می گویم سولماز را می خواهم
جواب می دهد " من هم "
در خواب می گویم سولماز را می خواهم
جواب می شنوم " من هم "
اگر یک روز به خدا بگویم سولماز را می خواهم
زبانم لال ، چه جواب خواهد داد ؟
" نادر ابراهیمی "
و اگر مینویسم
به شوقِ خلق احساس در لحظه است
نه به عشقِ ابدیت یک نام
کاش میدانستی
ماندگاری افسانه های جاودانه را
به یادگاری ثانیههای با تو بخشیده ام
کاش میدانستی که این روزها شاعر نیستم
عاشقم
که شاعر پر از خواستن است
و عاشق چه بی خواهش ..
نیکی فیروزکوهی
کاش می دانستی
بعد از آن دعوت زیبا، به ملاقات خودت
من چه حالی بودم
خبر دعوت دیدار، چو از راه رسید
پلک دل، باز پرید
من سراسیمه، به دل بانگ زدم
آفرین قلب صبور، زود برخیز عزیز
جامه ی تنگ درآر
و سراپا به سپیدی تو درآ
...
آه
کاش می دانستی
بعد از این دعوت زیبا به ملاقات خودت
من چه حالی دارم
پلک دل باز پرید
خواب را دریابم
من به میهمانی دیدار تو، می اندیشم...
"کیوان شاهبداغی"
در همین حسرت که یک شب راکنارت، مانده ام
در همان پس کوچه ها در انتظارت مانده ام
کوچه اما انتهایش بی کسی بن بست اوست
کوچه ای از بی کسی را بیقرارت مانده ام
مثل دردی مبهم از بیدار بودن خسته ام
در بلنداهای یلدا خسته، زارت مانده ام
در همان یلدا مرا تا صبح،دل زد فال عشق
فال آمد خسته ای از این که یارت مانده ام
فــــــــال تا آمد مرا گفتی که دیگر،مرده دل
وز همان جا تا به امشب، داغدارت مانده ام
خوب می دانم قماری بیش این دنیا نـبود
من ولی در حسرت بُردی،خمارت مانده ام
سرد می آید به چشم مست من چشمت و باز
از همین یلدا به عشق آن بهارت مانده ام
صبا آقاجانی
نه فقط از تو اگر دل بکنم میمیرم
سایهات نیز بیفتد به تنم میمیرم
بین جان من و پیراهن من فرقی نیست
هر یکی را که برایت بکنم میمیرم
برق چشمان تو از دور مرا میگیرد
من اگر دست به زلفت بزنم میمیرم
بازی ماهی و گربه است نظربازی ما
مثل یک تُنگ شبی میشکنم میمیرم
روح ِ برخاسته از من، ته این کوچه بایست
بیش از این دور شوی از بدنم میمیرم
از: کاظم بهمنی
مسیر عشقبلبلی دیدم که با گل صحبتی بسیــــــــــار دارد
می کنـددرگوش گل هر آنچه در منقـــــــــار داردگاه ثنا گوید به گل، گـــاه درخفـــا بوسد به گل
گاه گله دارد زگـــــل، اینکه چرا گل خـار دارد؟گل چو بشنید این سخن، خندید و گفت او را به طعن
هر که طی کرد راه عشق،گفت پیچ و خـم بسیار داردزندگانی را بسـی تلخـی و شیریــــــن با هم است
طـــالب گنـج را ندیدی دوسـتی با مــــار دارد؟گفت در قـرآن خــدا((لقــد خلقنـــا فی کــبد))۱
یک نفر پیدا نشد کاین آیــــه را انکــــار داردگفتم امشب مـی روم بینم جمــالــــش، گرچـــه او
همنشیـنی با من مجنــون صفت را عـــــــار داردشد نصیبم درد و هجران، پس خدایا وصلتی حاصل نما
هــرکـه را عشـق به یـــاری، دلبری، دلدار دارد
—
۱) قرآن کریم: ما انسانها را در رنج و سختی آفریدیمسیدخلیل جبارفلاحی