از تو بگذشتم وبگذاشتمت با دگران
رفتم از کوی تو لیک ،عقب سر نگران
ما گذشتيم وگذشت آنچه تو با ما کردی
تو بمان ودگران وای به حال دگران
رفته چون مه به مجاقم که نشانم ندهند
هرچه آفاق بجويند کران تا به کران
می روم تا به صاحب نظری باز رسم
محرم ما نبود ديده کوته نظران
دل من دار که در زلف شکن در شکنت
يادگاريست ز سر حلقه شوريده سران
گل اين باغ به جز حسرت وداغم نفزود
لاله رويا تو ببخشای به خونين جگران
ره بيداد گران بخت من آموخت ترا
ورنه دانم تو کجا و ره بيدادگران
سهل باشد همه بگذاشتن وبگذشتن
کاين بود عاقبت کار جهان گذران
شهريار
Bookmarks