به تو
به چشمان تو معتاد شده ام
روزی سه اذان
پنج وعده
با سرنگ خيال
تمام تو را سر می دهم
در رگهايم
تا گيجِ گيج
گيج درتو
بنشينم به نظاره ويراني ام
می خواهم
غوطه ور شوی در خونم
تا در هم شکنی رخوت ديرپايم را
تا باتو برخيزم
از خواب يخ زده قرنهای بی عشق
می خواهم تو را در چشمهايم بالا بکشم
و خيره خيره در تو آب شوم
و باز دوباره
با چشمهای مخدره ات
بيرون کنم خمار را
از اين قرنهای
بی عشق
بانو
من به چشمان تو معتاد شده ام