من نه خود مي روم ، او مرا مي کشد
کاو سرگشته را کهربا مي کشد
چون گريبان ز چنگش رها مي کنم
دامنم را به قهر از قفا مي کشد
دست و پا مي زنم مي ربايد سرم
سر رها مي کنم دست و پا مي کشد
گفتم اين عشق اگر واگذارد مرا
گفت اگر واگذارم وفا مي کشد
گفتم اين گوش تو خفته زير زبان
حرف ناگفته را از خفا مي کشد
گفت از آن پيش تر اين مشام نهان
بوي انديشه را در هوا مي کشد
لذت نان شدن زير دندان او
گندمم را سوي آسيا مي کشد
سايه ي او شدم چون گريزم ازو ؟
در پي اش مي روم تا کجا مي کشد
هوشنگ ابنهاج
Bookmarks