می خواهم در آتش تیره ات پرگیرم
مگر ابراهیم ام بخوانند
می خواهم دهانم را پُر آتش کنم
و کوه طور
در بغلم بخسبد.
سنتور می نوازم و نت ها به صدای بلند مرا می خوانند
راه می روم و جاده ها
پیشانی بلند می کنند
و مرا می شناسند.
برگی زرد شده بودم
به آه خودم باز روییدم.
می خواهم در آتش تیره ات پرگیرم
اینجا، بیرون خانۀ زندگی، آب می شوم
یخ زده از برودت رازهایی که سکوت کرده ام.
شمس لنگرودی / و عجیب که شمس ام می خوانند






پاسخ با نقل قول
Bookmarks