در آینه دوباره نمایان شد
با ابر گیسوانش در باد
باز آن سرود سرخ انا الحق
ورد زبان اوست
تو در نماز عشق چه خواندی ؟
که سالهاست
بالای دار رفتی و این شحنه های پیر
از مرده ات هنوز
پرهیز می کنند
نام تو را به رمز
رندان سینه چاک نشابور
در لحظه های مستی
مستی و راستی
آهسته زیر لب
تکرار می کنند
وقتی تو
روی چوبه ی دارت
خموش و مات
بودی
ما
انبوه کرکسان تماشا
با شحنه های مامور
مامورهای معذور
همسان و همسکوت ماندیم
خاکستر تو را
باد سحرگهان
هر جا که برد
مردی ز خاک رویید
در کوچه باغ های نشابور
مستان نیم شب به ترنم
آوازهای سرخ تو را باز
ترجیع وار زمزمه کردند
نامت هنوز ورد زبان هاست...
(دکتر شفیعی کدکنی)
===
درباره حلاج:
1) نقل است که شب اول که او را حبس کردند بیامدند و او را در زندان ندیدند و جمله زندان را بگشتند کس ندیدند و شب دوم نه او را دیدند نه زندان را ! و شب سوم او را در زندان دیدند .
گفتند: " شب اول کجا بودی ؟ و شب دوم تو و زندان کجا بودیت؟ "
گفت: شب اول من در حضرت بودم. از آن، اینجا نبودم و شب دوم حضرت اینجا بود، از آن من و زندان هر دو غایب بودیم!
2) نقل است که در آن میان درویشی از او پرسید که عشق چیست؟
گفت: «امروز بینی و فردا و پس فردا.»
آن روزش بکشتند و دیگر روز بسوختند و سوم روزش به باد بر دادند.
Bookmarks