طیران مرغ دیدی، تو ز پایبند شهوت
بدرآی تا ببینی، طیران آدمیّت
سعدی
Printable View
طیران مرغ دیدی، تو ز پایبند شهوت
بدرآی تا ببینی، طیران آدمیّت
سعدی
رسد آدمی به جائی که بجز خدا نبیند
بنگر که تا چه حد است مکان آدمیّت
سعدی
از مَردُمَک دیده بباید آموخت
دیدن همه کس را ندیدن خود را
خواجه عبدالله انصاری، پیر هرات
شخصى همه شب بر سر بيمار گريست
چون روز شد او بمرد و بيمار بزيست :1. (23):
زندگی صحنه یکتای هنرمندی ماست
هرکسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود
صحنه همواره به جاست
خرم ان نغمه که مردم بسپارند به یاد
صدایی از صدای عشق خوشتر نیست حافظ گفت
اگر چه بر صدایش زخم ها زد تیغ تاتاری
:1. (28):
یادت میادبهارمون
دلای بی قرارمون
قایم شدن تو کوچه ها
دور از نگاه بچه ها
مدعی خواست که از بـیخ کـند ریـشـه ما
غافل از آن ، که خدا هست در اندیشه ما
عیب پاکان زود بر مردم هویدا میشود
موی اندر شیر خالص زود پیدا میشود
ای دل ار عشرت امروز به فردا فکنی
مایه نقد بقا را که ضمان خواهد شد؟
:1. (40):