هرچه می گویم بقدر فهم توست
مُردَم اندر حسرتِ فهم دُرست
مولانا
Printable View
هرچه می گویم بقدر فهم توست
مُردَم اندر حسرتِ فهم دُرست
مولانا
روزگار است ، آنکه گه عزت دهد گه خوار دارد
چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد :1. (29):
شاعر : ؟
هرکه عیب دگران پیش تو آورد و شمرد
بی گمان عیب تو پیش دگران خواهد برد
سعدی
دست در دامنِ مردان زَن و اندیشه مکن
هرکه با نوح نشیند چه غم از طوفانش
مولانا
ترحم بر پلنگ تیز دندان
ستم کاری بوَد بر گوسفندان
سعدی
شهریار جان با عرض سلام و خسته نباشید
بیتی که لطف کردید و نوشتید از میرزا ابوالقاسم فراهانی یا همان قائم مقام فراهانی وزیر فتحعلشاه بود
ایشان با وجود زحمات فراوانی که برای ایران و ایرانی کشید بدلیل نظر تنگی و حسادت درباریان مورد خشم شاه قرار گرفت و دستگیر شد و پس از اینکه چند روزی را در زیرزمین باغ نگارستان بدون آب و غذا در حبس به سر برد به توسط نوکران شاه و با فرو کردن پارچه ای در گلویش به قتل رسید. حکایت است که ایشان ساعاتی قبل از مرگش دستش را خراش داده و بیت مورد نظر که اثر خودش میباشد را با خون خویش بر روی دیوار نوشته است
روزگار است آنکه گَه عزت دهد، گَه خوار دارد
چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد
یادش گرامی باد
خواهی که جهان در کف اقبال تو باشد
خواهان کسی باش که خواهان تو باشد
شاعر : نمیدونم این را پدربزرگم میخوندش منم خیلی دوستش دارم و بهم اعتقاد دارم . اگه شاعرش را میدونید بگید ممنون میشم . :love:
هر کسی از ظن خود شد یار من
وز درون من نجست اسرار من
شاعر : مولانا :great:
متاسفانه من هم شاعر این شعر را نمی شناسمنقل قول:
عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهمان توام فردا چرا؟
شهریار
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین حایل
کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها
حافظ