شمع ميسوزد و پروانه به دورش مغرور
من که ميسوزم و پروانه ندارم چه کنم
چرا سکوت را بشکنیم وقتی فریاد با سکوت فرقی ندارد
در اتاقي كه پر از چوب خطِ خاطره هاست
لحـظـه ها نيـز به تكرارِ تو تفسـير شدهمـيله هـا مانـعِ ديدارِ" من " و پـروازند
تـو بيا در قفـسم ، شوقِ نفس گير شـده
پنجره خيره تر از" من " به تو مي انديـشد
كه چرا گُم شده خورشيد ؟ چـرا ديـر شده ؟






پاسخ با نقل قول
Bookmarks