در طرح پیچ پیچ مخا لفسرای باد
یأس موقرانه ی برگی که بی شتاب
بر خاک می نشیند.
بر شیشه های پنجره آشوب شبنم است .
ره بر نگاه نیست
تابا درون درآیی و در خویش بنگری.
با آفتاب و آتش ، دیگر
گرمی و نور نیست،
تا هیمه ی خاک سرد بکاوی
در رویای اخگری
این فصل دیگری ست
که سرمایش از درون
درک صریح زیبایی را پیچیده می کند
یادش به خیر پاییز
با آن طوفان رنگ رنگ
که بر پا در دیده می کند!
هم برقرار منقل از زیر آفتاب،
خاموش نیست کوره چو دیسال:
خاموش ، خود منم!
مطلب از این قرار است:
چیزی فسرده است و نمی سوزد امسال
در سینه ، در تنم!
برای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید ! برای عضویت اینجا کلیک کنید
Bookmarks