نقل قول:
واقعا زیبا تکمیلش کردی
ممنون
خیلی عالی بود
Printable View
نقل قول:
واقعا زیبا تکمیلش کردی
ممنون
خیلی عالی بود
امروز کنار صندوقچه دیروز دنبال لحظه ای می گشتم که سالیانیست در تکاپوی یافتن آنم و در این خرده های خاطره تو را یافتم که با تمام شکوهت بر قاب شیشه ای لحظه های من قدم میزدی و نا آرام ترین حادثه را رقم میزدی
درون صندوق قلبم بدنبال تو میگشتم
بدنبال صفای اولین روزها
و این گشتن مساوی بود با مرگ دقایقها
بروی صورتم قطره ای اشک لغزیدو بر زمین افتاد
دلم از فرط غم مانند چشمه ای جوشید
تو را دیدم درون سینه اما بی کس و تنها
ارام گام برداشتی درون کوچه فردا
تو گفتی قسمت ما اشنایی پس جدایی بود
نمیدانم که این قهر خدایی بود
میون خرده های کوچک صندوق
میان آن هیاهوی بی سرانجامی
دلم را یافتم تنها درون قاب خالی فردا
سرم پراست از باید ها و نبایدهای این عالم
نمیدانم چه شد که این شد حال و احوالم
کدامین دست قسمت کرد ارزویم را
میان مردمان خسته ی عالم
من اکنون پر ز رویایی اهورایی
شکستن را برای مردمان تعبیر میکردم
ولیکن غافل از این که
یکی اهسته میکوبد به درب خانه ی بی رحم کمراهی
غروری غرق میکرد ارزویم را
و من غافل ز دنیای پریشانی
به دست مردمان آب زلال می دادم
که ناگه پای خویش را دیدم
درون خاکستر امروز فرداهای رویای
نمیدانم چه شد روز و احوالم
که وامانده گشتم
در این دنیای پر از رویای اهورایی
مادرم ای افتاب روزگار من
تو هستی بهترین یارو قرار من
میان چین هر دستت
هزاران غصه پنهانست
نفسهای تو ای مادر
همان لالایی من است
درون گهواره ام مادر
حضور روشنت هرلحظه بامن بود
گر اکنون من بجایی می رسم
از عشق توست مادر
وگر نه بی تو دنیای من تنها
پر از خاکستر غم بود
گر آازردم تورا مادر
ندانسته ببخشایم
که من کمگشته ی امروز و فردایم
درون سینه با هر ضرب دل گویم
تو را ای مادر خوبم
دوست میدارم
روز مادر پیشاپیش مبارک
جوان یعنی غروری بیش از امروز
جوان یعنی گذشته نیست امروز
جوان یعنی عصای دست بابا
جوان یعنی بزرگ بودن چو آقا
جوان یعنی لباس عشق داماد
جوان یعنی بمردن مثل فرهاد
جوان یعنی شکوه ارزوها
جوان یعنی نوید عشق فردا
سالها گشتم و دیدم مردمان قلبهای پر طپش را بر کف دستان خود نهادند تا شاید رهگذری از سر لطف سکه ای از
محبت درون دستان خالی آنها بنهد
دلم را ربود ان یار بی مروت من
او به فکر تقاص گرفتن از وجود من بود
هنوز هم دوستش میدارم
اگر چه او بی خبر از حال من و دل خویشتن بود
ای کاش میدانست که هنوز
توی تک تک کوچه های قلبش
ردپای نفسهای من بود
کمک ای ساحل نشینان سرزمین افتاب
منم ان غریق راه گم کرده در اب
گویید چگونه راه را طی کنم
بدون دست و پا زدن در این مرداب
بازوان خسته و زانوانم بی توان
گر تو دستم را نگیری شکوه ارم بدرگاه دادیار بی کسان
دل را به دگران دادن دمادم بود گناه
ای کاش دل تو هم با من همراه بود
نمیدانم بهر چه سنگ دل شدی
یا چرا گریه های باران را ندیدی
بگو کدامین دل راه تو را تغییر داد
که مرا بی پناه راها کردی و رفتی
بازهم بعد رفتن تو ای بی وفا
یادم بماند که دلت از سنگ بود
هرشب پای درد و دل ستاره نشسته ام
که از غم هر روزه ی او
درون هجوم سیاه غم نشسته ام
راهی نیافتم بدو کمک کنم
تردید را هم بروی دلم راه بسته ام
رد پای امید را در راه دیده ام
اری بعد سیاهی سحر است
ای ستاره ی لب بسته ام
صبور باش صبور
من هم همچو تو دل به عدل خدا بسته ام
قلبی که عاشق تو بود
تنهاش نذار که میمیره
اینو بدون که عشق اون
به روح پاکت اسیره
دلت میاد برنجونیش؟
قلبی که سخت دوست داره
بهش بگی نمیخوامت
گریش بگیره بباره؟
بیا تو قلبم جا بگیر
بشین بذار نگات کنم
میدونم با داشتن تو
دنیا میشه واسه خودم
بهم بگو دوسم داری
بگو تنهام نمیذاری
بگو که جفتم میمونی
پا رو دنیام نمیذاری
بخند که با خندیدنت
دنیا برام رنگی میشه
آخه تویی همه کسم
عشق و زندگی و نفسم