M3RS4D 50062 (04-03-15)
کیمیاگری چیره دست
ستاره مرا
به آسمان تو دوخته است
و فرشته ای بی نام و نشان
بال مرا
به دست های تو بسته است
هم از این روست
که در فصل های جادویی
خیل پرندگان دریایی
از منظر
چشم های من
در هوای آسمان تو
پرواز خواهند کرد
بیژن جلالی
M3RS4D 50062 (04-03-15)
چون جان تو می ستانی ، چون شکّر است مُردن
بـا تــو زجـان شـیـریـن شـیـریـن تـر اسـت مـُـردن
بــردار ایــن طـبـق را زیــرا خـلـیـل حـق را
باغ است و آب حیوان گر آذر است مـُـردن
ایـن سـر نـشـان ِ مـُـردن وان سـر نـشـان ِ زادن
زان سر کسی نمیرد ، نی زین سر است مردن
بگذار جسم و جان شو ، رقصان بدان جهان شو
مـگـریـز ، اگـرچه حالی شور و شر اسـت مـُـردن
والله به ذات پاکش نـُـه چرخ گشت خاکش
با قند وصل همـچون حلوا گــر است مـُـردن
از جان چرا گریزیم ، جان است جان سپردن
وز کـان چـرا گریـزیم ، کــان ِ زر است مـُـردن
چون زیـن قـفس بـرستی در گـلشن است مسکـن
چون این صدف شکستی ، چون گوهر است مردن
چـون حق تـو را بـخواند ، سوی خـودت کـشاند
چون جنت است رفتن ، چون کوثر است مردن
مرگ آیینه است و حسنت در آیینه در آمد
آیـینه بـر بـگوید خوش مـنـظر است مـُـردن
مولانا
AMD>INTEL (05-03-15)
|
giderim
مي روم
Artık seninle duramam
بیش از این با تو نمی مانم
Bu akşam çıkar giderim
تا شب تمام نشده می روم
Hesabım kalsın mahşere
حسابم بماند برای قیامت
Elimi yıkar giderim
دست هایم را به هم می کوبم و می روم
Sen zahmet etme yerinden
تو از جای خودت تکان نخور
Gürültü yapmam derinden
هیچ سر و صدایی نخواهم کرد
Parmaklarımın üzerinden
روی سر پنجه انگشتانم
Su gibi akar giderim
مثل آب روان می روم
Artık sürersin bir sefa
بعد از این شاد باش
Ne cismim kaldı ne cefa
هیچ نشانی از من پیدا نخواهی کرد
Şikayet etmem bu defa
این بار شکایتی نخواهم کرد
Dişimi sıkar giderim
دندان هایم را به هم فشار می دهم و می روم
Bozarmı sandın acılar
از درد و رنج ها خم به ابرو نمی آورم
Belaya atlar giderim
خود را آماده رها شدن در بلاها می کنم و می روم
Kurşun gibi mavzer gibi
مانند گلوله مانند تفنگ
Dağ gibi patlar giderim
مانند کوه منفجر شده و می روم
Kaybetsem bile herşeyi
اگر همه چیزم را از دست بدهم
Bu aşkı yırtar giderim
این عشق را در هم می شکنم و می روم
Sinsice olmaz gidişim
رفتنم پنهانی نخواهد بود
Kapıyı çarpar giderim
در را می کوبم و می روم
Sana yazdığım şarkıyı
شعری را که برایت سرودم
Sazımdan söker giderim
از روی ساز دور می اندازم و می روم
Ben ağlayamam bilirsin
تو می دونی که من نمیتونم گریه کنم
Yüzümü döker giderim
صورتم را برمی گردانم ومی روم
Köpeklerimden kuşumdan
از سگ ها از پرنده هایم
Yuvrumdan cayar giderim
از جوجه پرنده هایم جدا می شوم و می روم
Senden aldığım ne varsa
هر چیزی که از تو گرفته ام را
Yerine koyar giderim
سر جایش می گذارم و می روم
Ezdirmem sana kendimi
خودم را بیش از این تحقیر نمی کنم
Gövdemi yakar giderim
بدنم را داغ می زنم و می روم
Beddua etmem üzülme
نگران نباش نفرینت نخواهم کرد
Kafama sıkar giderim
به سرم (ماشه اسلحه را ) فشار می دهم و می روم
احمد کایا
M3RS4D 50062 (05-03-15)
نگه دگر بسوی من چه می کنی؟
چو در بر رقیب من نشسته ای
به حیرتم که بعد از آن فریب ها
تو هم پی فریب من نشسته ای
به چشم خویش دیدم آن شب ای خدا
که جام خود به جام دیگری زدی
چو فال حافظ آن میانه باز شد
تو فال خود به نام دیگری زدی
برو ... برو ... بسوی او، مرا چه غم
تو آفتابی ... او زمین ... من آسمان
بر او بتاب زآنکه من نشسته ام
به ناز روی شانه ستارگان
بر او بتاب زآنکه گریه می کند
در این میانه قلب من به حال او
کمال عشق باشد این گذشت ها
دل تو مال من، تن تو مال او
تو که مرا به پرده ها کشیده ای
چگونه ره نبرده ای به راز من؟
گذشتم از تن تو زانکه در جهان
تنی نبود مقصد نیاز من
اگر بسویت این چنین دویده ام
به عشق عاشقم نه بر وصال تو
به ظلمت شبان بی فروغ من
خیال عشق خوشتر از خیال تو
کنون که در کنار او نشسته ای
تو و شراب و دولت وصال او!
گذشته رفت و آن فسانه کهنه شد
تن تو ماند و عشق بی زوال او
فروغ فرخزاد
AMD>INTEL (08-03-15), M3RS4D 50062 (08-03-15)
دفتر عشق تو را بستم , نيايي بهتر است
بي تو من با ديگري هستم , نيايي بهتر است
جام قلبم سالها سرشار از نام تو بود
جام را مستانه بشکستم ، نيايي بهتر است
رفته بودي تشنه ي عشقم کني بيچاره تو
با شراب ديگري مستم ، نيايي بهتر است
ماه من بودي و اکنون در دلم خورشيد اوست
او نهاده دست در دستم ، نيايي بهتر است
خواه ليلي خواه شيرين يا زليخا بوده اي
دفتر عشق تو را بستم ، نيايي بهتر است
من نه مجنونم نه فرهادم نه يوسف بوده ام
من همان فرياد بدمستم ، نيايي بهتر است
محمد علي بهمني
M3RS4D 50062 (08-03-15)
با پای دل قدم زدن آن هم کنار تو
باشد که خستگی بشود شرمسار تو
در دفتر همیشه ی من ثبت می شود
این لحظه ها عزیزترین یادگار تو
تا دست هیچ کس نرسد تا ابد به من
می خواستم که گم بشوم در حصار تو
احساس می کنم که جدایم نموده اند
همچون شهاب سوخته ای از مدار تو
آن کوپه ی تهی منم آری که مانده ام
خالی تر از همیشه و در انتظار تو
این سوت آخر است و غریبانه می رود
تنهاترین مسافر تو از دیار تو
هر چند مثل اینه هر لحظه فاش تر
هشدار می دهد به خزانم بهار تو
اما در این زمانه عسرت مس مرا
ترسم که اشتباه بسنجد عیار تو
از هر طرف نرفته به بن بست می رسیم
نفرین به روزگار من و روزگار تو
محمد علی بهمنی
AMD>INTEL (08-03-15)
خاک شد هرکه بر این خاک زیست ٬ خاک چه داند که در این خاک کیست
سرانجام که باید در خاک رفت ٬ خوشا آنکه پاک آمد و پاک رفت . . .
گاهي گمان نمي كني ولي مي شود
گاهي نمي شود، كه نمي شود
گاهي هزار دوره دعا بي اجابت است
گاهي نگفته قرعه به نام تو مي شود
گاهي گداي گدايي و بخت با تو یار نيست
گاهي تمام شهر گداي تو مي شود
AMD>INTEL (11-03-15)
|
مرگ را حقير مي کنند ، عاشقان
زندگي را بي نهايت
بي آنکه سخني گفته باشند جز چشمهايشان
فراتر از حريم فصول مي ميرند
بي نشان
در فصلي بي نام
بي صدا ، ترانه مي شوند بر لب ها
در اوج مي مانند
همپاي معراج فرشتگان
بي آنکه از پاي افتاده باشند از زخمهايشان
عاشقان ايستاده مي ميرند
عاشقان ايستاده مي مانند
سيد علي صالحي
M3RS4D 50062 (10-03-15)
باد لاى موهایت مى پیچد
موهایت موج بر مى دارد
و در کرانه اى دوردست
اسب هاى ترکمن رم مى کنند!
چشم هاى تو ارتباطِ مستقیمِ باد و باران است
چشم هاى تو پیامبر باغچه و ناودان است
چشم هاى تو معجزه
چشم های تو ابر
چشم های تو..
آه اى معشوق!
عادت کرده ام به تنهایى
عادت کرده ام به سکوت
کمى نگاهم کن
تا صداى دریا بدهم!
"بهرنگ قاسمی"
2 کاربر در حال مشاهده این موضوع. (0 عضو و 2 میهمان)
Bookmarks