دلم مي خواست يكبار دگر او را كنار خويش مي ديدم
به ياد اولين ديدار درچشم سياهش خيره مي ماندم
دلم يكبار دگر همچو ديدار نخستين پيش پايش دست و پا مي زد
شراب اولين لبخند در جام وجودم هاي هو ميكرد
غم گرمش نهانگاه وجودم را جستجو مي كرد
دلم مي خواست :
دست عشق – چون روز نخستين –
هستي ام را زير رو مي كرد !
(مشيري )
Bookmarks