به اين ترتيب پروژههاي بسيار متعددي در زمينه ساختن محيط هاي بصري و آموزشي و وسايل سرگرمي و... انجام شد. ماحصل اين رشته فوقالعاده بود، به گونهاي كه پنج شركت قراردادهايي را با دانشگاه كارنگيملون امضا كردند كه پيشاپيش دانشجويان اين رشته را به استخدام خود درآورند. اين رشته به كشورهاي ديگر نيز منتقل شد. دانشگاه كارنگي ملون اين رشته را در كشورهايي مانند سنگاپور و ژاپن و استراليا نيز تأسيس كرد.
اما اين هنوز پايان راه رندي نبود. وي در سخنراني خود توضيح ميدهد كه مي خواست اثري بزرگتر بگذارد و به دنبال چيزي بود كه بتواند رشد كند و بزرگ و بزرگتر شود و به اين ترتيب وي پروژه آليس را بنا نهاد.
به وسيله برنامه آليس به كودكان آموزش داده ميشود كه چطور برنامهنويسي كنند، بدون آنكه متوجه بشوند در حال ياد گرفتن چه چيزي هستند. رندي يادآوري ميكند كه بچهها از ياد گرفتن، حتي يادگيري چيزهاي سخت، نيز لذت ميبرند. وي ميگويد، احتمالاً براي نسخه سه نرمافزار آليس ديگر زنده نيست اما ميداند كه اين نرمافزار به نتايج درخشاني ميرسد.1
رندي در سخنراني خود با بيان داستانهاي كوتاه نكتههاي جالبي را بيان ميكند بعضي از اين نكتهها را در ادامه ميخوانيم.
«مواردي كه كمك ميكنند شما بتوانيد به آرزوهاي كودكيتان برسيد يا كاري كنيد كه ديگران به آرزوهايشان برسند، بسيار است، اما نخستين مورد پدر و مادر هستند. اينها افرادي هستند كه به شما روحيه و انرژي ميدهند و اولين مدل و الگوي زندگي شما ميشوند. در ادامه، استادان شما هستند. آنها كه شما را در راستاي هدفتان هدايت ميكنند. در زندگي به دنبال يافتن درسهاي تازه از محيط اطراف خود باشيد و در تمام لحظات زندگي از زندگي خود لذت ببريد.»
رندي تعريف ميكند، يكي از دوستانش قبل از اين سخنراني از او خواسته است كه به حاضرين بگويد از لحظات زندگي خود لذت ببرند. رندي در جواب اين دوست ميگويد كه اين كار را خواهد كرد، اما صحبت او مانند اين است كه يك ماهي درباره فوايد آب صحبت كند. رندي بدنش را راست نگه ميدارد و رو به حضار ميگويد: «من بلد نيستم كه لذت نبرم؛ من به زودي ميميرم، اما دارم از زندگيام لذت ميبرم و تا روزي كه زندهام لذت ميبرم.»
او ميگويد: «رؤِياهاي كودكي خود را فراموش نكنيد، به ديگران كمك كنيد و يادتان باشد كه احترام يك جاده دوطرفه است، راستگو و صادق باشيد و نيكي ديگران را جبران كنيد. سرسخت باشيد و در انجام كارها از بقيه كمك بگيريد. همواره به آرزوها و خواسته هاي ديگران توجه كنيد. يادتان باشد هميشه به نظرات ديگران درباره خودتان و كارهايتان دقت كنيد. در يك زمينه مهارت كسب كنيد، به اين ترتيب بر ارزش شما افزوده ميشود.»
و به اين ترتيب دكتر رندي پاش آخرين سخنراني خود را به پايان رساند. در ادامه همين جلسه استيو سيبالت (Steve Seabolt) از Electronic Arts روي جايگاه قرار گرفت و اعلام كرد كه اين شركت به پاس زحمات دكتر پاش از اين به بعد هر ساله هزينه تحصيل بهترين دانشجوي دختري را كه در زمينه طراحي بازي در دانشكده علوم كامپيوتر دانشگاه كارنگيملون فعاليت كند، پرداخت ميكند و اين جايزه به نام دكتر پاش شناخته خواهد شد. سپس Jim Foly از دانشگاه جورجيا تك روي جايگاه قرار گرفت و از طرف مؤسسه ACM به خاطر سالها تدريس در زمينه علوم كامپيوتر از دكتر پاش قدرداني كرد.
دكتر كوهن (Jared Cohen) رياست دانشگاه كارنگي ملون، در جايگاه حاضر شد. وي ضمن تشكر از دكتر پاش به خاطر همه كارهايي كه براي دانشكده علوم كامپيوتر دانشگاه كارنگي ملون كرده بود، اعلام كرد، براي حفظ ياد و خاطره دكتر پاش و عملي كه وي انجام داد، پلي ميان دانشكده علوم كامپيوتر و دانشكده هنر احداث ميشود و اين پل به نام دكتر پاش نامگذاري ميشود.
وي در ادامه در حالي كه صدايش ميلرزيد، گفت: «رندي! نسل جديدي از دانشجويان به اينجا خواهند آمد كه تو را نميشناسند. آنها از روي اين پل رد ميشوند و ميپرسند: «دكتر پاش كه بود؟» و افرادي كه تو را ميشناسند براي آنها خواهند گفت كه تو چه كاري انجام دادي. من متأسفم كه آنها وجود تو را تجربه نميكنند، اما مطمئن هستم اثري را كه تو بر جا گذاشتي، تجربه ميكنند. براي همه كارهايي كه براي كارنگيملون كردي سپاسگزاريم.» دنيايي كه به صدا درآمد
دكتر پاش در تمام لحظات به دنبال اين بود كه اثر بهتر و بزرگتري روي دنيا و اطرافيان خود بگذارد. مسيري كه با پروژهاي در والت ديسني شروع شد و با درس اصول ساختن دنياهاي مجازي و رشته فناوري سرگرمي و در آخر پروژه آليس همراه بود. شايد دكتر پاش تا زمان كوتاهي بعد از آخرين سخنراني خود فكر ميكرد بزرگترين اثرش پروژه آليس خواهد بود، اما خدا مسير ديگري را براي دكتر پاش برگزيده بود.
برای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید ! برای عضویت اینجا کلیک کنیدطرح جلد کتاب آخرين سخنراني نوشته دکتر رندي پاش و جفري زاسلودر روز بعد از سخنراني، شخصي فيلم سخنراني را روي سايتهاي اشتراك فيلم قرار داد و بالغ بر يك ميليون نفر اين فيلم را در ماه اول ديدند. دو فيلم اين سخنراني بسيار مورد توجه قرار گرفت و افراد زيادي اعلام كردند كه از روش زندگي دكتر پاش بسيار ياد گرفتهاند. به اين ترتيب دكتر پاش به يكي از برنامههاي تلويزيوني رفت و دوباره قسمتهايي از سخنراني خود را تكرار كرد و باز هم ميليونها نفر به طرفدارانش افزوده شد.
در ميان آرزوهاي كودكي دكتر پاش مواردي بودند كه وي نتوانسته بود به آنها برسد، مانند بازي در ليگ فوتبال آمريكايي، اما با پخش شدن فيلم سخنراني وي، اعضاي تيم فوتبال شهر پيتزبورگ از وي دعوت كردند كه در تمرينات آنها شركت كند كاري كه دكتر پاش عليرغم بيماري انجام داد.
با توجه به استقبال شديدي كه از سخنراني شد، وال استريت ژورنال پيشنهاد نوشتن كتابي در زمينه آخرين سخنراني دكتر پاش را به وي داد و به اين ترتيب كتابي با عنوان Last Lecture توسط دكتر پاش و گزارشگر مشهور والاستريت ژورنال يعني Jeff Zaslow نوشته شد و والت ديسني حق انتشار اين كتاب را به مبلغ 7/6 ميليون دلار خريد. اين كتاب در تيراژ بسيار بالا چاپ شد و در سرتاسر دنيا به فروش رفت.
تا ارديبهشت ماه سال 1387 شبكههاي مختلف بارها و بارها با وي مصاحبه كردند و بسياري از افراد از سرتاسر جهان از وي سؤالات مختلفي را پرسيدند. تعداد نامهها و ايميلهاي تشكرآميزي كه دكتر پاش و دانشگاه كارنگي ملون دريافت ميكردند هر روز رو به فزوني ميرفت و هر روز بر تعداد افرادي كه وضع جسماني رندي را از طريق سايت شخصياش دنبال ميكردند، افزوده ميشد. 2
بسياري از مردم با نامه يا حتي تهيه فيلم و پخش آن روي سايتهاي اشتراك فيلم ضمن توضيح اينكه رندي چگونه بر زندگي آنها تأثير گذاشت از وي تشكر كردند.
جنبههاي ديگر زندگي رندي
با خود فكر كنيد اگر لحظهاي جاي رندي يا همسرش يا دوستانش بوديد چه كار ميكرديد؟ در اين بخش نگاهي كوتاه ميكنيم به جنبههاي ديگري از زندگي دكتر رندي پاش.3
رندي در زندگي از مدلهاي بسيار خوبي تبعيت ميكرد. مادري كه به مناسبت جشن تولد هفتاد سالگي به پيست اتومبيل سواري كارتينگ ميرود و مسابقه ميدهد يا پدري كه در هشتاد سالگي در شهر بازي سوار ترن هوايي (Rollercoaster) ميشود، همه به رندي يك پيغام را ميدهند. شوق به زندگي.
رندي در رابطه با مادرش تعريف ميكند: «هنگامي كه سعي ميكردم براي امتحانات پذيرش دوره دكترا درس بخوانم، كاري كه فكر ميكنم بعد از شيمي درماني سختترين كار زندگيام بود، روزي در حالي كه ديگر داشتم ناله ميكردم، به مادرم گفتم، آخر اين سؤالات خيلي خيلي سخت هستند. مادرم با مهرباني دستي به پشت من زد و گفت: فرزندم ما همه تو را درك ميكنيم، اما به ياد داشته باش، هنگامي كه پدرت در سن تو بود در جنگ جهاني دوم با آلمانها مشغول جنگ بود.»
رندي در بسياري از قسمتهاي مختلف كتاب «آخرين سخنراني» از پدرش ياد ميكند، مردي فداكار كه ساليان متمادي به دانشجويان بيبضاعتي كه در خوابگاههاي تايلند سعي ميكردند درس بخوانند كمك مالي ميكرد، كاري كه بعدها رندي نيز انجام ميداد.
رندي روحيهاي نترس داشت، يكي از دانشجويانش از وي چنين ياد ميكند: «ميان دو موضوع پروژه كه يكي امن بود و مطمئناً من ميتوانستم انجام دهم و ديگري كه مقداري ريسك عدم موفقيت در انجام داشت. دكتر پاش به من گفت، به سراغ موضوعي كه ريسكدار هست بروم، زيرا شكست خوردن در يك موضوع سخت بهتر از موفقيت در چيزي است كه ميداني به راحتي به دست ميآوري.»
رندي داستان بيماري خود را اينچنين تعريف ميكند: «روزي احساس سنگيني و كسالت كردم و در عرض چند روز پوستم به زردي گراييد، براي همين به دكتر رفتم، ابتدا فكر كردم شايد يرقان باشد، اما بعد از انجام عكسبرداري معلوم شد كه من تومورهايي در پانكراس دارم. يادم هست كه دكترم به من گفت: «اين انصاف نيست.» اما من به او گفتم فكر نكن كه انصاف نيست، زيرا نسبت ما انسانها به بيماري مثل اين است كه روي صفحه دارت قرار گرفتيم و هر از چندي اين دارت به يكي از ما اصابت ميكند، اينجا همه با هم برابريم.»
از رندي در رابطه با فلسفه مورد علاقهاش در زندگي سؤال كردند، وي به نوشته يك دختربچه اهل ويرجينيا اشاره كرد كه نوشته بود: «بابانوئل وجود دارد» او ميگويد: «فلسفه مورد علاقه من اين است، درست است كه خيلي چيزها ديده نشدهاند يا اثبات نشدهاند، اما به اين معني نيست كه اينها وجود ندارند عشق، اميد و... از اين دست هستند.»
رندي درباره همسر و بچههايش ميگويد: «اين موضوع كه من زمان زيادي ندارم تا پدر بودن را تجربه كنم، خيلي آزارم نميدهد، اما اين واقعيت كه در آينده براي خانواده من، مشكلاتي پيش ميآيد و ممكن است از پرتگاههايي سقوط كنند و من در آن زمان نيستم تا آنها را بگيرم و از آنها پشتيباني كنم بسيار براي من آزاردهنده است. من فقط چند ماه ديگر فرصت دارم. من ميتوانم اين چند ماه را گريه كنم يا روي ساختن تورهايي كار كنم كه اگر يك روز خانواده من از پرتگاهي سقوط كردند، اين تورها آنها را حفظ كند. من راه حل دوم را انتخاب كردم.»
در طي روند شيمي درماني، بدن رندي به تدريج ضعيف شد، خود وي ميگفت: «ديگر انگشتانم را حس نميكنم نميتوانم دماي بدنم را بالا نگه دارم و فقط پنجاه درصد كليههايم كار ميكنند، اما هنوز زندهام.»
هنگامي كه به سايت شخصي وي مراجعه كنيد، با هر پست نمايشگرهاي وضعيت بدني رندي نيز قرار دارد زمان هر چقدر به جلو بيايد نشانگرها واقعيت را بهتر بيان ميكنند، اما قبل از نشانگرها نوشتههاي خود رندي است كه شايد بتوان آنها را نشانگرهاي روحيه وي دانست قياس اين نشانگرها باهم در رابطه با رندي بسيار معنادار است.
رندي قبل از مرگ فيلمهايي از خودش براي بچههايش ضبط كرد. فيلمهايي كه به قول خودش نشاندهنده روش و منش زندگي روزمره پدرشان است. فيلمهايي از موفقيت و اشتباهات پدرشان، چيزهايي كه فرزندان رندي بايد در روزي كه ديگر پدرشان زنده نيست، ياد بگيرند. رندي براي فرزندانش عروسكهاي بزرگي درست ميكرد و ميگفت: «من اينها را با دستهاي خودم براي بچهها درست ميكنم، زيرا ميدانم در آينده از اين طريق ميتوانم با بچهها ارتباط برقرار كنم.»
با توجه به اينكه فرزندان رندي خيلي كوچك بودند، رندي توضيح ميدهد كه به فرزندانش نگفته است بيمار است، زيرا هنوز براي كودكانش تصوير يك مرد بيمار را ندارد، اما روزي كه در بستر بيافتد آن روز ميگويد كه بيمار است. آنوقت كودكانش چيزي را كه ميشنوند مطابق با تصويري كه ميبينند دريافت ميكنند و اين به درك كودكانش كمك ميكند. او ميگويد، هيچگاه به فرزندانش نميگويد كه چه مسيري در انتظار اوست، زيرا آنوقت فرزندانش هر روز منتظر يك حادثه بد هستند و اين از سطح توان آنها خارج است. رندي اواسط خرداد ماه براي بچهها توضيح داد كه وي بيمار است.
از رندي پرسيدند، درباره همسرش چه فكري ميكند. آيا دوست دارد كه بعدها او دوباره ازدواج كند؟ پاسخ رندي ساده بود: «من خوشبختي و خوشحالي همسرم را ميخواهم، اگر با ازدواج دوباره خوشبختتر ميشود حتماً اينكار را انجام بدهد و اگر با ازدواج نكردن خوشبختتر ميشود، اينكار را بكند، براي من فقط خوشحالي او مهم است.»
در ماه فروردين سال 1387 بعد از آخرين جلسه شيمي درماني، درحاليكه كليههاي رندي به طور موقت كاملاً از كار افتادند و از آن به بعد خطر سكته قلبي تهديدش ميكرد، در مصاحبهاي اينچنين ميگويد: «وقتي كه ديگر دارم نفس نفس ميزنم و نميتوانم نفس بكشم، آن زمان براي من ترسناك ميشود و با خود فكر ميكنم، حالا ديگر سرطان همانند بوكسوري آنقدر من را زده كه ديگر به زانو افتادهام و او هنوز ادامه ميدهد. از خودم ميپرسم تا كي ادامه پيدا ميكند تا وقتي كه به خاك بيفتم يا يك معجزهاي رخ ميدهد و من بلند ميشوم و دوباره مبارزه را ادامه ميدهم.» وي اعتراف ميكند گاهي اوقات هنگام استحمام در تنهايي خودش گريه ميكند.
رندي در يكي از آخرين مصاحبههايش اينطور ميگويد: «بيماري همانند يك مسابقه فوتبال است، هنگامي كه بازي تمام ميشود و آن نتيجهاي كه ميخواهي روي تابلوي نتايج نباشد اگر همه تلاشت را كرده باشي تأسفي نميخوري، چون گاهي اوقات حريف خيلي قويتر است.»
رندي ميگويد: «اگر من فقط سه كلمه بتوانم نصيحت كنم، ميگويم "Tell The Truth" و اگر بتوانم سه كلمه ديگر هم نصيحت كنم، ميگويم: "All The Time" يا هميشه راست بگو.
آغاز راه دكتر رندي پاش
رندي روي اين كره خاكي 48 سال زندگي كرد، اما اينكه نام و اثر وي چند سال با انسانها ميماند سؤالي است كه در آينده جواب آن معلوم ميشود. دكتر پاش هميشه معتقد بود در همه چيز نكتههاي ريزي وجود دارد كه در آنها آموزشهاي ديگري وجود دارد.
وي در آخر سخنراني «آرزوهاي كودكي خود را به دست بياوريد» رو به حضار گفت: «ميدانيد نكته مخفي اين سخنراني چه بود؟» و سپس خود جواب داد: «سخنراني درباره چگونگي به دست آوردن آرزوها نبود، بلكه درباره چگونگي زندگي كردن بود.» وي در ادامه گفت: «ميدانيد دومين نكته مخفي اين سخنراني چه بود؟ اين سخنراني براي شما نبود، بلكه براي فرزندانم بود.»!
عصر شبکه





پاسخ با نقل قول
Bookmarks