مهراد جان یادمه که سال 1950(اینها همه به گفته ی یکی از معلم های ماست که به گفته ی خودش اینها بخشی از کتابی سری هستند که مقداری از اون کتاب در کنگره ای(که اسمش رو یادم نیست) در ایران ترجمه و در آن باره بحث میشه...
حالا داستان:
سال 1950 سفینه ای به زمین سقوط میکنه که به نظر میرسید بشر نمیتونسته در اون سال با این تکنولوژی سفینه ای بسازه و اروپا و آمریکا تا به امروز این موضوع رو مخفی نگه داشتن سفینه ی مذکور حاوی 3 سرنشین بود که یکی میمیره یکی در آستانه ی مرگ بود ولی دیگری زنده میمونه....اونی که در آستانه ی مرگ بود هم مرد ولی اونی که زنده بود رو شروع به تحقیق روش کردند و به این نتیجه رسیدن که داره با اونها ارتطباط برقرار میکنه ولی نه با زبان با افکار و انرژی خاص ولی این موجودات (بر عکس فیلمهای علمی تخیلی) برای تصرف زمین نیامده بودند بلکه برای بشری که در این سرژمین زندگی میکنند نگران بودند(تازه جنگ جهانی تمام شده بود و 2 بمب اتمی هم که منفجر شد و به نظر میرسید که ایم موجودات متوجه شده بودند) ولی دیگه معلوم نیست که آیا هنوزم زندست؟ یا چه بلایی سرش اومده!
اینها اظهارات معلم ما بود که به شخصه هیچ اطمینانی از صحت یا دروغ بودن آن ندارم!






پاسخ با نقل قول
Bookmarks