اکبر آقا یه شب مست می رسه جلو خونشون .. دست می کنه تو جیبشو کلیدو در میاره . هر کاری می کنه نمی تونه درو باز کنه . از سروصدای اکبر اقا , پتول خانم از خواب پا میشه میاد جلو پنجره می بینه اکبر اقاست , نمی تونه در و باز کنه ! می گه : اکبر اقا کلید بندازم ؟
اکبر آقا : نه پاپا ! کیلیت دارم , سوراخ بنداز !






پاسخ با نقل قول
Bookmarks