افشین! افشین! بیدار شو! صبح شده!!برای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید ! برای عضویت اینجا کلیک کنید
1- فرهاد کاظمی: "می نشینم خانه و ... ."
الف. در کارهای منزل به همسرم کمک می کنم!
ب. علیه منشورسازان مصاحبه می کنم!
ج. پلی استیشن بازی می کنم!
د. بعد مثل برخی ها می گویم به استادیوم رفته ام و بازی ها از آنجا مشاهده نموده ام(!)
2- فیروز کریمی گفت : "دیگر از این حرف ها خسته شدم."، فکر می کنید منظور ایشان کدام حرف ها بوده است؟!
الف. چقدر هی می ری سر تمرین؟! مردهای مردم رو ببین! خونه می شینن به خانوم هاشون کمک می کنن، یکم از اون یکی "ف.ک" یاد بگیر!
ب. صحبت در مورد منشوری بودن یا نبودنش!
ج. از شنیدن این ترانه: "گل گل گل، گل از همه رنگ، فوتبال رو با چی پاک کنیم با منشور اخلاقی!"
د. به به! فیروزخان! جک جدید چی داری؟!
3- روزنامه استقلال جوان نوشت:"رئیس جمهور از ... انتقاد کرده است."
الف. خونه نشین شدن فرهاد کاظمی – چون معنی نداره که یه مرد خونه بشینه و سرکار نره!
ب. اختاپوس و رواج خرافه پرستی در جام جهانی
ج. عادل فردوسی پور – چون توی بعضی از گزارش هاش به کاری که بهش کار نداره کار می گیره!!
د. مصرف بی رویه آب و ایضا صابون برای پاک کردن فوتبال!
4- عزیز محمدی گفت:"فوتبال را پاک می کنیم."، این یعنی چه؟!
الف. یه شونصد تا مربی دیگه رو هم خونه نشین می کنیم تا هم فوتبال پاک بشه و هم یه چندتا فرصت شغلی واسه مربی های نوپا و تازه وارد مهیا بشه!!
ب. با یه پاک کن یا وسیله ی دیگه ای که بشه پاک کرد، فوتبال رو از پایه و اساس پاک می کنیم، تا کلا اصلا فوتبالی وجود نداشته باشه؛ در نتیجه با پاک شدن فوتبال از چهره ی روزگار دیگه نه عدم صعود به جام جهانی خواهیم داشت و نه قهرمان نشدن در جام ملت ها؛ همچنین کلا اگه فوتبال نداشته باشیم معضل و کمبودی هم در فوتبال نخواهیم داشت و در نتیجه اوضاع گل و بلبل خواهد شد!
(توضیح ضروری: چون گزینه ی ب خیلی طولانی شد این سئوال گزینه ی جیم و دال ندارد!)
5- رئیس جدید فدراسیون شنا در مصاحبه با خبرنگار خبرآنلاین گفت: "اگر می خواهی فدراسیون شنا را بکوبی، ... ."
الف. آنچنان می کوبمت که مثل "ف.ک" تو هم یه چند وقتی رو خونه نشین بشی!
ب. می گم اون "علی" ای که "قلعه نویی" توی کنفرانس خبری صداش می کرد بیاد!!
ج. بالای برج میلاد می ایستم!
د. مقابلت می ایستم.
6- افشین قطبی: "می خواهیم مثل بارسلونا تیکی تاکا بازی کنیم."، کدام گزینه صحیح است؟!
الف. شاید منظورشون از "تیکی تاکا"، "تاتی تاتی" بوده است!
ب. من دو کره رو مثل کف دستم می شناسم!
ج. یه ضرب المثل قدیمی هست که میگه:"مالدیو اومد تیکی تاکای اسپانیایی یاد بگیره، پاس کاریه خودش رو هم فراموش کرد!"
د. افشین! افشین! بیدار شو! صبح شده!!
* توضیح کمی تا قسمتی ضروری: پاسخ صحیح سئوالات 1 و 2 و 3 گزینه ی "ب" و پاسخ صحیح سئوال 5 گزینه ی "د" می باشد؛ از پاسخ صحیح سئوالات 4و 6 اطلاعی در دست نیست!!
|
|
آرزو (پري ها مونث هستند) : طنزبرای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید ! برای عضویت اینجا کلیک کنید
يك زوج در اوايل 60 سالگي، در يك رستوران كوچيك رمانتيك سي و پنجمين سالگرد ازدواجشان را جشن گرفته بودن.
ناگهان يك پري كوچولوِ قشنگ سر ميزشون ظاهر شد و گفت:چون شما زوجي اينچنين مثال زدني هستين و درتمام اين مدت به هم وفادارموندين ، هر كدومتون مي تونين يك آرزو بكنين.
خانم گفت: اووووووووووووووووه ! من مي خوام به همراه همسر عزيزم، دور دنيا سفر كنم.
پري چوب جادووييش رو تكون داد و اجي مجي لا ترجي .... دو تا بليط براي خطوط مسافربري جديد و شيك qm2در دستش ظاهر شد.
حالا نوبت آقا بود، چند لحظه فكر كرد و گفت:
خب، اين خيلي رمانتيكه ولي چنين موقعيتي فقط يك بار در زندگي آدم اتفاق مي افته ، بنابراين، خيلي متاسفم عزيزم ولي آرزوي من اينه كه همسري 30 سال جوانتر از خودم داشته باشم.
خانم و پري واقعا نا اميد شده بودن ولي آرزو، آرزوه ديگه !!!
پري چوب جادوييش و چرخوند و.........
اجي مجي لا ترجي
و آقا 92 ساله شد!
پيام اخلاقي اين داستان:
مردها شايد موجودات ناسپاسي باشن ، ولي پريها................ مونث هستند !!!!!!!
نتيجه اخلاقي براي اقايون:
:اگه يه پري جلوتون حاضر شد مواظب ارزوهاتون باشين!
از دفتر خاطرات يک تازه عروسبرای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید ! برای عضویت اینجا کلیک کنید
دوشنبه
الان رسيديم خونه بعد از مسافرت ماه عسل و تو خونه جديد مستقر شديم .
خيلي سرگرم کننده هست اينکه واسه ريچارد آشپزي مي کنم . امروز مي خوام يه جور کيک درست کنم که تو دستوراتش ذکر کرده ?? تا تخم مرغ رو جدا جدا بزنين ولي من کاسه به اندازه ي کافي نداشتم واسه همين مجبور شدم ?? تا کاسه قرض بگيرم تا بتونم تخم مرغ ها رو توش بزنم .
سه شنبه
ما تصميم گرفتيم واسه ي شام سالاد ميوه بخوريم . در روش تهيه ي اون نوشته بود : " بدون پوشش سرو شود " . لباس ، سس زدن = dressing ) خب من هم اين دستور رو انجام دادم ولي ريچارد يکي از دوستاشو واسه شام آورده بود خونه مون .
نمي دونم چرا هر دوتاشون وقتي که داشتم واسه شون سالاد رو سرو مي کردم اون جور عجيب و شگفت زده به من نگاه مي کردن .
چهارشنبه
من امروز تصميم گرفتم برنج درست کنم و يه دستور غذايي هم پيدا کردم واسه ي اين کار که مي گفت قبل از دم کردن برنج کاملا شست و شو کنين .
پس من آب گرم کن رو راه انداختم و يه حموم حسابي کردم قبل از اينکه برنج رو دم کنم .
ولي من آخرش نفهميدم اينکار چه تاثيري تو دم کردن بهتر برنج داشت .
پنج شنبه
باز هم امروز ريچارد ازم خواست که واسه ش سالاد درست کنم . خب منهم يه دستور جديد رو امتحان کردم .
تو دستورش گفته بود مواد لازم رو آماده کنين و بعد اونو روي يه رديف کاهو پخش کنين و بذارين يه ساعت بمونه قبل از اين که اونو بخورين .
خب منم کلي گشتم تا يه باغچه پيدا کردم و سالادمو روي يه رديف از کاهو هايي که اون جا بود پخش و پلا کردم و فقط مجبور شدم يه ساعت بالاي سرش بايستم که يه دفعه يه سگي نياد اونو بخوره .
ريچارد اومد اون جا و ازم پرسيد من واقعا حالم خوبه ؟؟
نمي دونم چرا ؟ عجيبه !!! حتما خيلي تو کارش استرس داشته ، بايد سعي کنم يه مقداري دلداريش بدم .
جمعه
امروز يه دستور غذايي راحت پيدا کردم . نوشته بود همه ي مواد لازم رو تو يه کاسه بريز و بزن به چاک ( beat it = در غذا : مخلوط کردن ، در زبان عاميانه : بزن به چاک )
خب منم ريختم تو کاسه و رفتم خونه ي مامانم .
ولي فکر کنم دستوره اشتباه بود چون وقتي برگشتم خونه مواد لازم همون جوري که ريخته بودمشون تو کاسه مونده بودند .
شنبه
ريچارد امروز رفت مغازه و يه مرغ خريد و از من خواست که واسه ي مراسم روز يک شنبه اونو آماده کنم ولي من مطمئن نبودم که چه جوري آخه مي شه يه مرغ رو واسه يک شنبه لباس تنش کرد و آماده اش کرد .
قبلا به اين نکته تو مزرعه مون توجهي نکرده بودم ولي بالاخره يه لباس قديمي عروسک پيدا کردم و با کفش هاي خوشگلش . واي من فکر مي کنم مرغه خيلي خوشگل شده بود .
وقتي ريچارد مرغه رو ديد اول شروع کرد تا شماره ي ?? به شمردن ولي بازم خيلي پريشون بود . حتما به خاطر شغلشه يا شايدم انتظار داشته مرغه واسه ش برقصه .
وقتي ازش پرسيدم عزيزم آيا اتفاقي افتاده ؟ شروع کرد به گريه و زاري و هي داد مي زد آخه چرا من ؟ چرا من ؟
هووووم … حتما به خاطر استرس کارشه … مطمئنم …
جيرجيرك به خرس گفت: دوست دارم. خرس گفت:الان وقت خواب زمستونيمونه، بعد صحبت ميكنيم.خرس رفت خوابيد ولي نميدونست كه عمر جيرجيرك فقط سه روزه
طنز جالب و خواندنی از دنیای زن و شوهر ها
مرد , مظلوم یا آب زیر کاه ؟!
۱- به نظر شما ، چرا ۹۹در صد آقایان از همسرشان می ترسند ؟!
الف ) چون خانوم ها ناخن بلند دارند ولی آقایان ندارند !
ب ) چون خانوم ها کفش پاشنه ۱۵ سانتی دارند ولی آقایان ندارند !
ج ) چون خانوم ها جیغ دلخراش دارند ولی آقایان ندارند !
د ) چون خانوم ها اگر با استفاده از مهمات فوق هم زورشان به شوهرشان نرسد ، فقط کافیست سرشان را از پنجره بیرون کنند و از مردم کمک بخواهند تا ظرف ایکی ثانیه ، 15 مرد قلچماق به طرف شوهرشان حمله ور شوند ، ولی آقایان اگر بمیرند هم کسی به دادشان نمی رسد !
۲- چرا آقایان زمانیکه با همسر خود قصد ورود و یا خروج از دری را دارند ، می گویند خانوم ها مقدمند و اجازه می دهند که اول همسرشان از در عبور کند ؟!
الف ) چون حدس می زنند که پشت در ، یک دره ای ، خندقی ، گودالی ، چیزی باشد !
ب ) چون احتمال می دهند که از لب پنجره بالای در ، یک گلدان سنگی در حال سقوط باشد !
ج ) چون گمان می کنند که پشت در ، یک حیوان درنده و گرسنه باشد !
د ) چون می ترسند که اگر آنها زودتر بروند خانومشان در را پشت سر آنها ببندد و دیگر هم باز نکند !
۳ - شما فکر می کنید که اگر روزی همسر مردی از طبقه شصتم ساختمانی سقوط کند و در طبقه پنجاه و هشتم با دست ، میله ای که از دیوار ساختمان بیرون آمده را بگیرد و در هوا معلق بماند ، این مرد برای نجات همسرش چه اقدامی انجام خواهد داد ؟!
الف ) سریعا با استفاده از اره برقی در صدد جدا نمودن میله از ساختمان بر می آید !
ب ) یک عدد سوسک و یا موش را بر روی دست همسرش می گذارد !
ج ) یک طناب پوسیده را برای بالا کشیدن همسرش به طرف او می اندازد !
د ) با به خطر انداختن جان خودش ، هر طور که شده همسرش را نجات می دهد و سپس اینبار طوری او را هل می دهد که دیگر به هیچ عنوان نتواند دستش را به جایی بند کند !
۴ – چرا معمولا در تصادفات رانندگی ، میزان صدمه ای که به خانوم ها وارد می شود بیشتر از آقایانی است که مشغول رانندگی می باشند ؟!
الف ) چون ۵ دقیقه قبل از وقوع سانحه ، آقا خودش را از خودرو به بیرون پرت کرده است !
ب ) چون قبل از وقوع سانحه ، کمربند ایمنی خانوم دستکاری شده بوده تا عمل نکند !
ج ) چون در اینگونه تصادفات ، راننده حتی الامکان سعی کرده که خودرو اش از سمت راست با خودروی روبرویی برخورد کند !
د ) چون بعد از سانحه مشخص شده که علت تشدید جراحات وارده به خانوم ، مواد محترقه ای بوده که به دلایل نامعلوم توسط فردی ناشناس در زیر صندلی او تعبیه شده بوده تا با کوچکترین ضربه ای منفجر شود !
جيرجيرك به خرس گفت: دوست دارم. خرس گفت:الان وقت خواب زمستونيمونه، بعد صحبت ميكنيم.خرس رفت خوابيد ولي نميدونست كه عمر جيرجيرك فقط سه روزه
چقدر همسرتان را دوست دارید؟ (طنز)برای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید ! برای عضویت اینجا کلیک کنید
شما بعنوان مرد خانواده ، چقدر عیالتان را دوست دارید ؟!
الف) به اندازه تعداد سکه های مهریه اش
!ب) به اندازه تعداد قطعات جهیزیه اش
!ج) به اندازه تعداد صفر های جلوی مبلغ موجودی حساب بانکی اش
!د) به اندازه تمام ستاره های آسمان در روز !
۲ – چه عاملی سبب شد تا شما به خواستگاری عیالتان بروید ؟!
الف) جوونی کردم !
ب) سادگی کردم !
ج) گول خوردم !
د) من که نرفتم خواستگاری ، اون اومد !
۳ – اگر خدایی ناکرده عیالتان فوت کند شما چه کار می کنید ؟!
الف) اول ناراحت و بعد خوشحال می شوید !
ب) اول خرما و بعد شاباش می دهید !
ج) اول قبرستان و بعد محضر می روید !
د) انشاا… بقای عمر ? تای دیگر باشه !
۴ – ملاک شما در انتخاب عیالتان چه بوده است ؟!
الف) املاک پدرش !
ب) دارایی پدرش !
ج) املاک و دارایی پدرش !
د) همه موارد !
۵ – اگر عیالتان از شما بخواهد که برای کادوی تولدش یک گردنبد طلا بخرید چکار می کنید ؟!
الف) تا بعد از روز تولدش گم و گور می شوید !
ب) تا بعد از روز تولدش خودتان را به مریضی می زنید
!ج) تا بعد از روز تولدش خودتان را به مردن می زنید !
د) آدرس یک بدلی فروشی کار درست را از دوستتان می گیرید !
۶ – محبت آمیز ترین جمله ایکه به عیالتان گفته اید چه بوده است ؟!
الف) عزیزم ، امروز صبحانه چی داریم ؟!
ب) عزیزم ، امروز ناهار چی داریم ؟!
ج) عزیزم ، امشب شام چی داریم ؟!
د) من واقعا … من واقعا عاشق …. من واقعا عاشق تو …. من واقعا عاشق تو روبچه با پنیرم !
۷ – در کارهای منزل چقدر به عیالتان کمک می کنید ؟!
الف) در خوردن غذا با او همکاری می کنید !
ب) کانال های تلویزیون را شما با کنترل عوض می کنید !
ج) موقعی که عیالتان مشغول تمیز کردن منزل یا شستن ظروف است ، با زدن صوت و دست او را تشویق می کنید !
د) گاهی اوقات کارهای شخصی تان را خودتان انجام می دهید !
۸- اگر عیالتان با شما قهر کند برای آشتی کردنش چه کار خواهید کرد ؟!
الف) شما هم با او قهر می کنید تا زمانیکه خودش بیاید منت کشی !
ب) از طریق بکارگیری سیستم اعمال خشونت ، او را به زور آشتی خواهید داد !ج) او را تهدید می کنید که اگر تا ?? بشمارید و آشتی نکند سریعا اقدام به اختیار نمودن همسر جدید می نمایید !
د) حاضرید یک چیزی هم بدهید اگر همیشه قهر باشد !
۹ – نظرتان در مورد این جمله چیست ؟
( مهرم حلال ، جونم آزاد ! )
الف) زیبا ترین جمله دنیاست
!ب) با معنا ترین جمله دنیاست !
ج) خوشحال کننده ترین جمله دنیاست !
د) تخیلی ترین جمله عصر کنونی است !
۱۰ – در کل ، از زندگی با عیالتان راضی هستید ؟!
الف) اگر نباشم چیکار کنم ؟!
ب) چاره ای جز این ندارم !
ج) یک جوری داریم می سازیم دیگه !
د) بله که راضی هستم البته تا زمانیکه بتوانم پول مهریه اش را جور کنم !
جيرجيرك به خرس گفت: دوست دارم. خرس گفت:الان وقت خواب زمستونيمونه، بعد صحبت ميكنيم.خرس رفت خوابيد ولي نميدونست كه عمر جيرجيرك فقط سه روزه
فرق عروسی رفتن پسرها و دخترها .. !
عروسی رفتن دخترها:دو، سه هفته قبل از عروسی، دغدغه ی خاطرش اینه که : من چی بپوشم؟! توی این مدت هر روز یا دو روز یه بار " پرو" لباس داره... اون دامن رو با این تاپ ست می کنه، یا اون شلوار رو با اون شال!! ممکنه به نتایجی برسه یا نرسه! آخر سر هم می ره لباس می خره!! بعد از اینکه لباس مورد نظر رو انتخاب کرد...حالا متناسب رنگ لباس، رنگ آرایش صورتش و تعیین می کنه...اگر هم توی این مدت قبل از مهمونی، چیزی از لوازم آرایش مثل لاک و سایه و...که رنگهاشو نداره رو تهیه می کنه...
حتی مدل مویی که اون روز می خواد داشته باشه رو تعیین می کنه...مثلا ممکنه " شینیون" کنه یا مدل دار سشوار بکشه...! البته سعی می کنه با رژیم غذایی سفت و سخت تناسب اندامشم حفظ بکنه... یه رژیمی هم برای پوست صورت و بدنش می گیره..! مثل پرهیز از خوردن غذاهای گرم! ماسک های زیادی هم می زاره، از شیر و تخم مرغ و هویج و خیار و توت فرنگی و گوجه فرنگی(اینا دستور غذا نیستا!!) گرفته تا لیمو ترش ( این لیمو ترش واقعا معجزه می کنه، به یه بار امتحانش می ارزه!) خوب، روز موعود فرا می رسه! ساعت 8 صبح از خواب بیدار می شه( انگار که یه قرار مهم داره) بعد از خوردن صبحانه، می پره تو حموم،...بالاخره ساعت 10 تا 10:30 می یاد بیرون...( البته ممکنه یه بار هم تو حموم ماسک بزاره...که تا ساعت 11 در حمام تشریف داره!) بعد از ناهار...! لباس می پوشه می ره آرایشگاه، چون چند روز قبلش زنگ زده و وقت آرایشگاه گرفته برای ساعت 1:30 بعد از ظهر... توی آرایشگاه کلی نظر خواهی می کنه از اینو اون که چه مدل مویی براش بهترتره، هر چی هم ژورنال آرایشگر بنده خدا داره رو می گرده ....آخر سر هم خود آرایشگر به داد طرف می رسه و یه مدل بهش پیشنهاد می کنه و اونم قبول می کنه!! ساعت 3 می رسه خونه... بعد شروع میکنه به آرایش کردن...!
بعد از پوشیدن لباس که خیلی محتاطانه صورت می گیره ( که مدل موهاش خراب نشه) یه عکس یادگاری از چهره ی زیباش می گیره که بعدا به نامزد آینده اش نشون بده!!
ساعت 8 عروسی شروع می شه...یه جوری راه می افته که نیم ساعت زودتر اونجا باشه!!
عروسی رفتن پسرها:
اگر دو، سه هفته قبل بهشون بگی یا دو، سه ساعت قبل هیچ فرقی نمیکنه!!
روز عروسی، ساعت 12 ظهر از خواب بیدار می شه... خیلی خونسرد و ریلکس! صبحانه خورده و تمام برنامه های تلویزیون رو می بینه!
ساعت 6 بعد از ظهر، اون هم حتما با تغییر جو خونه که همه دارن حاضر می شن یادش می افته که بعله...عروسی دعوتیم..!
بعد از خبر دار شدن انگار که برق گرفته باشنش...! می پره تو حموم...
توی حموم از هولش، صورتشم با تیغ می بره...!!( بستگی به عمق بریدن داره، ممکنه مجبور بشه با همون چسب زخم بره عروسی!)
ریش هاش زده نزده( نصف بیشترو تو صورتش جا می زاره!!)از حموم می یاد بیرون...
ساعت 6:30 بعد از ظهره...هنوز تصمیم نگرفته چه تیپی بزنه، رسمی باشهیا اسپرت...!
تازه یادش می افته که پیرهنشو که الان خیلی به اون شلوارش می یاد اتو نکرده! شلوارشم که نگاه می کنه می بینه چند روز پیش درزش پاره شده بوده و یادش رفته بوده که بگه بدوزن..!!
کلی فحش و بد و بیراه به همه می ده که چرا بهش اهمیت نمی دن و پیرهنشو تو کمد لباساش بوده رو پیدا نکردن و اتو نکردن و شلوارشو چرا از علم غیبشون استفاده نکرد که بدونن که نیاز به دوختن داره...!
خلاصه...بالاخره یه لباس مناسب با کلی هول هول کردن پیدا می کنند و می پوشه(البته اگر نیاز بود که حتما به کمد لباس پدر و برادر هم دستبرد می زنه!!) ساعت 8 شب عروسی شروع می شه، ساعت 9:30 شب به شام عروسی می رسه..! البته اگر از عجله ی زیادش، توی راه تصادف نکرده باشه دیر تر از این به عروسی نمی رسه!!
جيرجيرك به خرس گفت: دوست دارم. خرس گفت:الان وقت خواب زمستونيمونه، بعد صحبت ميكنيم.خرس رفت خوابيد ولي نميدونست كه عمر جيرجيرك فقط سه روزه
|
|
1. پيش از رفتن به مهماني خودتان را تر و تميز کنيد. اگر به فکر آبروي خودتان نيستيد به فکر آنها باشيد که قرار است با شما روبوسي کنند.
2. اگر مي خواهيد پيش از رفتن به مهماني دوش بگيريد، براي اين کار از عطر و ادوکلن استفاده نکنيد. باور کنيد آب مناسب تر است.
3. براي ميزبانتان گل ببريد؛ اما اگر وسعتان نميرسد که از گل فروشي گل بخريد، از گلهاي داخل پارک استفاده نکنيد؛ چون ممکن است بلبل عاشق از بي کسي دق کند.
4. قبل از وارد به خانه ي ميزبانتان يا ا... بگوييد. شايد آنها در خانه شان سر بريده داشته باشند.
5. هنگام ورود به همه سلام کنيد و با همه دست بدهيد،مگر اينکه خانه ي ميزبان در استاديوم آزادي باشد.
6. به اتاق هاي خانه ي ميزبان سرک نکشيد. اينجا هم همان بحث سر بريده مطرح مي شود.
7. اگر سيني چاي را جلويتان گرفتند، به صورت کسي که سيني را در دست دارد خيره نشويد. اين عمل مربوط به مجالس خواستگاري است. آن هم تنها در سريالهاي تلويزيوني.
8. اگر پايتان بوي بد مي دهد، فقط در مهماني هاي دست جمعي شرکت کنيد. اين طوري کسي نمي فهمد که توليد کننده ي بوي باتلاق شما هستيد.
9. وقتي تلفن خانه ي ميزبان زنگ مي زند، شما گوشي را بر نداريد.
10. تلفن هاي خارج کشورتان را در مهماني نزنيد. امروز روز تکنولوژي پيشرفت کرده است و يک پرينت از مخابرات مايه ي آبروريزي آدمهاي آويزن مي شود.
11. اگر احياناً در خانه ي ميزبان سر بريده ديديد، به روي خودتان نياوريد.
12. هنگام خوردن غذا، صداي خفه کن دهانتان را روشن کنيد.
13. اگر شک داريد که درآمد ميزبانتان از راه حلال به دست آمده است يا نه، بنا را بر حلال بگذاريد .
14. اگر يقين داريد که درآمد ميزبانتان از راه حرام به دست آمده است، تا وقتي که در خانه ي او هستيد چيزي نخوريد؛ حتي اگر چيز اساسي و توپي باشد. مثال چيز اساسي و توپ: خوراک ميگو، شکلات خارجي، پسته ي فرد اعلا و...
15. اگر در غذايتان مو پيدا کرديد، آن را نبينيد.
16. اگر ميزبان فراموش کرده بود سر سفره آب بگذارد، وانمود نکنيد که لقمه در گلويتان گير کرده است و داريد خفه مي شويد. مثل آدم از او بخواهيد که کمي آب سر سفره بگذارد. قرار است آدم باشيد ديگر.
17. اگر در مجلس ختم شرکت کرده ايد، قيافه اي محزون به خود بگيريد و به چيزهاي غم انگيزي مثل شب امتحان، وبا، کاندوليزا رايس فکر کنيد.
18. اگر در مجلس عروسي شرکت کرده ايد، چيزهاي خوب را در ذهنتان مجسم کنيد و به سريال طنز شبانه ي ديشب فکر نکنيد.
19. اگر قرار است مهمان به خانه تان بيايد... خدا صبرتان بدهد.
20. اگر مهمان هايتان بيشتر از تعداد پيش بيني شده بودند، آنها را گزينش نکنيد. خدا بزرگ است، بالاخره يه طوري مي شود.
21. هنگام مهماني رفتن، کساني را که دعوت نيستند با خودتان همراه نکنيد. درست است خدا بزرگ است؛ اما حياي شما کجا رفته؟
22. لقمه هايي را که مهمانانتان بر مي دارند در ذهنتان شمارش نکنيد. مگر مغز شما کامپيوتر است؟ يک نفر را مسئول کنيد که با ماشين حساب، کل لقمه ها را جمع بزند و بعد تقسيم بر تعداد کند. اين طوري معقول تر است، نه؟!
23. اگر مهمانتان از شهر ديگري آمده است، پس از صرف شام در باره ي راحتي و امکانات مناسب هتل هاي شهرتان حرف نزنيد. مردم خر که نيستند، متوجه منظورتان مي شوند.
24. زبانمان مو در آورد، شما را به جان عزيزانتان آدم باشيد.
جيرجيرك به خرس گفت: دوست دارم. خرس گفت:الان وقت خواب زمستونيمونه، بعد صحبت ميكنيم.خرس رفت خوابيد ولي نميدونست كه عمر جيرجيرك فقط سه روزه
بعد از اين كه مدت ها دنبال دختري باوقار و باشخصيت گشتيم كه هم خانواده ي اصيل و مؤمني داشته باشد و هم حاضر به ازدواج با من باشد، بالاخره عمه ام دختري را به ما معرفي كرد.وقتي پرسيدم از كجا مي داند اين دختر همان كسي است كه من مي خواهم، گفت:راستش توي تاكسي ديدمش.از قيافه اش خوشم آمد.ديدم هماني است كه تو مي خواهي.وقتي پياده شد، من هم پياده شدم و تعقيبش كردم.دم در خانه اش به طور اتفاقي بابايش را ديدم كه داشت با يكي از همسايه ها حرف مي زد.به ظاهرش مي خورد كه آدم خوبي باشد.خلاصه قيافه ي دختره كه حسابي به دل من نشسته بود،گفتم: من هر طور شده اين وصلت را جور مي كنم.
ما وقتي حرف هاي محكم و مستدل عمه مان را شنيديم.گفتيم: يا نصيب و يا قسمت! چه قدر دنبال دختر بگرديم؟از پا افتاديم، همين را دنبال مي كنيم.ان شاء الله خوب است.اين طوري شد كه رفتيم به خواستگاري آن دختر.
پدر دختر پرسيد: آقازاده چه كاره اند؟
-دانشجو هستند.
-مي دانم دانشجو هستند.شغلشان چيست؟
-ما هم شغلشان را عرض كرديم.
-يعني ايشان بابت درس خواندن پول هم مي گيرند.
-نخير، اتفاقاً ايشان در دانشگاه آزاد درس مي خوانند:
به اندازه ي هيكلشان پول مي دهند.
-پس بيكار هستند.
-اختيار داريد قربان! رشته ايشان مهندسي است.قرار است مهندش شوند
پدر دختر بدون اين كه بگذارد ما حرف ديگري بزنيم گفت: ما دختر به شغل نسيه نمي دهيم.بفرماييد؛ و مؤدبانه ما را به طرف در خانه راهنمايي كرد.
عمه خانم كه مي خواست هر طور شده دست من و آن دختر را بگذارد توي دست هم، آن قدر با خانواده ي دختر صحبت كرد تا بالاخره راضي شدند.فعلاً به شغل دانشجويي ما اكتفا كنند، به شرط آن كه تعهد كتبي بدهيم بعد از دانشگاه حتماً برويم سركار، اين طوري شد كه ما دوباره رفتيم خواستگاري.
پدر دختر گفت:و اما . . . مهريه، به نظر من هزار تا سكه طلا. . .
تا اسم«هزار تا سكه طلا» آمد، بابام منتظر نماند پدر دختر بقيه ي حرفش را بزند بلند شد كه برود؛اما فك و فاميل جلويش را گرفتند كه: بابا هزار تا سكه كه چيزي نيست؛ مهريه را كي داده كي گرفته . . . بابام نشست؛ اما مثل برج زهر مار بود.پدر دختر گفت:ميل خودتان است.اگر نمي خواهيد، مي توانيد برويد سراغ يك خانواده ي ديگر.
بابام گفت:نخير، بفرماييد. در خدمتتان هستيم.
-اگر در خدمت ما هستيد، پس چرا بلند شديد؟
بابام كه ديگر حسابي كفري شده بود، گفت:بابا جان! بلند شدم كمربندم را سفت كنم، شما امرتان را بفرماييد.
پدر دختر گفت:بله، هزار تا سكه ي طلا، دو دانگ خانه…
بابا دوباره بلند شد كه از خانه بزند بيرون؛ ولي باز هم بستگان راضي اش كردند كه اي بابا خانه به اسم زن باشد، يا مرد كه فرقي نمي كند.هر دو مي خواهند با هم زندگي كنند ديگر.
و باز بابام با اوقات تلخي نشست.پدر دختر پرسيد: باز هم بلند شديد كمربندتان را سفت كنيد؟بابام گفت: نخير! دفعه ي قبل شلوارم را خيلي بالا كشيده بودم داشتم ميزانش مي كردم!
پدر دختر گفت:بله، داشتم مي گفتم دو دانگ خانه و يك حج.مبارك است ان شاء الله
بابام اين دفعه بلند شد و داد زد: برو بابا، چي چي را مبارك است؟مگر در دنيا فقط همين يك دختر است.و ما تا بياييم به خودمان بجنبيم،كفش هايمان توسط پدر آن دختر خانم به وسط كوچه پرواز كردند و ما هم وسط كوچه كفش هايمان را جفت كرديم و پوشيديم و با خيال راحت رفتيم خانه مان.
مگر عمه خانم دست بردار بود.آن قدر رفت و آمد تا پدر او را راضي كرد كه فعلاً اسمي از حج نياورد تا معامله جوش بخورد.بعداً يك فكري بكنند.
پدر دختر گفت:و اما شيربها، شيربها بهتر است دو ميليون تومان باشد…
بعد زير چشمي نگاه كرد تا ببيند بابام باز هم بلند مي شود يا نه.وقتي آرامش بابام را ديد ادامه داد:به اضافه وسايل چوبي منزل.
بابام حرف او را قطع كرد.منظورتان از وسايل چوبي همان در و پنجره و اين جور چيزهاست؟
پدر دختر با اوقات تلخي گفت:نخير، كمد و ميز توالت و تخت و ميز ناهارخوري و ميز تلويزيون و مبلمان است.
بابام گفت:ولي آقاجان، پسر ما عادت ندارد روي تخت بخوابد.ناهارش را هم روي زمين مي خورد.اهل مبل و اين جور چيزها هم نيست.
پدر دختر گفت:ولي اين ها بايد باشد،اگر نباشد، كلاس ما زير سؤال مي رود.
و بعد از كمي گفتمان و فحشمان، كفش هاي ما رفت وسط كوچه.
دوباره عمه خانم دست به كار شد.انگار نذر كرده بود هر طور شده اين دختره را ببندد به ناف ما! قرار شد دور وسايل چوبي را خط بكشند؛و ما دوباره به خانه ي آن دختر رفتيم.
بابام تصميم گرفته بود مسأله ي جهيزيه را پيش بكشد و سنگ تمام بگذارد تا بلكه گوشه اي از كلاس گذاشتن هاي باباي آن دختر را جواب گفته باشد.اين بود كه تا صحبت ها شروع شد،بابام گفت: در رابطه با جهيزيه… !
پدر دختر حرف او را قطع كرد و گفت:البته بايد عرض كنم در طايفه ما جهيزيه رسم نيست.
بابام گفت:اتفاقاً در طايفه ي ما رسم است.خوبش هم رسم است.شما كه نمي خواهيد جهيزيه بدهيد، پس براي چي از ما شيربها مي خواهيد؟
- شيربها كه ربطي به جهيزيه ندارد.شيربها پول شيري است كه خانمم به دخترش داده.او دو سال تمام شيره ي جانش را به كام دختري ريخته كه مي خواهد تا آخر عمر در خانه ي پسر شما بماند.بابام گفت:خب مي خواست شير ندهد. مگر ما گفتيم به دخترتان شير بدهيد؟اگر با ما بود مي گفتيم چايي بدهد تا ارزان تر در بيايد.مگر خانمتان شير نارگيل و شيركاكائو به دخترتان داده كه پولش دو ميليون تومان شده است؟!
پدر دختر گفت: دختر ما كلفت هم مي خواهد.
بابام گفت:چه بهتر.يك كلفت هم با او بفرستيد بيايد خانه ي پسرم.
- نه خير كلفت را بايد داماد بگيرد.دختر من كه نمي تواند آن جا حمالي كند.
- حالا كي گفته دخترتان مي خواهد حمالي كند؟
مگر مي خواهيد دخترتان را بفرستيد كارخانه ي گچ و سيمان؟كفش هاي ما طبق معمول وسط كوچه!!!
در مجلس بعد پدر دختر گفت:محل عروسي بايد آبرومند باشد.اولاً، رسم ما اين است كه سه شب عروسي بگيريم. ثانياً بايد هر شب سه نوع غذا سفارش بدهيد، در يك باشگاه مجهز و عالي.
بابا گفت:مگر داريد به پسر خشايار شاه زن مي دهيد؟اصلاً مگر بايد طبق رسم شما عمل كنيم؟
كفش ها طبق معمول وسط كوچه!!!
ديگر از بس كفش هايمان را پرت كرده بودند وسط كوچه، اگر يك روز هم اين كار را نمي كردند، خودمان كفش هايمان را مي برديم وسط كوچه مي پوشيديم.
باباي دختر گفت:ان شاء الله آقا داماد براي دختر ما يك خانه ي دربست چهارصد متري در بالاي شهر مي گيرد.
بابام گفت:خانه براي چي؟زير زمين خانه ي خودم هست.تعميرش مي كنم.يك اتاق و يك آشپزخانه هم در آن مي سازم، مي شود يك واحد كامل.پدر دختر گفت:نه ما آبرو داريم، نمي شود يك دفعه عمه خانم جوش كرد و داد زد: واه چه خبرتان است؟بس كنيد ديگر، اين كارها چيست؟مگر توي دنيا همين يك دختر است كه اين قدر حلوا حلوايش مي كنيد؟از پا افتاديم از بس رفتيم و آمديم.اصلاً ما زن نخواستيم مگر يك دانشجو مي تواند معجزه كند كه اين همه خرج برايش مي تراشيد؟
اين دفعه قبل از اين كه كفش هايمان برود وسط كوچه، خودمان مثل بچه ي آدم بلند شديم و زديم بيرون.
و اين طوري شد كه ما ديگر عطاي آن دختر را به لقايش بخشيديم و از آن جا رفتيم كه رفتيم.
يك سال از آن ماجرا گذشت.من هم پاك آن را فراموش كرده بودم و اصلاً به فكرش نبودم.يك روز صبح، وقتي در را باز كردم تا به دانشگاه بروم، چشمم به زن و مردي خورد كه پشت در ايستاده بودند.مرد دستش را بالا آورده بود تا زنگ خانه را بزند، اما همين كه مرا ديد جا خورد و فوري دستش را انداخت.با ديدن من هر دو با خجالت سلام دادند.كمي كه دقت كردم، ديدم پدر و مادر آن دختر هستند.لبخندي زدم و گفتم:بفرماييد تو.
پدر دختر گفت:نه. . . نه. . . قصد مزاحمت نداشتيم.فقط مي خواستم بگويم كه چيز، چرا ديگر تشريف نياورديد؟ما منتظرتان بوديم.
من كه خيلي تعجب كرده بودم، گفتم:ولي ما كه همان پارسال حرف هايمان را زديم.خودتان هم كه ديديد وضعيت ما طوري بود كه نمي خواستيم آن همه بريز و بپاش كنيم.
پدر دختر لبخندي زد و گفت: اي آقا. . .كدام بريز و بپاش؟. . . يك حرفي بود زده شد، رفت پي كارش.توي تمام خواستگاري ها از اين چيزها هست.حالا ان شاء الله كي خدمت برسيم،داماد گُلم؟
من كه از اين رفتار پدر دختر خانم مُخم داشت سوت مي كشيد،گفتم:آخه. . . چيز. . . راستش شغل من. . .
-اي بابا. . . شغل به چه درد مي خورد.دانشجويي خودش بهترين شغل است.من همه جا گفته ام دامادم يك مهندس تمام عيار است.
-آخه هزار تا سكه هم. . .
-اي بابا. . . شما چرا شوخي هاي آدم را جدي مي گيريد.من منظورم هزار تا سكه ي بيست و پنج توماني بود.
ولي دو دانگ خانه. . .
پدر عروس:بابا جان من منظورم اين بود كه دو دانگ خانه به اسمتان كنم.
-سفر حج هم. . .
-راستي خوب شد يادم انداختيد.اگر مي خواهيد سفر حج برويد همين الان بگوييد من خودم اسمتان را بنويسم.
-دو ميليون تومان شيربها هم كه. . .
-چي؟من گفتم دو ميليون تومان؟من غلط كردم.من گفتم دو ميليون تومان به شما كمك كنم.
-خودتان گفتيد خانمتان به دخترتان شير داده، بايد پول شيرش را بدهيم. . .
-اي بابا. . . خانم من كلاً به دخترم چهار، پنج قوطي شير خشك داده كه آن هم پولش چيزي نمي شود.مهمان ما باشيد
-در مورد جهيزيه گفتيد. . .
-گفتم كه. . . اتاق دخترم را پر از جهيزيه كرده ام.بياييد ببينيد.اگر كم بود، بگوييد باز هم بخرم.
-اما قضيه ي آن كلفت. . .
-آي قربون دهنت. . . دختر من كلفت شماست.خودم هم كه نوكر شما هستم، داماد عزيزم!. . . خوش تيپ من!. . . جيگر!. . . باحال!. . .
وقتي ديدم پدر دختر حسابي گير داده و نمي خواهد دست از سر من بردارد، مجبور شدم حقيقت را بگويم.با خجالت گفتم: راستش شرايط شما خيلي خوب است.من هم خيلي دوست دارم با خانواده ي شما وصلت كنم.اما. . .
پدر دختر با خوشحالي دست هايش را به هم ماليد و گفت:ديگر اما ندارد. . . مبارك است ان شاء الله.
گفتم:اما حقيقت را بخواهيد فكر نكنم خانمم اجازه بدهد.
تا اين حرف را زدم دهن پدر و مادر دختر از تعجب يك متر واماند.پدر دختر گفت: يعني تو. . . در همين موقع خانمم از پله هاي زيرزمين بالا آمد.مرا كه ديد لبخندي زد و گفت: وقتي كه از دانشگاه برگشتي، سر راهت نيم كيلو گوجه بگير براي ناهار املت بگذارم.
با لبخند گفتم:چشم، حتماً چيز ديگري نمي خواهي؟
-نه، فقط مواظب باش.
-تو هم همين طور.
خانمم رفت پايين، رو كردم به پدر و مادر دختر كه هنوز دهانشان باز بود و خشكشان زده بود و گفتم: ببخشيد من كلاس دارم؛ ديرم مي شود خداحافظ.
و راه افتادم به طرف دانشگاهبرای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید ! برای عضویت اینجا کلیک کنید
جيرجيرك به خرس گفت: دوست دارم. خرس گفت:الان وقت خواب زمستونيمونه، بعد صحبت ميكنيم.خرس رفت خوابيد ولي نميدونست كه عمر جيرجيرك فقط سه روزه
ين بيماري شما بايد فوري درمان بشه:
يعني من ماه بعد قراره برم مسافرت و معالجه اين بيماري خيلي ساده و سودآوره و بهتره زودتر ترتيبش رو بدم!
خوب بگيد ببينم مشکلتون از کي شروع شد:
يعني من از بيماريتون چيزي نفهميدم و ايده اي ندارم و اميدوارم شما خودتون سرنخي به من بدين!
يک وقت ديگه از منشي براي آخرهاي اين هفته بگير:
يعني من امروز با دوستام دوره دارم، بايد برم زودتر بزن به چاک!
هم خبرهاي خوب و هم خبرهاي بد براتون دارم:
يعني خبر خوب اينه که من قراره يه ماشين جديد بخرم و خبر بد اينکه شما بايد پول اونو بدين!
من به اين آزمايشگاه اطمينان دارم بهتره آزمايشهاتون را اونجا انجام بدين:
يعني من 40 درصد از پول آزمايش بيماراني که به اونجا معرفي مي کنم را مي گيرم!
دارويي که براتون نوشتم داروي خيلي جديديه:
يعني من دارم يه مقاله علمي مينويسم و ميخواهم از شما مثل موش آزمايشگاهي استفاده کنم!
اگه تا يک هفته ديگه خوب نشديد يه زنگ به من بزنيد:
يعني من نمي دونم بيماريتون چيه شايد خود به خود تا يک هفته ديگه خوب بشه!
بهتره چندتا آزمايش تکميلي هم انجام بدين:
يعني من نفهميدم بيماريتون چيه. شايد بچه هاي آزمايشگاه بهتون کمک کنن!
جوک
ابن بيماري الان خيلي شايعه:
يعني اين چندمين مريضيه که اين هفته داشتم بايد حتما امشب برم سراغ کتابهاي پزشکي و درمورد اين بيماري مطالعه کنم!
اگه اين عوارض از بين نرفت هفته ديگه زنگ بزنيد وقت بگيرين:
يعني تا حالا مريضي به اين سمجي نداشتم خدا را شکر که هفته ديگه مسافرتم و مطب نميام!
فکر نمي کنم رفتن پيش فيزيوتراپيست فايده اي داشته باشه:
يعني من از فيزيوتراپيستها نفرت دارم نرخ هاي ما رو شکستن!
ممکنه يک کمي دردتون بياد:
يعني هفته پيش دو تا مريض از شدت درد زبونشون رو گاز گرفتن!
فکر نمي کنيد اين همه استرس روي اعصابتون اثر گذاشته باشه:
يعني من فکر مي کنم شما ديوونه هستين و اميدوارم يک روانشناس پيدا کنم که هزينه هاي درمانتون رو باهاش قسمت کنم برای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید ! برای عضویت اینجا کلیک کنید
جيرجيرك به خرس گفت: دوست دارم. خرس گفت:الان وقت خواب زمستونيمونه، بعد صحبت ميكنيم.خرس رفت خوابيد ولي نميدونست كه عمر جيرجيرك فقط سه روزه
. اين بستگى دارد به ...... يعنى: جواب سوال شما را نمى دانم!
2. نحوه عمل دستگاه بسيار جالب است. يعنى: دستگاه كار مى كند و اين براى ما تعجب انگيز است!
3. اين موضوع پس از روزها تحقيق و بررسى فهميده شد. يعنى: اين موضوع را بطور تصادفى فهميدم!
4. كاملا انجام شده يعنى: راجع به 10 درصد كار تنها برنامه ريزى شده !
5. ما تصحيحاتى روى سيستم انجام داديم تا آن را ارتقا دهيم. يعنى: تمام طراحى ما اشتباه بوده و ما از اول شروع كرده ايم!
6. پروژه بدليل بعضى مشكلات ديده نشده، كمى از برنامه ريزى عقب است. يعنى: تاكنون روى پروژه ديگرى كار مى كرديم!
7. ما پيشگويى مى كنيم..... يعنى: 90 درصد احتمال خطا مى رود!
8. اين موضوع در مدارك علمى تعريف نشده. يعنى: تاكنون كسى از اعضا تيم پروژه به اين موضوع فكر نكرده است!
9. پروژه طورى طراحى شده كه كاملا سيستم بدون نقص كار مى كند. يعنى: هرگونه مشكلات بعدى ناشى از عملكرد غلط اپراتورها ست!
10. تمام انتخاب اوليه به كنار گذاشته شد. يعنى: تنها فردى كه اين موضوع را مى فهميد از تيم خارج شده است!
11. كل كوشش ما براى اينست كه مشترى راضى شود. يعنى: ما آنقدر از زمان بندى عقبيم كه هر چه كه به مشترى بدهيم راضى مى شود!
12. تحويل پروژه براى فصل آخر سال آينده پيش بينى شده است. يعنى: كه تا آن زمان ما مى توانيم مقصر تاخير در اجراى پروژه را كسى از ميان تيم كارفرما پيدا كنيم!
13. روى چند انتخاب بطور همزمان در حال كار هستيم. يعنى: هنوز تصميم نگرفته ايم چه كنيم!
14. تا چند دقيقه ديگر به اين موضوع مى رسيم. يعنى: فراموشش كنيد، الان به اندازه كافى مشكل داريم!
15. حالا ما آماده ايم صحبتهاى شما را بشنويم. يعنى: شما هر چه مى خواهيد صحبت كنيد كه البته تاثيرى در كارى كه ما انجام خواهيم داد ندارد!
16. بعلت اهميت تئورى و عملى اين موضوع...... يعنى: بعلت علاقه من به اين موضوع!
17. سه نمونه جهت مطالعه شما انتخاب شده و آورده شده اند. يعنى: طبيعتا بقيه نمونه ها واجد مشخصاتى كه شما بايد بعد از مطالعه به آن برسيد، نبوده اند!
18. بقيه نتايج در گزارش بعدى ارائه مى شود. يعنى: بقيه نتايج را تا فشار نياوريد نخواهيم داد!
19. ثابت شده كه .... يعنى: من فكر مى كنم كه .....!
20. اين صحبت شما تا اندازه اى صحيح است. يعنى:از نظر من صحبت شما مطلقا غلط است!
21. در اين مورد طبق استاندارد عمل خواهيم كرد. يعنى: ازجزئيات كار اصلا اطلاع نداريد! برای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید ! برای عضویت اینجا کلیک کنید
جيرجيرك به خرس گفت: دوست دارم. خرس گفت:الان وقت خواب زمستونيمونه، بعد صحبت ميكنيم.خرس رفت خوابيد ولي نميدونست كه عمر جيرجيرك فقط سه روزه
nima_hl (04-08-10)
1 کاربر در حال مشاهده این موضوع. (0 عضو و 1 میهمان)
Bookmarks