ریرا ... صدا میآید امشب،از پشتِ كاج كه بندِ آببرق سیاهْتابش تصویری از خوابدر چشم میكشاند.گویا كسی ست كه میخواند ...اما صدایِ آدمی این نیست،با نظمِ هوشرُبایی منآوازهایِ آدمیان را شنیدهامدر گردش شبانی سنگین- -زاندوههایِ من- سنگینتر-- وآواز هایِ آدمیان را یكسر- من دارم از بر.- یكشب، درونِ قایق، دلتنگ- خواندند آنچنان- كه من هنوز هیبتِ دریا را- در خواب- میبینم.ریرا ... ریرا ...دارد هوایِ آنكه بخواند در این شبِ سیااو نیست با خودشاو رفته با صدایاَش، امانیما یوشیجخواندن نمیتواند.
Bookmarks