تفسیر این اشعار با اساتید هست که ما میتونیم دست و پاشکسته و همراه با غلط معنی کنیم
من آن نیم که دل از مهر دوست بردارم
و گر ز کینه دشمن به جان رسد کارم
من دست از عشق دوست یا معشوق نمیکشم مگر تا زمانیکه دشمن این جان رو از من بگیره
نه روی رفتنم از خاک آستانه دوست
نه احتمال نشستن نه پای رفتارم
نه روی رفتن دارم چون گیر عشقم نه میتوانم بمونم (سعدی همیشه سفر پیشه بوده)
کجا روم که دلم پای بند مهر کسیست
سفر کنید رفیقان که من گرفتارم
کجا برم وقتی دلم اینجا گیر هست دوستان شما بروید که من دربند معشوق باید اینجا بمونم
نه او به چشم ارادت نظر به جانب ما
نمی کند که من از ضعف ناپدیدارم
با این حال که از عشقش ضعیف شدم هیچ نظر و قیدی به من نداره معشوق یا معشوقه
اگر هزار تعنت کنی و طعنه زنی
من این طریق محبت ز دست نگذارم
به معشوق یا اطرافیان می فرمان که با طعنه زدن و ملامت کردن چیزی تغییر نمیکنه من بازم عاشقم
مرا به منظر خوبان اگر نباشد میل
درست شد به حقیقت که نقش دیوارم
اگر به خوبان و عزیزان میلی نداشته باشم فرقی با نقش رو دیوار یا شاید سایه ندارم
در آن قضیه که با ما به صلح باشد دوست
اگر جهان همه دشمن شود چه غم دارم
اگر معشوقم منو دوست داشته باشه فرقی برام نداره بزار همه دنیا هم با من دشمن باشن
به عشق روی تو اقرار می کند سعدی
همه جهان به درآیند گو به انکارم
همه جهانم انکار کنند من اعتراف میکنم دوستت دارم
کجا توانمت انکار دوستی کردن
که آب دیده گواهی دهد به اقرارم
چطور میتونم عشقتو پنهون کنم که اشک هام به عشقت شهادت میدن
Bookmarks