مي روم خسته و افسرده و زار
سوي منزلگه ويرانه خويش
بخدا مي برم از شهر شما
دل شوريده و ديوانه خويش
مي روم خسته و افسرده و زار
سوي منزلگه ويرانه خويش
بخدا مي برم از شهر شما
دل شوريده و ديوانه خويش
|
شبنم مهتاب مي بارد
دشت سرشار از بخار آبي گلهاي نيلوفر
مي درخشد روي خاك آيينه اي بي طرح
مرز مي لغزد ز روي دست
من كجا لغزيده ام در خواب ؟
برای اینکه بدونید شعر شما معیارهای شعر نو رو داره باید به برخی کتب مراجعه کنید.
مثلا دو جلدیه "شاعران معاصر".
مطمئنید شعر شما به اصطلاح نو هست؟
وقتی که حرف میزدی نفس نمیکشیدم، میترسیدم که حتی یک کلمه رو از دست بدم...
برق از پولک،رفت که رفت
ولی آن نور درشت،عکس آن میخک قرمز در آب
و اگر باد می آمد دل او،پشت چین های تغابل می زد
چشم ما بود
من نه آبشارم که هردم سر به زیر آرم
من آن کوهم که دست آسمان در دست خویش دارم/
من نه آن ساقه ی خم گشته ی ژولیده ی یاسم
من همان سرو بلندم،لانه ها در قلب خویش دارم/
من نه آن جوی ضعیف کوچه هایم
آن خروشان بحر مواجم،بسی ناگفته ها در کام خویش دارم...
(اشکان)
1 کاربر در حال مشاهده این موضوع. (0 عضو و 1 میهمان)
Bookmarks