كاش دهقان فداكار دو پيراهن داشتكبريت و نفت هم بايد بخرم
دومي را هم آتش مي زد
سر راه مي ايستاد
قطار ما را هم از حادثه مي رهاند
چرا اين قطار هميشه پي حادثه مي رود؟
چرا سر هر پيچ يك ريز علي بايد بايستد؟
شما هم نمي دانيد آقاي راننده؟
نذر كرده ام اگراز اين حادثه
جان به سلامت بردم
چند دو جين پيراهن براي ريزعلي بخرم
يادم باشد
Bookmarks