تو كيستي كه من اين اينگونه بي تو بي تابم
شب از هجوم خيالت نمي برد خوابم
توچيستي كه من از موج هر تبسم تو
بسان قايق سر گشته روي گردابم
گفتي شتاب رفتن من از براي توست
اهسته تر برو كه دلم زير پاي توست
با مهر مي گريزي و گويا كه غافلي
آرام سايه اي همه جا در قفاي توست
اي دل نگفتمت حذر از راه عاشقي
رفتي بسوز اين همه آتش سزاي توست
جستم از دام به دام آر گرفتار دگر
من نه آنم كه فريب تو خورم بار دگر
شد طبيب من بيمار مسيحا نفسي
توبرو بهر علاج دل بيمار دگر
Bookmarks