روز پاییزی میلاد تو در یادم هست
روز خاکستری سرد سفر یادت نیست
ناله دل ناخوش از شاخه جدا ماندن من
در شب آخر پرواز خطر یادت نیست
تلخی فاصله ها نیزبه یادت ماندست
نیزه بر باد نشسته ست و سپر یادت نیست
خواب روزانه اگر در خور تقدیر نبود
پس چرا گشته شبانه دربه در، یادت نیست
من به خط و خبری از تو قناعت کردم
قاصدک کاش نگویی که خبر یادت نیست
عطش خشک تو بر ریگ بیابان ماسید
کوزه ای دادمت ای تشنه مگر یادت نیست
تو که خودسوزی هر شب پره را می فهمی
باورم نیست که مرگ بال وپر یادت نیست
تو به دل ریختگان چشم نداری بی دل
آنچنان غرق غروبی که سحر یادت نیست
یادم هست یادت نیست
Bookmarks