مرز در عقل و جنون باریـــک استكفر و ایمان چه به هم نزدیک استعشق هم در دل ما سردرگممثل ویرانی و بهت مــــــردم
گیسویت تعزیتی از رویـاشب طولانی خون تا فرداخون چرا در رگ من زنـجیر استزخم من تشنه تر از شمشیر است
مستم از جام تهی حیرانیباده نوشیده شده پنهانــــی
عشق تو پشت جنون محو شـدههوشیاری است مگو سهو شده
من و رسوایی و این بار گناهتو و تنهایی و آن چشم ســیاه
از من تازه مسلمان بگذر ، بگــذربگذر ، از سر پیمان بگذر ، بگذر
دین دیوانه به دین عشق تو شـــدجاده ی شك به یقین عشق تو شد
مستم از جام تهی ، حیرانیباده نوشیده شده پنـــــــهانیشاعر: دکتر افشین یداللهی






پاسخ با نقل قول
Bookmarks