M A H R A D (22-12-15), M3RS4D 50062 (23-11-15), mohammad- (20-07-16)
پیرم و گاهی دلم یاد جوانی می کند
بلبل شوقم هوای نغمه خوانی می کند
همتم تا می رود ساز غزل گیرد به دست
طاقتم اظهار عجز و ناتوانی می کند
چشمه سار طبع من دیگر نمی جوشد ولی
جویبار اشکم آهنگ روانی می کند
بلبلی در سینه می نالد هنوزم کاین چمن
با خزان هم آشتی و گل فشانی می کند
ما به داغ عشقبازی ها نشستیم و هنوز
چشم پروین همچنان چشمک پرانی می کند
نای ما خامش ولی این زهره ی شیطان هنوز
با همان شور و نوا دارد شبانی می کند
گر زمین دود هوا گردد همانا آسمان
با همین نخوت که دارد آسمانی می کند
سال ها شد رفته دمسازم ز دست اما هنوز
در درونم زنده است و زندگانی می کند
با همه نسیان تو گویی کز پی آزار من
خاطرم با خاطرات خود تبانی می کند
بی ثمر هر ساله در فکر بهارانم ولی
چون بهاران می رسد با من خزانی می کند
طفل بودم دزدکی پیر و علیلم ساختند
هر چه گردون می کند با ما نهانی می کند
دور اکبر خوانی ما طی شد اکنون یک دهن
از اجل بشنو که با ما شمر خوانی می کند
می رسد قرنی به پایان و سپهر بایگان
دفتر دوران ما هم بایگانی می کند
شهریارا گو دل ما مهربانان مشکنید
ور نه قاضی در قضا نامهربانی می کند
استاد شهریار
M A H R A D (22-12-15), M3RS4D 50062 (23-11-15), mohammad- (20-07-16)
این چیست که چون دلهره افتاده به جانم
حال همه خوب است، من اما نگرانم
در فکر تو بستم چمدان را و همین فکر
مثل خوره افتاده به جانم که بمانم
چیزی که میان تو و من نیست غریبی است
صد بار تو را دیده ام ای غم به گمانم؟
انگار که یک کوه سفر کرده از این دشت
اینقدر که خالی شده بعد از تو جهانم
از سایه ی سنگین تو من کمترم آیا؟
بگذار به دنبال تو خود را بکشانم
ای عشق، مرا بیشتر از پیش بمیران
آنقدر که تا دیدن او زنده بمانم.
"فاضل نظری"
M3RS4D 50062 (23-11-15), mohammad- (20-07-16), SajjadKhati (23-11-15)
ببخشید اینجا فقط شعر شاعر ها رو باید بزاریم یا شعر اهنگ ها رو هم میشه گزاشت
آخرین ویرایش توسط karbalad در تاریخ 22-11-15 انجام شده است
فقط شعر شاعران.برای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید ! برای عضویت اینجا کلیک کنید ارسالی توسط karbalad برای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید ! برای عضویت اینجا کلیک کنید
ترانهها در این تاپیک مطرح نمیشن.
AMD>INTEL (23-11-15), M3RS4D 50062 (23-11-15), mohammad- (20-07-16), sempron (26-11-15)
در آغاز شعر
تو بودی و شب بود
و آغاز شب
پریشانی گیسوانت...
که هیچ اتفاقی نبود!
من از کودکی در اندازه های طبیعی نبودم
و در کوچه های فراوان شب
تمام قضا و قدر را
به گامی سراسیمه شوریده بودم
شبیه عطش
شبیه عتاب
من از قامت ناگهان گذشتن رسیدم
من از انتهای نثار نگاهت
من از بیت آخر رسیدم
و حجم عبورت چه کم بود
به گاهی که چشمت، ردیف نخستین غزل بود
و هر کس که سهمی از آن داشت
همیشه سزاوار درد
و یا متهم بود
و تقصیر چشم تو نیست
اگر بی هوا منتشر کرد
و هرگز شگفتی ندارد
اگر ما همه شاعریم
که وزن حضورت
همان وزن شعر شب است
همان وزن کفر
همان وزن آشفتگی
همان بی ادامه
همان عشق
همان مرگ
و یا زندگی...
در آغاز شعر
تو هستی و عشق و سفر
سفر رسم عشق است
و رفتن مرا می برد
تو را پشت سر، پشت سر می گذارد
و این عادت سرنوشت من است
در در پشت سر
به آب و به باد و عطش می رسی
و هیچ اتفاق جدیدی نیفتاده است
چراغانی گیسوانت به وقت مُحاق
تمام سفر را بس است
در این روز بی پایان من
چه شعری به دنیا می آید
سرآغاز شعر
تو بودی و شب بود
و شب، پشت سر بود
و هیچ اتفاق جدیدی نیفتاده است.
"چیستا یثربی"
رو سر بنه به بالین تنها مرا رها کن
ترک من خراب شب گرد مبتلا کن
ماییم و موج سودا شب تا به روز تنها
خواهی بیا ببخشا خواهی برو جفا کن
از من گریز تا تو هم در بلا نیفتی
بگزین ره سلامت ترک ره بلا کن
ماییم و آب دیده در کنج غم خزیده
بر آب دیده ما صد جای آسیا کن
خیره کشی است ما را دارد دلی چو خارا
بکشد کسش نگوید تدبیر خونبها کن
بر شاه خوبرویان واجب وفا نباشد
ای زردروی عاشق تو صبر کن وفا کن
دردی است غیر مردن آن را دوا نباشد
پس من چگونه گویم کاین درد را دوا کن
در خواب دوش پیری در کوی عشق دیدم
با دست اشارتم کرد که عزم سوی ما کن
گر اژدهاست بر ره عشقی است چون زمرد
از برق این زمرد هی دفع اژدها کن
بس کن که بیخودم من ور تو هنرفزایی
تاریخ بوعلی گو تنبیه بوالعلا کن
"مولانا"
fernaspe (03-12-15), M A H R A D (29-11-15), mohammad- (20-07-16)
|
در کوی بتان نیست کسی زار تر از من
در پیش عزیزان جهان خوارتر از من
گفتی که مرا یار وفادار بسی هست
هستند ولی نیست وفادار تر از من
گر طالب آنی که به یاری بنشینی
بنشین که تورا نیست کسی یارتر از من
چون غنچه اگر سینه ی تنگم بشکافی
دانی که نبوده ست دل افگار تر از من
خلق دو جهانست گرفتار تو لیکن
در هردو جهان نیست گرفتار تر از من
امروز اگر عشق گناهست هلالی
فردا نتوان یافت گنهکار تر از من
هلالی جغتایی
جزیرهایست عشق تو
که خیال را به آن دسترس نیست
خوابیست ناگفتنی
تعبیر ناکردنی
بهراستی عشق تو چیست ؟
گل است یا خنجر ؟
یا شمع روشنگر ؟
یا توفان ویرانگر ؟
یا ارادهی شکستناپذیر خداوند ؟
تمام آنچه دانستهام
همین است
تو عشق منی
و آنکه عاشق است
به هیچ چیز نمیاندیشد
نزار قبانی
M A H R A D (09-12-15), mohammad- (20-07-16)
می خواهمت چنانکه شب خسته خواب را
می جویمت چنانکه لب تشنه آب را
محو توام چنانکه ستاره به چشم صبح
یا شبنم سپیده دمان آفتاب را
بی تابم آنچنانکه درختان برای باد
یا کودکان خفته به گهواره تاب را
بایسته ای چنانکه تپیدن برای دل
یا آنچنانکه بال ِ پریدن عقاب را
حتی اگر نباشی ، می آفرینمت
چونانکه التهاب بیابان سراب را
ای خواهشی که خواستنی تر ز پاسخی
با چون تو پرسشی چه نیازی جواب را ....
قیصر امین پور
M A H R A D (15-12-15), mohammad- (20-07-16)
مرز در عقل و جنون باریـــک استكفر و ایمان چه به هم نزدیک استعشق هم در دل ما سردرگممثل ویرانی و بهت مــــــردم
گیسویت تعزیتی از رویـاشب طولانی خون تا فرداخون چرا در رگ من زنـجیر استزخم من تشنه تر از شمشیر است
مستم از جام تهی حیرانیباده نوشیده شده پنهانــــی
عشق تو پشت جنون محو شـدههوشیاری است مگو سهو شده
من و رسوایی و این بار گناهتو و تنهایی و آن چشم ســیاه
از من تازه مسلمان بگذر ، بگــذربگذر ، از سر پیمان بگذر ، بگذر
دین دیوانه به دین عشق تو شـــدجاده ی شك به یقین عشق تو شد
مستم از جام تهی ، حیرانیباده نوشیده شده پنـــــــهانیشاعر: دکتر افشین یداللهی
AMD>INTEL (24-12-15), M A H R A D (22-12-15), mohammad- (20-07-16)
4 کاربر در حال مشاهده این موضوع. (0 عضو و 4 میهمان)
Bookmarks