alksdj (26-12-14), مهدی بهادرفر (01-01-15)
و مرگ مردن نیست:
و مرگ تنها نفس نکشیدن نیست!
من مرده گان بیشماری را دیده ام
که راه می رفتند،
حرف می زدند،
سیگار می کشیدند
و خیس از باران،
انتظار و تنهایی را درک می کردند،
شعر می خواندند،
می گریستند،
قرض می دادند،
می خندیدند
و گریه می کردند...
حسین پناهی
alksdj (26-12-14), مهدی بهادرفر (01-01-15)
من هرگز نخواستم از عشق افسانه ای بیافرینم،
باورکن
من می خواستم که با دوست داشتن زندگی کنم
کودکانه و ساده و روستایی
من از دوست داشتن فقط لحظه ها را می خواستم
آن لحظه ای که تو را بنام می نامیدم
من هرگز نمی خواستم از عشق برجی بیافرینم،
مه آلود و غمناک با پنجره های مسدود و تاریک
نادر ابراهیمی
alksdj (26-12-14), مهدی بهادرفر (07-01-15)
وقتی کودکان
در اروپا، آمریکا و روسیه
سرِ کلاسِ شیمی
تنبلی می کنند
معلم
عکسی به آن ها نشان می دهد
از کودکان سردشت، حلبچه و دمشق
تا بفهمند
یادگیری فرمول های شیمی
آنقدر سخت نیست
که استنشاقش!
زانیار برور
alksdj (26-12-14), M A H R A D (26-12-14), th e nd (26-12-14), مهدی بهادرفر (07-01-15)
تو را دل برگزید و کار دل شک برنمی دارد
که این دیوانه هرگز سنگ کوچک برنمی دارد
تو در رویای پروازی ولی گویا نمی دانی
نخ کوتاه دست از بادبادک برنمی دارد
برای دیدن تو آسمان خم می شود اما
برای من کلاهش را مترسک برنمی دارد
اگر با خنده هایت بشکنی گاهی سکوتش را
اتاقم را صدای جیرجیرک برنمی دارد
بیا بگذار سر بر شانه های خسته ام یک بار
اگر با اشک من پیراهنت لک برنمی دارد
"عبدالحسین انصاری"
alksdj (03-01-15), مهدی بهادرفر (07-01-15)
|
|
به چشمهایم زل زد و گفت :
با هم درستش می کنیم . . . !
و من تازه فهمیدم تنهایی چه وسعت نامحدودی دارد،
"بـا هم" . . . !!
"چه لذتی داشت این بـا هم "
حتی اگر با هم هیچ چیزی هم درست نمی شد ؛
حتی اگر تمام سرمایه ام بر باد می رفت.
حسی که به واژه ی " بـا هم " داشتم را با هیچ چیزی در این دنیا
معاوضه نمی کردم ..!
تنها کسی که وحشت تنهایی را درک کرده باشد،
می توانست حِس من را در آن لحظات ، درک کند . . .
لیلیان فلورنس هلمن
mehrdad_ab (05-01-15), مهدی بهادرفر (07-01-15)
مي دانم
عمري ست کنارِ هم و
هرگز به هم نمي رسيم
درست مثل ريل هايي
که رؤياهاي ما را به سر منزلِ ممکن رسانده اند
نازنين
هرگز نخواه که روزي به هم برسيم
همچون واگن هاي بي قرارِ هر قطاري
واژگون خواهيم شد
آن وقت همه مي فهمند
ما حامل چند گفت و گوي عاشقانه
چند نامه ي ناخوانده و
چند بوسه ي بي ريا بوده ايم
شيرکو بي کس
alksdj (06-01-15), مهدی بهادرفر (07-01-15)
مگذار شکوه چشمان تندیسوارت،
یا عطرِ گل سرخی که شبانه
با نفست بر گونهام مینشیند را از دست بدهم!
میترسم از یکه بودن بر این ساحل،
چونان درختی بیبار
سوخته در حسرت گُلُ برگُ جوانهیی
که گرمایش بخشد!
اگر گنج ناپدید منی،
اگر زخم دریده یا صلیب گور منی،
اگر من یک سگمُ تو تنها صاحبمی،
مگذار شاخهیی که از رود تو برگرفتهام
و برگهای پاییزی اندوه بر آن نشاندهام را
از دست بدهم!
"فدریکو گارسیا لورکا"
alksdj (14-01-15), مهدی بهادرفر (07-01-15)
آدمها ذرّه ذرّه محو میشوند .
آرام ... بی صدا ... و تدریجی
همان آدمهایی که هر از گاهی پیغام کوچکی برایت میفرستند ،
بی هیچ انتظار جوابی ، فقط برایِ آنکه بگویند هنوز هستند.
برای آنکه بگویند هنوز هستی و هنوز برای آنها مهم ترینی ...
همان آدم هایی که روزِ تولد تو یادشان نمی رود.
همان هایی که فراموش میکنند
که تو هر روز خدا آنها را فراموش کرده ای.
همان هایی که برایت بهترین آرزوها را دارند و می دانند
در آرزوهای بزرگِ تو کوچکترین جایی ندارند ...
همان آدمهایی که همین گوشه کنارها هستند
برای وقتی که دل تو پر درد می شود
و چشمان تو پر اشک. که ناگهان از هیچ کجا پیدایشان میشود ،
در آغوشت میگیرند و میگذراند غمِ دنیا را رویِ شانه هایشان خالیکنی.
همانهایی که لحظه ای پس از آرامشت ،
در هیچ کجای دنیای تو گم میشوند و تو هرگز نمی بینی ،
سینه ی سنگین از غمِ دنیا را با خود به کجا می برند ...
همان آدم هایی که آنقدر در ندیدنشان غرق شده ای
که نابود شدن لحظه هایشان را و لحظه لحظه
نابود شدنشان را در کنار خودت نمیبینی.
همان هاییکه در خاموشیِ غم انگیز خود ،
از صمیمِ قلب به جایِ چشمان تو می گریند ،
روزی که بفهمی چقدر برای همه چیز دیر شده است.
نیکی فیروزکوهی
alksdj (14-01-15)
این همه شعر نوشتم...
آنچه می خواستم نشد.
زمزمه کردم
ورد خواندم
فریاد کشیدم...
نشد آنچه می خواستم.
پاره کردم
آتش زدم
دوباره نوشتم...
نشد.
تو چیز دیگری بودی،
بگو تو را که نوشت
که سرنوشت مرا
کاغذی سیاه کرد؟!
"شهاب مقربین"
alksdj (14-01-15)
|
|
2 کاربر در حال مشاهده این موضوع. (0 عضو و 2 میهمان)
Bookmarks