فرض کن نام تو را از تارک تمام ترانه ها و از سر فصل تمام نامه ها پاک کردم
و چشمهایم را به روی رویش رویا و روشنی بستم
بگو آنوقت با عطر آشنای اینهمه آرزو چ کنم؟
با بیقراری ابرهای بارانی؟
با التماس این دل دربه در؟
باور کن به سراغ آینه هم که میروم خیال تو از انتهای سیاهی چشمهایم سوسو می زند.
یغما گلرویی
Bookmarks