گل سرخی به او دادم، گل زردی به من داد
برای یک لحظه ی ناتمام، قلبم از تپش افتاد
با تعجب پرسیدم: مگر از من متنفری؟
گفت: نه باور کن،نه! ولی چون تو را واقعا دوست دارم
نمیخواهم پس از آنکه کام از من گرفتی، برای پیدا کردن گل زرد
زحمتی به خود هموار کنی
[کارو - شکست سکوت...]
پ.ن: شعر زیبای "آهسته باز از بغل پله ها گذشت" رو که استاد شهریار در وصف مادر گفته رو هم بخونید !
Bookmarks