سلام
من شخصا مشکل خاصی با سهراب ندارم و از بین شعراش هم فقط چند تا شعر معدود رو قبول دارم. (که اگه پست های قبلیم رو ببینید، گذاشتم)
بله همه می دونن سهراب یک شاعر Imagism هست و میخواد شعرش یک تصویر خاص رو در ذهن خواننده ایجاد کنه. اما وقتی داخل شعر میری، ارتباط و انسجامی بین بیت های شعر پیدا نمیشه کرد و پایان بندی شعر هم اصلا مطلوب نیست.
شاعری نازک اندیش هست که اصطلاحاتی که به کار میبره دارای مفهوم باشه ! به همین خاطر بی جهت نیست که مثلا میگن بیدل دهلوی شعرش بسیار معانی باریک و لطیفی داره.
ولی در شعر سهراب، اصطلاحات معنی خاصی رو نمی رسونن. کاملا ابتکاری هستند. بک لحظه فکر می کنی اون دقتی که مثلا فروغ فرخزاد در انتخاب کلمات داره، سهراب نداره.
همین یه تیکه شعری که شما گذاشتید رو مشاهده کنید :
..
.....
.......
و صداي ، سرفه روشني از پشت درخت ،
عطسه آب از هر رخنه سنگ ،
چكچك چلچله از سقف بهار.
و صداي صاف ، باز و بسته شدن پنجره تنهايي .
و صداي پاك ، پوست انداختن مبهم عشق،
متراكم شدن ذوق پريدن در بال
و ترك خوردن خودداري روح .
من صداي قدم خواهش را مي شنوم
و صداي ، پاي قانوني خون را در رگ .
ضربان سحر چاه كبوترها ،
تپش قلب شب آدينه ،
جريان گل ميخك در فكر
شيهه پاك حقيقت از دور .
من صداي كفش ايمان را در كوچه شوق
و صداي باران را ، روي پلك تر عشق
روي موسيقي غمناك بلوغ
روي آواز انار ستان ها
و صداي متلاشي شدن شيشه شادي در شب
پاره پاره شدن كاغذ زيبايي
پرو خالي شدن كاسه غربت از باد
...
.....
........
به نظرتون شاعر داره چی میگه؟
اگه قرار باشه شاعر بیاد اسرار آمیز حرف بزنه، میشه بیت هایی از خاقانی رو آورد که شاید نوشتن 10 صفحه توضیح درباره اش کفاف نکنه.
اصلا جهانی که سهراب سپهری داره نظاره میکنه، یه جهان واقعی نیست ! من میگم : جهان رو آن طور که هست زیبا باید دید، نه آن طور که نیست !
به هر حال سهراب هم طرفدارانی رو داره و هم منتقدانی رو. ولی من در سبک و رویکرد سهراب چیز برتری رو نمی بینم. (حداقل در مقایسه با شاعران هم رده اش مثل شاملو، امین پور، نیما، فروغ، اخوان، گرمارودی و ...)
چیزهای زیادی هست که میخوام بگم ولی فعلا گفتنی نیست.







پاسخ با نقل قول
Bookmarks