از خانه بدر ،
از كوچه برون،
تنهايي ما سوي خدا مي رفت.
در جاده ،
درختان سبز،
گل ها وا،
شيطان نگران: انديشه رها مي رفت.
خار آمد،
و بيابان ،
و سراب.
كوه آمد و خواب.
آواز پري : مرغي به هوا مي رفت؟
- ني ،
همزاد گياهي بود،
از پيش گيا مي رفت.
شب مي شد و روز.
جايي،
شيطان نگران: تنهايي ما مي رفت.
.
.
.
.
زنده یاد سهراب سپهری، منظومه شرق اندوه
Bookmarks