شبها وقتی فضای شهر تشنه ی بوی بارونه
توی پس کوچه ای خاکی عابری خسته می خونه
صدای عابر خسته می پیچه تو تن کوچه
می گه دل عاشق دریاس پشت ساحل نمی مونه
همیشه تو گوشم طنین این صداس
طنین این صدا با دلم آشناس
دلمو می بره تا به چشمه نور
تا به وادی عشق تا به شهر حضور
من آلوده ی خاکم دل آلوده من
دو زنجیری دنیا، دو زندونی تن
دیگه موندن اینجا غذاب واسه ما
دیگه با چه زبونی اینو باید بگم !؟
بیا کوله بارت رو ببند ای دل تنها
یه شب شبی بارونی دلو بزنیم دریا






پاسخ با نقل قول
Bookmarks