بوی سیب
باز مث هر شب کِسلَم
غُصه نشسته رو دلم
می­گن بازم شهید میاد
یه عالمه، خیلی زیاد!
دسته گلای بی­زبون
گُمشده­های بی­نشون
یه ریزه خاکسترِشون
دو حلقه انگشترشون
یه تیکه استخونِ سر
یه شاخه گل، یه بال و پر
یه دگمه­ی پیرهنِ­شون
یه ذره خاک تنِ­شون
یه ذره خاکِ تنِ­شون
تابوتای یه اندازه
تو هر کدم یه سربازه
ابره که بر تن می­زنه
باده که شیون می­زنه
تابوتا خیسِ آب می­شن
دسته­گلا خراب می­شن
می­پیچه تو شعر و دهات
عطر سلام و صلوات
آی مادرای مهربون!
بچه­هاشون، بچه­هاتون
دسته­گلایی که دادین
به جبهه­ها فرستادین
حالا با تابوت اومدن
با بوی بارون اومدن
سر ندارن، پا ندارن
شوق تماشا ندارن
مادرا از خدا می­خوان
با گریه و دعا می­خوان
تابوتاشونُ بار کنن
بچه­هاشونُ ناز کنن
هرکجا اسپنده و دود
تا کور بشه چشمِ حسود
اما بویی عجیب میاد
بو کنی بوی سیب میاد
می­گن کسی که پا بشه
راهی جبهه­ها بشه
سر به بیابون بذاره
تو عاشقی جون بذاره
اونجا که آفتاب می­شینه
باغِ گلِ سیب می­بینه
بچه­های نجیبِ من
باغِ گلای سیبِ من
رو عشقتون پا ندازین
میهنُ تنها نذارین