لابد اینک گریه ها کردی
ولی
کاش می دیدی چه کردی با دلم
من نه آنم که دی بودم جهان شاه
نه اینی که تو خارش هم نمی پنداری
خار گشتم اما نه خاری در بیابان
نه خاری کنج صحرا
چنان بودم ولی حالا چرا اینگونه ام
نه غمی بود و نه غمگساری
شاد بودم
شاد
سبز بودم سبز
لیک ، افسوس دی را می خورم
ای کاش ، لعنت به من
ای کاش ، لعنت به من
بی هوا از قله احساس پریدم
آمدم پایین ولی اینگونه آیا شد مروت
اینگونه آیا شد عدالت
سر به سنگ کوه خورد و رفتی اما با من خضاب خونم اینک
اینچنین تنهام گذاردی با حقارت
آخر ای ابلیسک تنهاییم ، اینچنین بودش طنین یاریت
تو طبیب درد من بودی و لیک
اینک اما خلط بد طعم گلویی
کاش ذره ای طاقت میانت بود تا
اینچنین گندت نمی زد چشم شور
آن رئیسان بزرگ بی شعور
معذرت می خواهم از تف کردنت
آخر ای ابلیسک تنهاییم ، اینچنین بودش طنین یاریت ...