گويندپادشاهي بود كه چهار همسر داشت به نامهاي:دلارام,جهان,حيات و فناگويندپادشاه با يك شاهزاده بيگانه بازي شطرنج مي كرده و شرط اين بوده كهاگر شاه ببازد يكي از همسرانش را در اختيار همبازي خود بگذاردشاه هنگام بازي در مي يابدكه خواهد باخت براي مشاوره نزد همسرانش ميرودوهمسران شاه هر كدام براي رهايي از اين انتخاب پاسخي مي دهندابتدا نزد همسر بزرگش جهان مي رود و او مي گويدتوپادشاه جهاني جهان ز دست مده كه پادشاه جهان را جهان بكارآيدسپس نزدحيات مي رودو او نيز مي گويدجهان خوش است وليكن حيات مي بايد اگر حيات نباشد جهان چه كارآيد؟فنا نيزچنين پاسخ مي دهدجهان و حيات و همه بي وفاست فنا را نگهدارآخر فناستو در آخر نزد زيركترين همسرش دل آرام مي رود و همسر شاه ابتدا ازچگونگي بازي مي پرسد وسپس چنين پاسخ مي دهدو شاه اين گونه بر رقيبش غلبه مي كندشاها دو رخ بده دلارام را مده پيل و پياله پيش كن و اسب گشت مات






پاسخ با نقل قول
Bookmarks