ای یار بی وفا ناله هایم به گوشت نرسید اندوه غروب های پاییزی جگرم را خوناب کرده
قلبم اسیر این روح بی جان شده خواب و بیداری برام بی معنا شده چشم انتظارم هر لحظه برسد از تو پیامی
اهی ناله ای فغانی در عمق وجودم پدیدار نیست از بغض درون در حال جوش و خروشم بی تاب و قرارم
چه فایده گویم برایت از درد و تنهایی ان گوش هایی که هم رازش شدم سمعک داشت و ما بی خبر...
)شعری از خودم(
Bookmarks