(بسیار زیبا...)
در بزنند. تو دستت بند باشد. هی در بزنند. بزنند و بزنند. لای خشک کردن دست بگویی:
- مرگ خب. سر می بری واسه چی... نزن بابا. نزن. اومدم ...
کلافه و بغ کرده بروی در را باز کنی. دست و پایت شل شود. ندانی چه کنی. حالت بریزد به هم.
ببینی بچگی هایت است. بچگی های خودت. همان روزی که توپت افتاده بود خانه همسایه. تند و تند رفته بودی در زده بودی. مثل ِ همان روز.
با این تفاوت که در دو سوی در خودت باشی...
(علیرضا روشن)







پاسخ با نقل قول
Bookmarks