هیچ وقت دریا رو ندیده بود. حتی یه برکه رو هم.
وقتی اولین بار دریا رو دید با خودش گفت: مثل کویر خودمونه
حتی صداش، حتی موجهاش...
=====
هر روز به كافی شاپ می آمد.
صد و هشتاد قدش بود و چشمان آبی روشنی داشت.
شلوار قرمز خوشرنگی به پا داشت، شاپویی به سر می گذاشت.
همیشه یك قهوه كوچك با شیر و آب جوش سفارش می داد.
در اولین برخورد از من خواستگاری كرد.
حتی گفت برایم حلقه الماس نشان می خرد.
كاش هشتاد و خرده ای سال نداشت...
Bookmarks