با بند طلسم روزگار افسون چه؟
جز صبر، علاج گردش گردون چه؟
با این همه تدبیر مِی گلگون چه؟
فردا نه پدید و دی برفت، اکنون چه؟
***
گه دل به دو زلف مَه پرست تو دهم
گه جان به دو نرگسان مست تو دهم
چون از تو فرومانم و عاجز گردم
از دست تو قصه هم به دست تو دهم
***
ما را خواهی تن به غمان اندرده!
چون شیفتگان سر به جهان اندرده!
دل پرخون کن به دیدگان اندرده!
وآنگه ز پی دو دیده جان اندرده!
عین القضات همدانی






پاسخ با نقل قول
Bookmarks