" آفریدگارا "باز امشب در سرایم سودای توستباز دل منزلگه غوغای توستباز یاد تو شراری برفروختشعله برزد خرمن جانم بسوختسخت نالانم به فریادم برسای تو هر فریاد را فریادرسبر طراز خاک این گردنده گویبرچه کارم آفرید سستی بگویکیستم من هستیم از بهر چیستاین معما را جوابی از چه نیستزندگی خواب است یا افسانه ایدام خوانم عشق را یا دانه ایمرگ اگر راهی بٌوَد بی بازگشتاز چه هر کس رفت زین رَه برنگشتراز هستی اینچنین پنهان زچیسترمز خوان دفتر این راز کیستتو کجایی، کیستی، آنجا کجاستروی تو از چشم ما پنهان چراستگیرد آخر عمر من روزی زوالاز چه عمر توست، امّا لایزالگرکه تقدیر است، پس تدبیر چیستاز چه رو تقدیر را تدبیر نیستهیچ عاقل دُر این معنی نسفتهر کسی آمد حدیثی گفت و خُفتعاقبت هم رازها ناگفته ماندغنچه های بسته لب نشکفته ماندفریدون معمار
تسلیت میگم به این دوستان عزیز(مهدی و سعید عزیز) .خداوند به شما صبردهد.برای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید ! برای عضویت اینجا کلیک کنید
Bookmarks