یه ایستگاه خالی
فقط خودمم و خودم...
دیگه کسی نیست که مدام بگه "از لبه سکوها فاصله بگیرید"
دیگه لازم نیست مدام سرمو بچرخونم به چپ و نگاه کنم
نگاه کنم به اون دور...
به سوسوی چراغ از قعر تاریک تونل
...
آره من اینجام،
توی یه ایستگاه
یه ایستگاه بی اسم، بی قطار، بی مسافر، بی مبدأ، بی مقصد...
فقط منتظرم، منتظر...
منتظرِ چی؟
نمیدونم...
اما میدونم هیشکی دوست نداره واسه همیشه منتظر بمونه،
میدونی که..؟
برای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید ! برای عضویت اینجا کلیک کنید
شش آبان هشتاد و نه / دو و چهل دقیقه بامداد...
Bookmarks