امروز کسی محرم اسرار کسی نیست
ما تجربه کردیم کسی یار کسی نیست
حق آب و گل داره
دو خط موازی حتی اگه عاشق هم باشن به هم نمی رسن مکه اینکه یکی به خاطررسیدن به دیگری بشکنه
----------------------
خواستم براي آخرين بار هديه اي برايت بفرستم
گل گفت مرا بفرست كه خط پاكي از عشقم
خار گفت مرا بفرست تا درچشم دشمنانش فرو روم
ناگهان صدايي شنيدم آن صداي قلبم بود كه با شيرين زباني گفت مرا بفرست تا به او وفادار باشم .
حق آب و گل داره
امروز کسی محرم اسرار کسی نیست
ما تجربه کردیم کسی یار کسی نیست
|
|
حق آب و گل داره
دنيا دو روز است
يک روز با تو يک روز بر عليه تو .........
روزي که با تو ست مغرور نشو ............
روزي که بر عليه توست ما يوس نشو.
----------------
اگه که با موندن من غم تو دلت جون ميگيره/ميميرم که تا ابد قلب تو اروم بگيره
حق آب و گل داره
تو را گم کرده ام امروز و حالا لحظه هاي من گرفتار سکوتي سرد و سنگين اند و چشمانم که تا ديروز به عشقت ميدرخشيدند نميداني چه غمگينند
-------------------
اگر خود را بسوي ماه پرتاب کني ، حتي اگر اشتباه هم کرده باشي باز هم در ميان ستارگان خواهي بود
__________________
با ما بگو رضاي تو گر در شکست ماست... پروانه ايم و سوختن ما به دست ماست.
حق آب و گل داره
شب برای چیدن ستاره های قلبت خواهم آمد. بیدار باش من با سبدی پر از بوسه می آیم و آن را قبل از چیدن روی گونه هایت می کارم تا بدانی ای خوبم دوستت دارم.
من از طرز نگاه تو امید مبهمی دارم، نگاهت را مگیر از من...که با آن عالمی دارم.
----------------
به او بگویید دوستش دارم، به او که قلبش به وسعت دریاییست که قایق کوچک دل من درآن غرق شده، به او که مرا از این زمین خاکی به سرزمین نور و شعر و ترانه برد، و چشمهایم را به دنیایی پر از زیبایی باز کرد.
حق آب و گل داره
ساکن دیار تنهائی ام
هم نشین رودخانه های بیشمار که به دریا میروند
ودست خالی بر میگردند
خالی از هر دوست وآشنا برای من !
ترانه های عاشقانه از هزاران گلو فریاد می شود
اما نه اینجا
نه برای من
که اینجا فقط تنهائی است
آه ! درد بی درمان عشق
دست کم بگذار بمیرم
حق آب و گل داره
اینجا دراز کشیده ام و به تو فکر میکنم
شاخه های عشق به سنگینی بر آسمان خیالم تکیه زده اند
هیچ نوری نیست
تنها داغی به رنگ عسل از برگی به برگ دیگر فرو می چکد
از عضوی به عضو دیگر می رسد و رنگهای دیگر جهان را نابود می کند
و تو آن دورها
زیر چشمهایم
خفته ای
حق آب و گل داره
تو مي روي و من فقط نگاهت مي کنم،
تعجب نکن که چرا گريه نمي کنم،
بي تو يک عمر فرصت براي گريستن دارم
اما براي تماشاي تو همين يک لحظه باقي است.
__________________
در فراسوي عشق تو را دوست مي دارم
در فراسوي پرده و رنگ ،
در فراسوي پيکارهاي من با من وعدهی ديداری بده.
|
|
حق آب و گل داره
بارها خواسته ام در وصفت چيزي بگويم
اما زبانم ياري نمي كند
مهرباني كه در تو ديده ام
و صداقتي كه در چشمانت موج مي زند هيچ كجا سراغ ندارم
هيچ آينه اي تو را آنگونه كه هستي نشان نمي دهد
فقط من مي دانم تو كيستي
و همين كافيست براي يك عمر با تو ماندن.
حق آب و گل داره
دلم نمیخواهد شب تمام بشود حیف است این خلوت ساده بهم بریزد
دلم میخواهد من باشم و کاغذی و خود کاری که فقط نام تو را بنویسد
چه کسی گفته است صبح خوب است ؟
اگر شب نبود ستاره ها نمی خندیدن
و چشمان من هرکز ماه را نمی دید
اگر شب نبود یاد تو را کجا می بردم ؟
1 کاربر در حال مشاهده این موضوع. (0 عضو و 1 میهمان)
Bookmarks