واي ... باران ... شيشه ي پنجره را باران شست
از قلب من اما ... چه کسي نقش تو را خواهد شست
----------
بر سر هر قبري صليبي کاشته اند...
تو هم بر گردنت بياويز ... تا همگان بدانند
که قلب تو گورستان من است