mohamad70 (29-09-10)
شخصيت شما: برونگرا يا درونگرا؟
شخصيت انسانهارا مي تـوان بـا معيارهـاي گـونـاگوني به دسته هاي مختلف تـقسيم بندي كرد. در اينـجا شخصيت انسانها نخست بـا نحوه ارتباطشان با ديگران به دو دسته درونگرا و برونگرا تـقسيم بندي شده است. مـتوجه باشيد كـه هـر دوي ايـن دو نوع شخصيت كاملا طبيـعـي و نـرمـال مي بـاشـد. برونگرايان به سوي جهان عيني متمايل بوده و درونـگرايان به سوي جهان ذهني و غير عيني. شــما با آگـاهـي يـافـتـن از خـصـوصيات شخصيتي هر دو گروه قادر خواهيد بود با شناساييشان رابطه بهـتـري بـا آنـهــا برقرار سازيد: ويژگيهاي شخصيتي برونگرا
1- علاقه مند به وقايع پيرامون خود.
2- رو راست و معمولا پر حرف.
3- عقيده خود را با عقايد ديگران مقايسه ميكند.
4- اهل عمل و پيشقدمي در كارها.
5- بسهولت دوستان جديدي يافته و يا با يك گروه خود را وفق ميدهد.
6- افكار خود را بيان ميكند.
7- علاقه مند به افراد جديد.
8- بزرگترين وحشت وي آن است كه نكند پس از يك فاجعه هولناك آخرين بازمانده بشـر روي زمين باشد (ترس از قطع ارتباط با دنياي خارج و مردم.) تنهايي براي وي بسيار آزار دهنده ميباشد.
9- از تعامل و ارتباط برقرار كردن با ديگران انرژي ميگيرند.
10- خوش مشرب بوده اما زياد احساساتي نيستند.
11- ريسك پذيرند، سريع تصميم مي گـيـرند، اجتماعي هستند، درك آنها آسان است، شخصيت آنها در خلوت و حضور ديگران يكسان است، معاشرتي هستند.
12- پس از آنكه حرف خود را زدند به گفته خود مي انديشند. علاقه مند به كار گروهي. نقل هر مجلس مي بـاشنـد. موسيقي با صداي بلند و فعاليتهاي هيجان انگيز را بيشتر دوست دارند.
13- رنگهاي روشن را بيشتر دوست دارند. بيشتر از اعمال ديگران خشمگين ميگردند تا خودشان. اطلاعات شخصي خود را بسادگي با ديگران قسمت مي كـنند. رويكرد سريع الوصول را بيشتر ترجيح مي دهـنـد. تنها از روي تجارب زندگي خود درس مي گيرند و نه عبرت گرفتن از ديگران.
14- 57 الي 60 درصد از جمعيت را تشكيل ميدهند. الــبته خصوصيات فوق هيچ ارتباطي با اعتماد بنفس داشتن فرد برونگرا ندارد يك برونگرا ممكن است اعتماد بنفس پاييني داشته باشد.
ويژگيهاي شخصيتي درونگرا
1- علاقه مند به احساسات و افكار خودشان. نياز به داشتن قلمرو شخصي. كـم حرف، ساكت و متفكر.
2- دوستان زيادي ندارد. در ارتباط برقرار كردن با افراد جديد مشـكل دارد. عـلاقـه مـند به سكوت و تمركز. از ديد و بازديد هاي غير منتظره و ناگهاني بيزار است.
3- كارايي وي در تنهايي بيشتر است. بـزرگترين وحشت وي آن اسـت كـه در يـك جــمع شلوغ قرار گيريد. ترس از آنكه فرديت خود را از دست بدهد. از فـعالـيتهاي انفرادي انرژي ميگيرد.
4- در بيـن انـبـوه مـردم بودن آنها را خسته مي كنـد. بـيشتـر از دسـت كـرده خـودشـان خشمگين ميگردند تا ديگران. معمولا كمرو هستند. دركشان مشكل است. اهـل ايــده و عقايد نو.
5- شـخصيتي مـتمايز در خلوت خود و در حضور ديگران دارند. مشـتـاق و احسـاسـاتـي مي باشند. معمولا احساساتشان را بيان نميكنند. در جـمع نا آشنا ساكت اما در جمع دوستان خود راحت مي بـاشنـد. تـمركزشان قوي است. براي تصميم گيري به زمان نياز دارند. پيش از حرف زدن مي انديشند.
6- از در ميان گذاشتن اطلاعات شخصي خود با ديگران ممانعت ميكند. مايل به رويكــرد آهسته اما دقيق مي بـاشد. بـا مشـاهـده درس مي آموزد (عـبــرت از ديگران) و پس از آموختن روش زندگي، زندگي خود را آغاز ميكند.
7- 25 الي 40 درصد از جمعيت را تشكيل ميدهند. اين خصوصيات هيچ ارتباطي با كمرويي درونگرايان ندارد ممــكن است آنها خيلي هم با اعتماد بنفس باشند. %65 نوابغ را درونگرايان تشكيل ميدهند. افراد را از لـحاظ آنكه چگونه اطلاعات كسب ميــكنند به دو گروه حسگر و الهام گر ميتوان تقسيم كرد: حس گرها تــمركز بر دنـيـاي فـيــزيكي، با حواس پنجگانه خود زندگي مي كنـنـد، شـواهــد عيني و محسوس را مي بينند، علاقـــمند به آن چه كه هست، واقع بين، عملگرا، درك جزئيات، تنها بديهيات و مشهودات را ميبيند، در زمان حال زندگي ميكند، نياز به دانستن حقايق و شواهـد دارد، سـاده و مــحافظـه كار و سنتگرا، لذات فيزيكي را بيشتر دوست دارد، بـا اعتماد بنفس، جاي جنگل درختان را مي بيند، معمولا بانكدار، پليس، ورزشكار، جراح و خلبانان جزو اين گروه ميباشند. علاقه مند به درك جزئيات. الهام گرها تمركز بر جهان معنوي و ذهني، از حس ششم، نداي درون و حدس و گـمـان اسـتـفـاده ميكنند، انتزاعي، علاقــمند به آنچه كه مي تواند وجود داشته باشد، آرمانگرا، خيالباف، علاقه مند به درك مفاهيم و كليات، ماوراء امور را مي نـگرد، از قياس، استعاره و تشبيه استفاده مي كند، بيشتر در گذشته و آينده سير مي كـند، تئوريسين و متفكر، اصـيل و پيچيده، علاقمند بـه چيزهاي جديد و غير متعارف،شكاك. هنرمندان، دانشمند، شاعران و فيلسوفان جزو اين گروه ميباشند. جاي درختان جنگل را ميبيند. اكـنـون مـي تـوان افـراد را از لــحـاظ شـيوه تصـميـم گـيـريشان بـه دو گروه انـديشـه ورز و احساسي تقسيم بندي كرد: انديشه ورزان به واقعيت ارزش مي نهد، در تصميم گيري از منطق استفاده ميـكند، علاقمند به اهداف و ايده ها، متوجه استدلال غلط ديگران مي شود، پيروي از ذهن عقلگرا، صـادق در بيان افكارشان، نسبت به ديگران سختگير، رفتارشان با ديگران عدالت آميز است، معمولا به آنها برچسب سنگدل و بي احساس ميزنند، حرفهاي ديگران را بدل نمي گيرند، عينـي، منتقد، جو رسمي و مبتني بر منطق را ترجيح ميدهنـد، بــي احساس، ارزيابي ديگران برمبناي قوه دركشان ميباشد، مهندسان، دانشمندان و مديران جزو اين گروه ميباشند.
احساسي ها ارزش نهادن به هارموني، در تصـمـيم گـيري خـود از احسـاسـات فـردي خـود اسـتـفـاده ميكنند، هنگامي كه ديگران احتياج به كمك و پشتيباني دارند متوجه آن مي گـردنــد، با قلب رئوف و احساساتي خود زندگي ميكنند، معـمولا حقيقت را پنهان ميكند تا شخص مقابل خود را آزرده خاطر نكنند، مهربان با ديگران، رحيم و بـخشـنــده نسبت به ديگران، به آنها برچسب احساساتي و ضعيف و سست ميزنند، حرفهاي ديگران را بدل ميگيرنـد، ذهني، همدل و دلسوز، جو دوستانه و گرم را ترجيح مي دهـنـد، نـازك نارنجي، ارزيابي ديـگران بر مبناي اخلاقيات، علاقمند به ديگران و احساساتشان. پـرستـاران، مـعـلـمـان، هنرمندان و كشيشها در اين گروه قرار دارند. حال مـي توان افراد را از لحاظ آنكه زندگي خود را چگونه ميگذرانند و نحوه نگرش آنها به زندگي به دو گروه انتخابگر وسبكباران تقسيم بندي كرد: انتخابگران مصمم، سريع تصميم ميگيرند، زندگي را استوار و قابل كنترل مي كـنـنـد، پروژه ها را به سادگي به اتمام مي رسـانـد، سـازمـان يـافـته و منظم، جدي، قابل پيشبيني، از زمان بنديها و جداول زماني بعنوان راهنما سود مي برد، از امور غير مترقبـه بــيزار مي باشد، سخت كوش، تـمايـل دارد كـارها را هر چه زودتر بـه پـايـان بـرسـانـد، وظيـفـه شـنــاس و مسئوليت پذير است، ميتواند خيلي كوته فكر نيز باشد. سبكباران پيش از تصميم گيري ابتدا به شرايط خو گرفته و اطلاعات گرداوري مي كـنـد، زنـدگــي را انعطاف پذير و بدون تنش سپري مي كند، ترجيح ميدهد پــروژه را آغاز كند اما معمولا آن را به اتمام نمي رساند، در هم ريخته و بي نظم، بي خيال، هر كـاري پيـش بيايد انجام ميدهد، با فراغت خاطر كامل كارها را به انجام ميرساند، از اتـفاقات غافلگير كننده و غير منتظره لذت ميبرد، دمدمي مزاج است، پشت گوش انداز، بيش از حد روشنفكر اسـت، بي مسئوليت و وظيفه نشناس، غير قابل پيش بيني، از قـوانـيـن بـيزار و خواهان آزادي است.
من نه آبشارم که هردم سر به زیر آرم
من آن کوهم که دست آسمان در دست خویش دارم/
من نه آن ساقه ی خم گشته ی ژولیده ی یاسم
من همان سرو بلندم،لانه ها در قلب خویش دارم/
من نه آن جوی ضعیف کوچه هایم
آن خروشان بحر مواجم،بسی ناگفته ها در کام خویش دارم...
(اشکان)
mohamad70 (29-09-10)
مدیریت استرس:
استرس چیست؟
استرس فشار و فرسایش بدن به هنگامی است که با محیط پیوسته در حال تغییر سازگار شویم. چنین تغییراتی آثار جسمانی و هیجانی بر ما میگذارد و میتواند احساسات مثبت یا منفی ایجاد کند. در صورت مثبت بودن ، اثرات استرس ما را ناگزیر به عمل میکند، هوشیاری تازه و چشم انداز مهیج جدیدی برای ما به ارمغان میآورد.
آثار منفی استرس احساس بی اعتمادی ، طرد ، خشم و افسردگی میآفریند که این احساسات به نوبه خود به مشکلاتی مانند سردرد ، ناراحتی معده ، جوش و خارش پوست ، بیخوابی ، زخم معده ، فشار خون بالا ، بیماری قلبی و سکته مغزی میانجامد. مرگ یک عزیز ، تولد یک کودک ، ارتقای شغلی یا ایجاد یک رابطه جدید استرس به دنبال میآورد. چون این تغییرات ما را مجبور به سازگاری مجدد با زندگی خود میکند. سازگاری با شرایط متغیر ، بسته به نوع واکنش ما میتواند کمک کننده یا آسیب رساننده باشد. چگونه میتوان استرس را از زندگی خود حذف کرد؟ استرس مثبت بر تازگی و ابتهاج زندگی میافزاید. همه ما با تحمل میزان معینی از استرس زندگی میکنیم. سر رسیدن مهلت ، رقابتها ، برخوردها و حتی ناکامیها و نگرانیها به زندگیها عمق و غنا میبخشد. هدف ما حذف استرس نیست، بلکه فراگیری چگونگی استفاده از آن به منظور کمک به خود است.
استرس کمتر از حد ، عامل خمودگی است و در ما احساس خستگی و رخوت بر جای میگذارد. از سوی دیگر ، استرس مفرط تنش ایجاد میکند. آنچه ما بدان نیازمندیم، یافتن سطح بهینه و مطلوبی از استرس است که ما را برمیانگیزد، ولی ما را در خود غرق نمیکند. چگونه میتوان فهمید سطح بهینه استرس برای افراد چیست؟ سطح واحدی از استرس که برای همه انسانها بهینه باشد، وجود ندارد. هر یک از ما مخلوقاتی منحصر به فرد با نیازهای ویژه هستیم. بنابراین ، آنچه برای یک شخص ناراحت کننده است، چه بسا برای دیگری شادی آفرین باشد. حتی وقتی ما روی ناراحت کننده بودن رویدادهای خاص توافق داریم، احتمالا در واکنشهای فیزیولوژی و روان شناختی به آن حادثه با هم تفاوت داریم.
شخصی که شیفته مذاکره و حل اختلاف و تحرک شغلی است، اگر شغلی یکنواخت و بدون تحرک داشته باشد، در فشار و استرس قرار میگیرد. در حالی که شخصی که به شرایط ثابت علاقهمند است، وقتی در شغلی قرار گیرد که وظایفش از تنوع بالایی برخوردار باشد، به احتمال زیاد خود را در تنگنای استرس احساس میکند. قبل از قرار گرفتن در معرض تغییرات آزار دهنده ، این موضوع که استرسهای شخصی ما چه هستند و میزان تحمل ما در برابر آنها چقدر است، به شیوه زندگی و سن ما بستگی دارد.
اکثر بیماریها با استرس مداوم مرتبط میباشند. اگر شما علائم استرس را تجربه میکنید و اگر استرس در سطحی فراتر از سطح بهینه استرس شما قرار دارد، باید از استرس زندگی خود بکاهید و یا توانایی مقابله و اداره استرس خود را بهبود بخشید. چگونه میتوان استرس را بهتر اداره کرد؟ شناسایی استرس مداوم و آگاه شدن از اثرات آن بر زندگی ما ، برای کاهش اثرات زیان آور آن کافی نیست. همانطوری که منابع زیادی برای استرس وجود دارد، امکانات بسیاری هم برای اداره آن وجود دارد. ولی آنچه بدان نیازمندیم، تلاش برای تغییر است، تغییر منبع استرس و یا تغییر واکنش نسبت به آن منبع. برای این منظور چه کار میتوانید انجام دهید؟ از منابع استرس ، واکنشهای هیجانی و بدنی خود آگاه شوید. • به ناراحتی و تشویش خود توجه کنید. آنها را نادیده نگیرید. مشکلات خود را به اجمال بررسی نکنید.• تعیین کنید چه رویدادهایی شما را ناراحت میسازد. به خودتان درباره معنای این رویدادها چه میگویید؟• چگونگی پاسخ بدنتان را نسبت به استرس مشخص کنید. آیا مضطرب میشوید؟ یا دلخور؟ اگر چنین است، به چه شیوهای دچار این احساسات میشوید؟ مشخص کنید چه تغییری میتوانید ایجاد کنید؟
• آیا منابع استرس را از طریق اجتناب یا حذف کامل آنها ، میتوانید تغییر دهید؟• آیا شدت آنها را میتوانید تغییر دهید (یعنی طی دوره درمانی به تدریج آنها را کنترل و اداره کنید، در مدت یک روز یا یک هفته)؟• آیا میتوانید رویارویی خود را با استرس کوتاه سازید؟ (استراحتی به خود بدهید، یا محوطه ساختمان را ترک کنید.)• آیا میتوانید وقت و انرژی لازم را برای ایجاد تغییر اختصاص دهید؟ (تعیین هدف ، فنون مدیریت زمان و راهبردهای به تعویق انداختن ارضا در اینگونه موارد میتواند مفید باشد.) شدت واکنشهای عاطفی و هیجانی خود را به استرس کاهش دهید.
• واکنش شما نسبت به واسطه درک شما از خطر (جسمی و یا عاطفی) به یک باره اتفاق میافتد. آیا به منابع استرس به شیوه اغراق آمیز مینگرید و یا موقعیت را دشوار تلقی میکنید و از آن فاجعه میسازید؟• آیا انتظار دارید همه به شما خوش آمد بگویند و همه از شما راضی باشند؟• آیا واکنش مفرط نشان میدهید و همه چیزها را بحرانی و اضطراری تلقی میکنید؟ آیا احساس میکنید که باید همواره بر هر موقعیتی تسلط داشته باشید؟• دیدگاه خود را نسبت به استرس تعدیل و اصلاح کنید. سعی کنید استرس را به عنوان چیزی در نظر بگیرید که میتوانید برآن فائق آیید، نه چیزی که بر شما چیره میشود.• سعی کنید هیجانات شدید و مفرط خود را تعدیل کنید. موقعیت را در یک چشم انداز وسیعتر قرار دهید. جنبههای منفی را شرح و بسط ندهید و به خود نگویید «چه میشود اگر !!». بیاموزید واکنشهای بدنی خود را به استرس ، تعدیل کنید.
• نفس کشیدن آهسته و عمیق ، ریتم فعالیت قلب و تنفس شما را به وضع طبیعی برمیگرداند.• فنون آرام بخشی ، تنش عضلانی را کاهش میدهد. بازخورد زیستی میتواند بر اموری چون تنش عضلانی ، ریتم قلبی و فشار خون کنترل ارادی ایجاد کند.• دارو به تجویز پزشک میتواند در کوتاه مدت به تعدیل واکنشهای بدنی شما کمک کند، ولی داروها به تنهایی پاسخگو نیستند. تعدیل این واکنشها را به منزله راه حلی بلند مدت یاد بگیرید. ذخایر بدنی خود را افزایش دهید.
• به منظور ایجاد تناسب و سلامت قلبی _ عروقی سه تا چهار بار در هفته ورزش کنید. ( تمرینات موزون ، معتدل و یکنواخت بهترین انتخاب است. مانند قدم زدن ، شنا کردن ، دوچرخه سواری یا آهسته دویدن.)• غذاهای مقوی به اندازه کافی و متعادل مصرف کنید.• وزن مطلوب خود را حفظ کنید.• فراغت و تفریح را با کار درآمیزید. به خود استراحت بدهید و هرگاه ممکن بود، وقفهای در کار ایجاد کنید.• به قدر کافی بخوابید. تا آنجا که ممکن است برنامه خواب را رعایت کنید. ذخایر هیجانی _ عاطفی خود را حفظ کنید.
• دوستی و روابط حمایتی دوسویهای برقرار کنید.• اهداف واقع بینانه و معنیدار را دنبال کنید، نه اهدافی که دیگران برای شما در نظر گرفتهاند و برای شما فایدهای دربر ندارد.• انتظار ناکامی ، شکست و یاس را در زندگی داشته باشید.• همیشه با خود مهربان و رئوف باشید و دوست خود باشید.
من نه آبشارم که هردم سر به زیر آرم
من آن کوهم که دست آسمان در دست خویش دارم/
من نه آن ساقه ی خم گشته ی ژولیده ی یاسم
من همان سرو بلندم،لانه ها در قلب خویش دارم/
من نه آن جوی ضعیف کوچه هایم
آن خروشان بحر مواجم،بسی ناگفته ها در کام خویش دارم...
(اشکان)
7 نکته برای خوش اخلاقی:
بدون تکیه به اراده، هیچ کس نمی تواند زندگی سالم و طولانی داشته باشد؛ گاهی اوقات تغییر اخلاق این احساس را به ما میدهد که زندگیمان خیلی طولانیتر شده است. بد اخلاقی نه تنها باعث افسردگیتان میشود، بلکه عملکرد سیستم ایمنیتان را نیز پائین میآورد، و منجر به بیماری شما میشود. در اینجا چند رهنمون برای ارتقا حوصله، روح و روان و سلامت شما آورده شده است.
1- یک موضوع خنده دار (خنده درمانی) :
توسط نرمن کازنیز پایه گذاری شده، تا مفهوم واقعی آن به سرانجام برسد. تحقیقات نشان داده است که شادی و خنده عملکرد سیستم ایمنی بدن را تعالی میبخشد. خصوصا تولید سلولهایی که بطور طبیعی به حفاظت بدن از بیماری و سرطان کمک میکنند. خنده آزاد شدن اندورفین را نیز در مغز افزایش میدهد- ترکیبی که به شما احساس خوب بودن میدهد. بدون شک، مردم شاد سالمتر و طولانیتر زندگی میکنند. بنابراین مطالب خندهدار دلخواهتان را بخوانید، فیلمهای کمدی مورد نظرتان را ببینید و بخندید.
2- یک آمینو اسید برای نظم دادن به مغز :
وقتی یک عدم تعادل یا نقصان باعث بد اخلاقی میشود، اروپاییها از یک ترکیب طبیعی مکمل که در سلولهای بدن انسان یافت میشود برای تنظیم اخلاق و حوصله و تنظیم سلامت مغز استفاده میکنند. (SAMe (S-adenosil-L-methionine از میتونین بدست میآید، که اسید آمینهای است که نقشی در تولید انتقال دهندههای عصبی مثل سروتنین و دفامین بازی میکند. یک مطالعه نشان داد که SAMe روی بیمارانی که نتایج ناموفق در ارتباط با ضد افسردگی عادی داشتند کارگر بود. برای کمک گرفتن از SAMe، مکملی از ترکیب با ویتامین، B6 و B12 بدست آورید.
3- بدست گرفتن تندرستی :
تماس با مردم تولید اندورفین را افزایش میدهد. هورمن رشد و DHEA، زندگی را طولانیتر و اثرات منفی استرس را کمتر میکند. مطالعات نشان دادهاند بیمارانی که بطور منظم ارتباط داشتهاند سریعتر از دیگرانی که تنها بودهاند بهبود یافتهاند. بنابراین در آغوش گرفتن و احساسات برقرار کردن با شخصی دیگر باعث بهبود اخلاق هر دوی شما میشود.
4- هورمونهای جوانیتان را تقویت کنید :
برای جاری کردن سیل جوانی هورمونهای رشد در بدنتان نیازی به قرص ندارید. تحقیقات نشان دادهاند چمباتمه زدن و فشردن پا تولید طبیعی هورمون جوانی را بشدت زیاد میکند. افزایش هورمون رشد به ترفیع حوصله و اخلاق در بین دیگر امتیازات بدنی تعبیر میشود. آن را با تمرین وزنه، خم کردن زانو، شنای سوئدی و پاروزدن بالا نگه دارید.
5- یک نفس نیرو بخش بگیرید :
نفس کشیدن به طور صحیح برای از بین بردن مواد سمی و زاید، بسیار مهم میباشد. در حقیقت تخمین زده شده است که هر انسانی در حدود 30 درصد از مواد سمی بدن خود را از طریق رودهها دفع میکند، اما بقیه مربوط به دستگاه تنفسی میباشد. همچنین از طریق نفس کشیدن ذهن و فکر باز میشود، انرژی افزایش پیدا میکند و خلق و خو بهبود پیدا میکنند.
6- با بوییدن احساس سرخوشی پیدا کنید :
تحقیقات حاکی از آن است که بوییدن، تاثیر مستقیمی روی بدن و ذهن انسان دارد. وقتی شخص اعصاب بویایی خود را تحریک میکند، سیستم limbic مغز خود را فعال میسازد که با حافظه و روحیه شخص در ارتباط میباشند. این موضوع برای بودرمانی مفید میباشد، که یک سنت سلامتی طبیعی است و از طریق استفاده بوی گیاهان صورت میگیرد. بودرمانی، معالجه افسردگی به وسیله یاسمن، انبساط خاطر با اکالیپتوس، شادمانی و هوشیاری به وسیله گریپ فروت را توصیه میکند. روغن این گیاهان را روی شقیقه، گردن یا نقاطی دیگر از بدن خود بمالید. روشی دیگر، این داروهای گیاهی را بجوشانید و بخار آنها را با بینی استنشاق کنید.
7- به وسیله گلها سرحال شوید :
دلیلی وجود دارد که از گلها به زیبایی یاد میشود. گلهای رنگارنگ تاثیر قدرتمندی روی ذهن دارند. آنها میتوانند سبب ترفیع خلق و خوی بیمار شوند، حتی در زمان استرس زیاد. یک تحقیق نشان داد که افرادی که در حین تایپ کردن 5 دقیقه در کنار یک دسته گل هستند راحتتر این کار را انجام میدهند، نسبت به افرادی که در زمان تایپ کردن فقط کنار شاخ و برگ گیاهان مینشینند.
من نه آبشارم که هردم سر به زیر آرم
من آن کوهم که دست آسمان در دست خویش دارم/
من نه آن ساقه ی خم گشته ی ژولیده ی یاسم
من همان سرو بلندم،لانه ها در قلب خویش دارم/
من نه آن جوی ضعیف کوچه هایم
آن خروشان بحر مواجم،بسی ناگفته ها در کام خویش دارم...
(اشکان)
غذاهای مفید در درمان مشکلات عصبی و روحی:
▪ سوپ جو
خوردن سوپ جو در صبحانه از ضعف حافظه به میزان چشمگیری جلوگیری می کند. البته این اثر دارای پیش شرط هایی نیز هست؛ از این قرار که حدود ۵۰ گرم سیب زمینی در تهیه سوپ به کار رفته باشد و شام شب قبل سبک بوده و دیر خورده نشده باشد.
▪ جو دو سر
چه به صورت آرد شده یا به شکل حلیم و آش، به علت دارا بودن ساپونین، آلکالوئیدها، ویتامین های گروهB و فلاوونوئیدها به افراد دچار ضعف حافظه کمک می کند. همچنین اثر آن در درمان افسردگی به اثبات رسیده است.
▪ نان های سبوس دار (سنگک و نان جو)
به دلیل دارا بودن ویتامینB۱ نقش بسیار مهمی در کاهش اضطراب دارد. نقش ویتامینB۱ در کاهش اضطراب به اثبات رسیده است، به حدی که مصرف مکمل هایB۱ (به شکل قرص) از یک هفته قبل از فعالیت های استرس زا (زایمان، کنکور، امتحان رانندگی...) به عنوان درمان مورد استفاده قرار می گیرد. همچنین این ویتامین در ارتقای هوش و تمرکز نقش چشمگیری دارد. استفاده از این نان ها به خانم هایی که دارای مشکلات و درد پیش از قاعدگی هستند(PMS) توصیه می گردد.
▪ دانه های کنجد، سویا و سبزیجات برگ سبز تیره
موارد یاد شده غنی از چربی های امگا ۶ بوده که برای عملکرد صحیح سیستم عصبی و درمان خستگی زودرس مفید هستند.
▪ روغن آفتابگردان و جوانه گندم
به دلیل دارا بودن ویتامینE از صدمات اکسیداتیو ایجاد شده توسط رادیکال های آزاد در ساختمان سلول جلوگیری می کنند و کاهش هوش را بهبود می بخشند. زنانی که دچار اختلالات پیش از قاعدگی هستند (PMS) با مصرف ویتامینE دچار تخفیف علائم می شوند.
▪ مرکبات
به دلیل دارا بودن آنتی اکسیدان ها ، ویتامینC ، آلفا و بتا کاروتن از اعصاب در برابر آسیب های ناشی از رادیکال های آزاد محافظت می کنند و برای رهایی از فشارهای روحی و اضطراب و بی خوابی مفید هستند. همچنین حاوی اسید فولیک بوده که برای عملکرد صحیح دستگاه عصبی لازم است. در بسیاری از موارد تنها نشانه کمبود اسید فولیک احساس حزن است (اسفناج سرشار از اسید فولیک است).
▪ پوست پرتقال
پوست پرتقال موجود در بعضی خوراکی ها و غذاها سرشار از منیزیم بوده و ضد استرس می باشد.
▪ شیر کم چرب یا بدون چربی
برای حفظ ، رشد و ارتقای سیستم عصبی بسیار سودمند است. همچنین به دلیل دارا بودن ویتامینB۶ در بهبود عوارض ناشی از قاعدگی در خانم ها و افسردگی و بدخلقی در مسن ترها مفید است. دارای کلسیم است که در تولید آنزیم های لازم در فرآیندهای عصبی شرکت می کند.
▪ بوقلمون، مرغ و ماکیان
این مواد از منابع مناسب پروتئینی به حساب می آیند. غذاهای پروتئینی در عرض چند دقیقه دوپامین و اپی نفرین را بالا می برند و به دلیل دارا بودن تریپتوفان که پیش ساز سروتونین است قادر به افزایش سطح این ماده در مغز هستند، که سروتونین از عوامل آرامش به حساب می آید. این مواد منابع مناسبی برای حفظ قند خون در حد مطلوب بوده، از افسردگی پیشگیری کرده و برای افراد مستعد ابتلا به بیماری های ناشی از تغییر فصل مفید هستند.
▪ ساردین، ماهی های چرب آب های عمیق
فواید آن شامل تامین اسیدهای چرب ضروری است که برای تکامل سیستم عصبی و برای سلامت مغز و اعصاب لازم است و برای زنان حامله و شیرده بسیار توصیه می شود. تاثیر آن در زمان افسردگی به اثبات رسیده است و همچنین حاوی اسیدهای چرب امگا ۳ است .
▪ روغن زیتون، بادام، گردو
روغن زیتون بهترین روغن برای آشپزی است و همچنین مغز بادام و گردو به شرط اینکه شور نباشند به دلیل دارا بودن اسیدهای چرب امگا ۳ و امگا۶ برای حفاظت از سیستم عصبی و بهبود افسردگی به خصوص در زنان باردار و شیرده توصیه می شود. (باورهای قدیمی وجود دارد که مغز ها به خصوص گندم بو داده، مزه شیر مادر را برای نوزاد مطلوب می کند.)
▪ گوشت قرمز
گوشتی که چربی مضر آن گرفته شده باشد در محافظت از سیستم عصبی کارآمد بوده و برای ساختن رشته های عصبی مفید است. دارای ویتامین هایB۶ و B۱۲ و سروتونین بوده و حاوی آهن است که در درمان کم حافظه گی در کودکان و اختلال حواس در سالمندان بسیار کارآمد است. این مواد تاثیر چشمگیری در درمان افسردگی و مشکلات حافظه از قبیل فراموش کردن زودهنگام مطالب و ارتقای حافظه کوتاه مدت دارند.
▪ زردچوبه
نرخ ابتلای به آلزایمر در هند کمتر از آمریکا است و این به دلیل استفاده بیشتر هندی ها از زردچوبه است. ماده موثر زردچوبه کورکومین است، این ماده خاصیت آنتی اکسیدانی و ضدالتهابی داشته و رسوبات چربی را در مغز به نصف کاهش می دهد،زیرا این رسوبات عامل ایجاد آلزایمر هستند.
▪ آب سالم و گوارا، نه کلر زده
مصرف آب سالم و گوارا همراه با استفاده از غذاهای اسیدی (محصولات حیوانی، ماهی، پنیر...)،غذاهای بسته بندی شده، پخته شده با ماکروویو و... به سلول های مغز کمک می کند که استرس ناشی از ورود این مواد به بدن کاهش یابد، بنابراین مصرف حداقل ۸-۷ لیوان آب در روز توصیه می گردد که در موارد استرس این مقدار افزایش می یابد.
عسل
عسل این موهبت الهی خوش طعم و سرشار از خواص تغذیه ای، ماده غذایی است که در دین اسلام نیز مصرف آن توصیه شده است و مصرف آن به جای شکر خصوصا در درمان افسردگی بسیار مفید است. همچنین عسل در ارتقای حافظه نقش چشمگیری دارد.
منبع : www.aftab.ir
من نه آبشارم که هردم سر به زیر آرم
من آن کوهم که دست آسمان در دست خویش دارم/
من نه آن ساقه ی خم گشته ی ژولیده ی یاسم
من همان سرو بلندم،لانه ها در قلب خویش دارم/
من نه آن جوی ضعیف کوچه هایم
آن خروشان بحر مواجم،بسی ناگفته ها در کام خویش دارم...
(اشکان)
عوامل موثر در یادگیری:
آمادگی:
شاگرد باید از لحاظ جسمی ، عاطفی ، عقلی و ... رشد کافی کرده باشد تا بتواند بخوبی یاد بگیرد و یادگیری زمانی برایش مفید خواهد بود که از هر نظر آمادگی لازم داشته باشد. او حتی اگر بعضی از جنبههای آمادگی را کسب نکرده باشد، یادگیری برایش خستگی آور و کسل کننده خواهد شد و چندان پیشرفتی نخواهد کرد. مثلا در یادگیری نوشتن ، اعصاب و عضلات دست و انگشتان باید به قدر کافی رشد کرده و آمادگی داشته باشند. اگر کودکی را که از لحاظ جسمی و روانی آمادگی یاد گرفتن و نوشتن را ندارد، تعلیم بدهیم، جریان یادگیری او در این زمینه حتی در سالهای بعدی به کندی پیش خواهد رفت، در صورتی که اگر همین کودک در سنی که آمادگی کافی دارد، تحت تعلیم قرار گیرد، نوشتن را زودتر فرا خواهد گرفت و در این زمینه سریعتر پیشرفت خواهد کرد.
آمادگی در زمینههای مختلف متفاوت است. ممکن است فرد از لحاظ عقلی آماده باشد ولی از نظر عاطفی نسبت به امر مورد نظر فاقد احساس مطبوع باشد. مثلا ترس از معلم احساس عدم امنیت ، دلهره ، اضطراب و پریشانی فکر ممکن است یادگیری را در زمینه مورد نظر مختل کند. رشد و آمادگی ذهنی افراد نیز در فهم و یادگیری علوم مختلف متفاوت است. مثلا ممکن است شاگردی در مرحلهای از رشد خود آماده درک علوم تجربی باشد، ولی برای درک علوم اجتماعی هنوز آمادگی لازم را بدسن نیاورده باشد. بنابراین ، معلم باید آمادگی هر یک از شاگردان خود را تدریس مواد درسی در نظر داشته باشد و فعالیتهای آموزشی خود را متناسب با سطح آمادگی آنان عرضه کند.
هر چه فرد آمادگی بیشتری برای رفتار معینی داشته باشد، برای انجام دادن رفتار ، به محرک کمتری نیاز دارد. مثلا خنداندن یک انسان خوشحال بسیار سادهتر از خندان یک شخص غمگین است. هر چه فرد آمادگی کمتری داشته باشد، تحرک بیشتری برای ایجاد آن رفتار لازم است. تدریس و فعالیت معلم زمانی بیشترین تاثیر را در یادگیری خواهد که شاگرد به آمادگی لازم رسیده باشد و در غیر این صورت شاگرد همچون چراغی که فتیله آن پایین کشیده شده باشد، هرگز برافروخته نمیشود و چیزی نخواهد آموخت.
انگیزه و هدف:
یادگیری معلول انگیزههای متفاوتی است. یکی از این انگیزهها که نقش مهمی در جریان یادگیری میل و رغبت شاگرد به آموختن است. رغبت هر کس است که نیروی فعالیت را افزایش میدهد. برای اینکه شاگردان در ضمن یادگیری فعال باید به موضوعی که میخواهند قرا بگیرند علاقمند باشند. برای ایجاد رغبت ، لازم نیست موضوعات درسی را به طور تصنعی جالب توجه نشان داد، همینکه مطالب و مفاهیم درسی بر اساس نیاز شاگردان تنظیم شده باشد و مسائل اساسی و واقعی آنان را مطرح سازد و به آنان در برخورد با محیط کمک کند، رغبت آنان برانگیخته خواهد شد.
یکی دیگر از عوامل ایجاد انگیزه ، هدف است. هدف به فعالیت انسان و جهت و نیرو میدهد. اگر انسانی در طول زندگی خود هدف قابل وصولی نداشته باشد، پویایی و حرکت خود را از دست خواهد داد. هدف ارزشمند، فرد را به خواستن و طلب کردن وادار میکند. در مدارس ، هدفهای تربیتی باید انعکاس از احتیاجات و تمایلات شاگردان باشد و بطور واضح بیان شود.
معلم و دانش آموز باید بدانند غرض از فعالیتهای آموزشی در یک مقطع زمانی خاص چیست. مشخص بودن هدفها در مدرسه ، سبب هماهنگی پیش فعالیتهای معلم و شاگرد میشود و آنان را به اجرای فعالیتهای متنوع بر میانگیزد و جهت و میزان پیشرفت آنان را نشان میدهد، محیط مدرسه و کلاس را آموزنده و نشاط آور میسازد و سطح یادگیری شاگردان را گسترش داده و یادگیری را عمیقتر و موثرتر میکند.
تجارب گذشته:
آموختهها و تجارب گذشته شاگرد ساختشناختی وی را تشکیل میدهد. آمادگی شاگرد در حد وسیعی تحت تاثیر تجارب گذشته اوست. فرد زمانی میتواند مفاهیم و مسائل جدیدی را درک کند که مفهوم و مساله جدیدی با ساختشناختی او مرتبط باشد. در واقع ، فرایند یادگیری همچون روند رشد است. همچنان که رشد جریانی دائمی است، یعنی گذشته ، حال و آینده آنان با هم ارتباط دارد، یادگیری نیز جریانی است که تجارب گذشته پایه و اساس وضع فعلی آن را تشکیل میدهد و آنچه فرد در آینده خواهد آموخت باید متناسب با تجارب او در زمان حاضر باشد.
فرد وقتی مفهومی را واقعا میآموزد که پایه و ریشه در تجارب گذشتهاش داشته باشد. اگر این ارتباط برقرار نشود، یادگیری به معنی خاص خود صورت نخواهد گرفت. بنابراین معلم همواره باید فعالیتهای آموزشی را بر اساس تجارب گذشته شاگردان و متناسب با ساختشناختی آنان طراحی و اجرا کند. توجه به این امر شرط اساسی موفقیت در کارها تربیتی است. معلم آگاه در فعالیتهای آموزشی و پرورشی ابتدا زمینهها و تجارب گذشته شاگرد را بررسی میکند، توان او را برای درک و هم مسئله جدیدی میسنجد و مفاهیم جدید را با توجه به سطح دانش او ارائه میدهد. مثلا اگر معلم ریاضی در تدریس مفهوم تازه ، زمینههای قبلی شاگردان را به دست فراموشی بسپارد و آموزش خود را بدون توجه به مطالب و دانش قبلی آنان در این زمینه آغاز کند، هرگز موفق نخواهد بود.
البته ممکن است در اینها سوال مطرح شود که با توجه به اینکه تجارب گذشته شاگردان یک کلاس ، دلیل تفاوت در شکوفایی استعداد ، محیط خانواده و سطح تربیت والدین یکسان نیست. چگونه ممکن است معلم روش تدریس خود را متناسب با تجارب همه شاگردان انتخاب کند. اگر چه چنین امری کار آسانی نیست، اختلاف سطح دانشآموزان را میتوان از طریق آموزش ترمیمی یا فعالیتهای متنوع دیگر که به حل این مسئله کمک میکند، از میان برد.
موقعیت و محیط یادگیری:
موقعیت و محیط یادگیری از عوامل بسیار موثر در یادگیری است. محیط مانند نور ، هوا ، تجهیزات و امکانات آموزشی. طبیعی است هر چه امکانات آموزشی ، کتابخانه و منابع مختلف علمی مناسبتر و بیشتر باشد، یادگیری شاگردان در مقایسه با یادگیری شاگردان مدرسهای که دارای فضای مناسب نیست و در آن جز کتاب درسی منابع دیگری یافت نمی شود بسیار متفاوت خواهد بود.
محیط ممکن است عاطفی باشد. رابطه معلم و شاگرد ، رابطه شاگردان با هم ، رابطه والدین با هم و نگرش والدین و مربیان در زمینه تربیت کودکان ، همگی میتواند در میزان یادگیری شاگردان موثر باشد. موقعیت آموزش منظم همراه با محبت و احترام متقابل ، نسبت به محیطهای خشک و تهی از عواطف ، تاثیر بیشتری در یادگیری احترام متقابل ، نسبت به محیطهای خشک و تهی از عواطف ، تاثیر بیشتری در یادگیری خواهد داشت. عاطفه به عنوان یک عامل بسیار موثر میتواند در جریان یادگیری عمل کند.
عواملی نظیر عدم امنیت ، ترس ، اضطراب ، نومیدی ، شک و تردید میتوانند در فعالیتهای آموزشی از همه امکانات یاد شده برخوردار باشد، شاگرد را به کنجکاوی و تلاش برای یادگیری و حل مسائل ذهنی خود واردار میسازد. البته محیط و موقعیت تلاش برای یادگیری و حل مسائل ذهنی خود وادار میسازد. البته محیط و موقعیت یادگیری باید متناسب با آمادگی ، استعداد ، نیاز و گرایش شاگردان باشد.
اگر مجموعه عوامل موجود در محیط برای شاگرد برانگیزنده و قابل درک نباشد، مسالهای در ذهن او ایجاد نخواهد شد یا در صورت وجود مساله ، شاگرد توانایی حل آن را نخواهد داشت. به هر حال ، امکانات محیط آموزشی ، اعم از نیروی انسانی و تجهیزات ، وضع اجتماعی ، فرهنگی و اقتصادی خانواده نگرش والدین و مربیان نسبت به تحصیل و آموزشگاه و هزاران عامل محیطی دیگر میتواند در کیفیت و کمیت یادگیری شاگردان موثر باشد.
روش تدریس معلم:
در کنار شرایط و امکانات آموزشی نیرویی انسانی و بویژه معلم ، از مهمترین عوامل تشکیل دهنده محیطهای آموزشی است. تاثیر موقعیت و امکانات مناسب بر هیچ فردی پوشیده نیست. اما امکانات و تجهیزات بدون وجود معلم کارایی لازم را نخواهد داشت. معلم با شناخت امکانات به تجهیز مناسب محیط آموزشی میپردازد. محیط و امکانات آموزشی را سازماندهی میکند، موقعیت آموزشی مناسب را بوجود میآورد و با شناخت استعداد ، علایق و توانایی شاگردان ، آنان را در طریق صحیح یادگیری هدایت میکند.
البته چنین نقشی به دانش و اعتقادات معلم بستگی دارد. اگر چه کنجکاوی و ارضای آن را بدیهی ترین احتیاجات شاگردان است. اگر معلم با نظریه ها و اصول یادگیری آشنا نباشد و تدریس را فقط انتقال واقعیتهای علمی بداند و تجارب یادگیری را منحصر به نشستن در کلاس ، گوش دادن و حفظ کردن مطالب شنیده شده یا نوشته شده در کتاب تصور کند، مسلم است که در تقویت کنجکاوی و پرورش استعداد و تفکر علمی شاگردان چندان موفقیتی به دست نخواهد آورد. زیرا شاگرد که همواره علاقمند به فکر کردن است. در بررسی عوامل مختلف باید فرصت حرکت و جنبش داشته باشد تا بتواند به هدفهای آموزشی برسد. یادگیری بدون تلاش و فعالیت و تعامل با محیط صورت نخواهد گرفت.
کسی که میخواهد یاد بگیرد باید فعالیتی متناسب با علایق و توان خود داشته باشد. و اگر در روش تدریس معلم این نکات در نظر گرفته نشود، مدرسه و کلاس برای شاگرد جالب توجه و جذاب نخواهد بود، اما اگر معلم خود را راهنما و ایجادکننده شرایط مطلوب یادگیری بداند و بجای انتقال اطلاعات ، روش کسب تجربه را به شاگردان بیاموزد، آنان در برخورد با مسائل فعالتر خواهند شد، از منابع مختلف استفاده خواهند کرد، اطلاعات لازم را به دست خواهند آورند، به سازماندهی آن خواهد پرداخت و آن را تحلیل خواهند کرد تا به حل مسائل نایل شوند.
با چنین روشی ، شاگرد نه فقط حقایق علمی را فرا میگیرد. بلکه با روشهای علمی کسب معرفت نیز آشنا خواهد شد، طرز کار را با منابع مختلف و نحوه استفاده از مطالب درسی برای حل مساله را خواهد آموخت و در فرایند یادگیری ، ابتکار و خلاقیت خود را به کار خواهد انداخت.
توجه به کل به جای جز:
طرفداران مکتب گشتالت معتقدند کل ، اجزا را در یک طرح و زمینه قرار میدهد و ارتباط آنها را روشن میسازد. به نظر ایشان ، اجزا به تنهایی بیمعنی و نامفهوم هستند ولی وقتی در یک طرح زمینه قرار بگیرند، معنی و مفهوم آنها روشن میشود. طرح یا کل قابل انتقال و تعمیم است، اما اجزا و کیفیت خالص آنها این خصوصیت را ندارد طرح یا کل ، عناصر را مشخص میسازد و آنها را در یک زمینه خالص به هم ارتباط میدهد.
مطالعه فرایند یادگیری نشان خواهد داد که حرکت از کل به جز روند یادگیری را بهتر و فهم مطالب را آسانتر میکند. اجزا به تنهایی بیمعنی و نامربوط هستند و در طرح و کل ، معنی پیدا میکنند. البته کل معادل مجموع اجزا نیست و بررسی تک تک اجزا و روی هم قرار دادن آنها سبب تصور کل نمیشود. کل عبارت است از نحوه ارتباط و پیوند اجزا با هم و تا این ارتباط مشخص نشود، اجزا قابل فهم نیستند.
در جریان تدریس ، معلم باید در حد امکان ، ابتدا مطالب درسی را به صورت کل مطرح کند و ارتباط اجزا با کل را مشخص سازد و پس از آن به بررسی و تحلیل اجزا بپردازد. مطالعه جزئیات بدون در نظر گرفتن رابطه آنها با هم و همچنین رابطه آنها با کل ، موجب پریشانی فکر خواهد شد، در حالی که مطالعه از کل به جز با مشخص کردن روابط جز با کل ، قدرت تحلیلی در فراگیران میدهد و در نتیجه یادگیری معنیدار میشود. به عبارت دیگر ، حفظ و فکر و تکرار ، جای خود را به فهم و اندیشه میدهد.
تمرین و تکرار:
برای بسیاری از دستاندرکاران آموزش و پرورش، هنوز این سوالها مطرح است : تمرین چه نقشی در فرایند یادگیری دارد؟ آیا پیشرفت یادگیری مستقیما تابع تکرار است؟ اگر چنین نیست، شرایط تمرین و تکرار چیست؟ مساعدترین موقعیت برای تمرین کدام است؟ تکالیف تکراری مدارس میتواند برای شاگردان مفید باشد یا نه؟
در پاسخ به سوالات مطرح شده باید گفت: تاثیر تمرین و تکرار در کل فرایند یادگیری و حیطههای مختلف آن بویژه در حیطه روانی - حرکتی ، انکار ناپذیر است. همه این ضربالمثل قدیمی در کار نیکو کردن از پر کردن است،را شنیدهاند و واقفند که بازی روی یخ یا رانندگی فقط در نتیجه تمرین و تکرار یاد گرفته میشود. و اگر تکرار نشوند، دیر یا زود به دست فراموشی سپرده خواهند شد.
ولی این نکته نیز غیر قابل انکار است که کیفیت اجرای تمرین ، مقدار و زمان آن نقش بسیار مهمی در تثبیت یا عدم تثبیت رفتار دارد. چنانکه آزمایشهای متعدد نشان داده است، اجرای تمرین در زمان غیر متمرکز ، اثر یادگیری بیشتری نسبت به اجرای تمرین در زمان متمرکز دارد. مثلا شاگرد موضوع مورد یادگیری را در دو تمرین بیست دقیقهای ، زودتر از یک تمرین چهل دقیقهای یاد میگیرد. از همین رو ، تمرین و تکرار موثر باید شرایط و ویژگی خاصی داشته باشد، از جمله اینکه باید منظم و مرتب و طول دورههای آن مناسب باشد و در شرایط واقعی و طبیعی انجام پذیرد.
اگر شاگرد در اوضاع و احوال ساختگی و غیر طبیعی تمرین کند، مطلع شود. زیرا اطلاع از پیشرفت ، او را به کوشش وا میدارد. تمرین نباید بیش از حد طولانی و خستگیآور باشد. هر گاه عملی به طور سریع و متوالی تکرار شود ، اغلب موجب کاهش کارایی تمرین میشود. به این معنی که شخص در انجام دادن آن عمل به تدریج کندتر و ضعیفتر میشود، تا اینکه سرانجام از انجام دادن آن سرباز میزند. در واقع خستگی یادگیری را کاهش میدهد.
من نه آبشارم که هردم سر به زیر آرم
من آن کوهم که دست آسمان در دست خویش دارم/
من نه آن ساقه ی خم گشته ی ژولیده ی یاسم
من همان سرو بلندم،لانه ها در قلب خویش دارم/
من نه آن جوی ضعیف کوچه هایم
آن خروشان بحر مواجم،بسی ناگفته ها در کام خویش دارم...
(اشکان)
ده عادت مهم مخرب مغز:
مغز عضوی است که در بدن تمام جانوران نقش مرکز سیستم عصبی را دارد. فرمان تمام حرکات ارادی بدن از مغز صادر میشود و تمام احساسها در مغز پردازش میشود. مغز انسان شبکه گسترده و پیچیدهای از مدارهای عصبی است که به شکلی بسیار دقیق طراحی شده اند. مغز درون جمجمه قرار دارد و در واقع یکی از دو قسمت دستگاه عصبی مرکزی می باشد. ده عادت مهم مخرب مغز:
۱ - عدم مصرف صبحانه : افرادی که صبحانه نمی خورند سطح قندخون پائین تری خواهند داشت ، این مسئله منجر به نرسیدن مقدار کافی مواد غذائی به مغز و در نتیجه دژنراسیون ( تحلیل بافت ) مغز خواهد شد .
۲ - پرخوری : پرخوری باعث سفتی شریانهای مغزی و در نتیجه منجر به کاهش قدرت مغز می شود .
۳ - دخانیات : مصرف دخانیات باعث چروکیدگی متعدد مغز و در نتیجه بیماری آلزایمر می شود .
۴ - مصرف زیاد قند : مصرف زیاد قند می تواند باعث تداخل در جذب پروتئین ها و سایر مواد غذائی و در نتیجه سوء تغذیه شده و باعث اختلال در تکامل مغز شود .
۵ - آلودگی هوا : مغز بزرگترین عضو مصرف کننده اکسیژن در بدن ما است . هوای استنشاقی آلوده باعث کاهش اکسیژن رسانی به مغز و در نتیجه کاهش کارائی مغز خواهد شد .
۶ - کم خوابی : خواب به مغز ما اجازه استراحت می دهد . محرومیت از خواب به مدت طولانی باعث تسریع مرگ سلولهای مغزی می شود .
۷ - پوشاندن سر هنگام خواب : خوابیدن با سر پوشیده باعث افزایش غلظت دی اکسیدکرین و کاهش غلظت اکسیژن شده که می تواند منجر به اثرات مخرب مغزی شود .
۸ - کارکردن سخت فکری در طی بیماریها : کار فکری زیاد یا مطالعه در هنگام بیماری منجر به کاهش کارائی مغز و افزایش صدمه به مغز می شود .
۹ - فقدان تحریک فکری : تفکر بهترین راه تمرین مغز است . فقدان فعالیت فکری می تواند باعث چروکیدگی مغز شود. .
۱۰ - بندرت صحبت کردن : مکالمه هوشمندانه باعث تسریع کارائی مغز می شود .
من نه آبشارم که هردم سر به زیر آرم
من آن کوهم که دست آسمان در دست خویش دارم/
من نه آن ساقه ی خم گشته ی ژولیده ی یاسم
من همان سرو بلندم،لانه ها در قلب خویش دارم/
من نه آن جوی ضعیف کوچه هایم
آن خروشان بحر مواجم،بسی ناگفته ها در کام خویش دارم...
(اشکان)
اعتماد به نفس دائمی و آرامش درونی:
اعتماد به نفس ما در دنیای امروز به دلیل گیر افتادن در رقابت با دیگران هر روزه مورد تهدید قرار میگیرد و آرامش درونی به سبب سرعت زیاد فعالیت های ذهنی و تاثیر شدید محرک های سریع بیرونی به تاراج می رود . انسانی که به سلامت جسم و روان خود اهمیت میدهد ، قبل از هر چیز باید نسبت به حفظ آرامش درونی و کسب اعتماد به نفس و خودباوری حقیقی همت نماید . برای رسیدن به این دو هدف بنیادین و اولیه ، روشی پیشنهاد می شود که طرح مشترک عارفان و روانشناسان است .1- وجود گرامی خود و دیگران را در دو سطح کاملاً متمایز ، تماشا و بررسی کنید :هسته دورنی « باطن» شاخ و برگ بیرونی « ظاهر»
هسته درونی خود و دیگران را از ظاهر و شاخ و برگ همواره جدا نگه دارید
- هسته درونی ما که فیلسوفان آن را « وجود» و روانشناسان « شخصیت» و عارفان « روح» می نامند و در ادبیات محاوره ای مردم به « من» تعبیر می شود :- همیشه خوب ، همیشه زیبا ، همواره خوشبخت است .- یگانه باطبیعت و جهان هستی ست .- جاودانه و بی انتهاست و محل دیدار با خداوند مهربان است .- در وحدت و یگانگی با روح دیگران است و در عین حال یگانه و ممتاز است !- سرشار از انرژی بی پایان الهی است .- محل دریافت الهام های غیبی و اشارت های الهی ست .- سرچشمه قدرت ، عظمت ، زیبایی و حقیقت است .
3- متاسفانه ماندن در این جایگاه و مقام برای ما دائمی نیست و ما معمولاً بیشتر اوقات خود را در شاخ و برگ بیرونی خود می گذرانیم «حافظ دوام وصل میسر نمی شود» ولی خوشبختانه اگر روزی 10دقیقه در این فضای عطر آگین ساکن شویم ، از انرژی و نشاط بی نظیر درونی خود بهره مند خواهیم شد.
4- هدف نهائی همه پیامبران الهی و عارفان بزرگ این است که راه حضور در هسته درونی را به ما نشان دهند تا قدرت و غنای درونی ما را بیدار کنند .
متاسفانه بسیاری ازآدم ها عظمت و قدرت و زیبائی را در بیرون خود جستجو می¬کنند ، در حالیکه اگر کسی به هسته درونی خود اتصال نداشته باشد ، موفقیت های بیرونی به خوشبختی و نشاط درونی او کمکی نخواهند کرد زیرا او را در رقابت و سرعتی گرفتار خواهند کرد که اعتماد به نفس و آرامش درونی را خواهند ربود !
سال ها دل طلب جام جم از ما می کرد وانچه خود داشت زبیگانه تمنا می کرد توبه تقصیرخود افتادی ازاین در محروم از که می نالی و فریاد چرا می داری
5- تا زمانی که دست از تغییر دیگران بر نداریم و به بازسازی خود اقدام نکنیم راهی به درون نخواهیم داشت .
6- برای رهائی از وسوسه تغییر دیگران « که بسیار انرژی بر و بی فایده است» ، زیبا و دل انگیز است که مسئولیت تمامی احساسات و رفتارها و پیامدهای بیرونی آنها را جداً بر عهده بگیریم و استقلال خود را اعلام کنیم و از بردگی محرک های بیرونی خود را رها کنیم و به آزادی برسیم.
7- هرگز صفت های منفی و ناخوشایند را به شخصیت و هسته درونی خود و دیگران نسبت ندهیم و درباره شخصیت دیگران قضاوت منفی نکنیم .
هر قضاوت منفی که درباره شخصیت خود و دیگران « به هر دلیلی» داشته باشم ، ما را از هسته درونی مان دور می کند و بندهای بردگی روانی ما را محکم تر می کند و نزاع و درگیری و ناآرامی ، جانشین آرامی و مهربانی و صمیمیت و سلامتی می شود.
8- تمرین زیر می تواند گامی مهم در رهائی از بردگی در ارتباطات و نزدیکتر شدن به هسته درونی و بهره برداری از اعتماد به نفس و آرامش درونی باشد :
- هنگام ناراحتی و برخورد باشرایط نامناسب « به هر دلیلی» :1- قاعده منفی ذهن را که از کودکی در ذهن ما ثبت شده و خود به به خود عمل می کند ، شناسائی و روی کاغذی نوشته و نابودش کنید :قاعده منفی و خطرناک ذهن :
من ناکام شدم، اشتباه کردم، ناراحت شدم، آدم بدشانس و بدبخت و بدی هستم
او اشتباه کرد، آدم بد و فلان و فلان است.
2- قاعده مثبت را با تکرار فراوان در ذهن ثبت کنید تا هسته درونی را ازآسیب محرک های بیرونی سالم نگاه داریم ؛
من اشتباه کردم، ناکام شدم، آدم خوب و موفقی هستم، حتماً جبران می کنم و بهتر می شوم
او اشتباه کرد، من ناراحت شدم، او آدم خوبی است، خداوند من و او را دوست دارد، من خوبم، او هم خوب است، راههای خوب را پیدا می کنم.
توجه : در این جانشین سازی قاعده ها ، جنبه های نامطلوب و منفی به احساس و رفتار نسبت داده شده است و هسته درونی و شخصیت سالم و پاکیزه مانده است. 3- سوال منفی خطرناک ذهن این است که « چرا باید اینطوری باشد؟» چرا او باید این کارها را بکند؟ چرا ......؟ مگر من چه کار بدی کرده ام که .........؟به جای این سوال های منفی و خطرناک ، احساسات ناخوشایند خود را ابراز کنید و این سوال مثبت و خلاقانه را در ذهن بسیار زیاد تکرار کنید :
حالا بهترین کارهایی را که می توانم برای رسیدن به موفقیت بهتر انجام دهم کدامند؟
9- رفتارها ، احساسات و عقاید « بخش بیرونی و ظاهری» :- همواره مخلوطی از رفتارهای مثبت و منفی را در خود و دیگران می بینیم .- خوبی و بدی رفتارها نسبی هستند . در جائی یک رفتار خوب ، ممکن است بد جلوه کند و بر عکس. - یک رفتار در زمانی خوب و در زمانی دیگر ممکن است بد به نظر آید .- رفتار 100% مثبت و درست و رفتار 100% منفی و نادرست وجود خارجی ندارند .- منشا رفتارهای ما ، احساسات ما هستند .
- احساسات ما به خوشایند و نا خوشایند تقسیم میشوند « نه بد و خوب»- احساسات خودو دیگران را ارزیابی نکنیم . - برای رهائی از بردگی و رسیدن به آزادی و تسلط بر خود:1- رفتارهای منفی خود را از رفتارهای مثبت کاملاً جدا نگه دارید . 2- از رفتارهای مثبت خود لذت ببرید و از خداوند سپاسگزاری کنید . 3- رفتارهای منفی خود را بشناسید و بپذیرید و آنها را به رفتارهای مثبت تبدیل کنید . 4- رفتارهای منفی و مثبت دیگری را از هم جدا کنید . 5- رفتارهای منفی خود و دیگری را به حساب شخصیت نگذارید . 6- نخواهید که کامل باشید و یا دیگران کامل باشند ، بپذیرید که همیشه ناقص اما خوب هستیم. 7- فوراً به خطای خود اعتراف کنید ، آن رابپذیرید و در صدد جبران برآئید . 8- بر خطای دیگران تاکید نکنید و صرفاً احساس ناخوشایند خود را ابراز کنید . 9- کار اصلی ما کشف خطاهای خود و تبدیل آنها به زیبائی و خوبی ست . 10- همه ما عاشق خطاکاروناقص خوب هستیم ’همیشه‘ تا روزی که در این جهان هستیم . 11- برای تبدیل احساس ناخوشایند به احساس خوشایند از جزوه «دل پاک» و نوار پالایش روح استفاده کنید توجه ویژه : وقتی هسته درونی را کاملاً مثبت نگاه داریم ، انرژی مثبت ان به تدریج رفتارهای منفی ما و دیگران را « بنابر قاعده هماهنگی» به رفتارهای مثبت تبدیل می کند ، از محیط بیرون فقط مثبت ها را جذب می کند .10- روش های دیگر برای ورود در عرصه هسته درونی و آرامش بیکران :- آشتی با جسم و احوالپرسی دائمی از تک تک اندام ها .- دوست داشتن خود و دیگران همینطوری که هستم .- کاهش فعالیت نیمکره چپ و فعال کردن نیمکره راست .- دوستی با طبیعت و گفتگوی عاشقانه و تماشای عاشقانه طبیعت .- مراقبه « سکوت و تماشای درون» .- تمرین و مهارت زیاد در شنیدن و همدلی با دیگران .- شادی و نشاط و حرکات موزون بدن و استراحت و ورزش مناسب .- زیبا پرستی و دل سپردن به زیبائی ها و ابراز هیجان های عاشقانه .- ابراز عشق و محبت به همسر ، فرزندان و ................... دوستان .- راز و نیاز عاشقانه با خدای درون .- برای مهارت در همه این ها به آموزه های مهندسی ذهن و N.L.P و عرفان دینی نیازمندیم .
بازسازی شخصیت
1- طبق عادت و پیروی کورکورانه از آموزش های دیگران ، به خودمان نسبت ها و صفت های منفی را نسبت می دهیم .2- هر صفت منفی ، فرمانی ست که برای اجرا شدن به سیستم عصبی صادر می شود.3- تا زمانی که صفت های منفی در ذهن وجود دارد ، رفتارها و حالت های منفی و ناخوشایند بدون اراده و خود به خود تکرار می شوند .4- برای رسیدن به تعادل درونی و تسلط بر احساس و رفتار خود ، لازم است هر چه سریعتر شخصیت درونی خود را از صفت های منفی پاکسازی کنیم .تمرین زیر می تواند راهی موثر برای این هدف مقدس باشد :- 20 صفت منفی درونی شده را شناسائی کنید . برای این کار صد جمله ،« من ....... هستم»بنویسید و هر چه از صفت های مثبت و منفی که به ذهن می آید را بنویسید .- صفت های منفی را به گذشته نسبت دهید و صفت های مثبت را جایگزین آن کرده و تکرار نمائید .
مثال : من عصبانی هستم---> من عصبانی بودم ----> حالا کاملاً آرام هستم من خجالتی هستم ---> من خجالتی بودم ----> حالا ابراز وجود میکنم
با تکرار دائمی این عبارت ها ، شخصیت درونی خود را همواره قدرتمند،با نشاط ، زیبا و خلاق نگه دارید :- من اهل تغییر و در حال رشد هستم .- من سرحال و شاداب هستم .- من آرام و مسلط هستم .- من صمیمی و مهربان هستم .- من آینده ای درخشان دارم .- من همواره در پناه لطف خدای مهربانم هستم .- من تاثیرگذار و خلاق هستم .- من در مشکلات صبور و مقاوم هستم .
- من زیبا ، خوب ، موفق و محبوب خداوند هستم - من سرشار از انرژی الهی ام .- من جسمی سالم و زیبا دارم .- من تمرکزی عالی و حافظه ای بی نظیر دارم .- من ........................- اگر کسی در بخش منفی خود و دیگران بماند ، به فردی منزوی ، افسرده و خجالتی و زودرنج و آسیب پذیر و منفی باف و ترسو تبدیل می شود.- اگر کسی فقط در بخش مثبت خود بماند و به منفی های خود توجه مثبت نکند ، به فردی خودپسند ، خود محور ، سلطه جو و انتقاد گر و ناآرام و عصبی تبدیل میشود و دوستان صمیمی خود را از دست میدهد .- اگر کسی به بخش مثبت دیگران نگاه کند و به منفی های انها توجه مثبت نداشته باشد ، در دام دیگران اسیر می شود و بازیچه و قربانی دیگران خواهد شد و بارها و بارها فریب خواهد خورد و کارش شکایت دائمی از دیگران است .- اگر کسی در بخش مثبت خود باشد ولی به هسته درونی خود تکیه نکند ، مثبت های او کمکی به خوشبختی او نخواهند کرد .- وقتی شما در هسته درونی خود ساکن می شوید و از آنجا به خود نگاه می کنید ، با دیدن مثبت های خود انرژی و اعتماد به نفس پیدا می کنید و با دیدن منفی های خود متواضع و مهربان خواهید شد و با تبدیل منفی ها به مثبت ها ، در مسیر رشد و خلاقیت دائمی قرار می گیرید و زندگی حقیق یعنی همین .- وقتی که با هسته دورنی خود در ارتباط هستید ، هیچ عامل بیرونی نمی تواند شادی و نشاط و سرزندگی و پویائی درونی شما را کند و یا متوقف کند بلکه موانع بیرونی باعث خلاقیت بیشتر شما خواهد شد .- زندگی در هسته درونی یعنی رشد دائمی و تولد دائمی و این تولد بر شما مبارکباد .
من نه آبشارم که هردم سر به زیر آرم
من آن کوهم که دست آسمان در دست خویش دارم/
من نه آن ساقه ی خم گشته ی ژولیده ی یاسم
من همان سرو بلندم،لانه ها در قلب خویش دارم/
من نه آن جوی ضعیف کوچه هایم
آن خروشان بحر مواجم،بسی ناگفته ها در کام خویش دارم...
(اشکان)
احساس تنهایی و انزوا:
در مدرسه و دانشگاه، در جمع خانواده و دوستان، و یا حتی زمانیکه در کنار شخص مورد علاقه خود هستید، احساس تنهایی می کنید؟ چرا؟
پاسخ به چنین پرسش کلانی نیازمند صرف وقت، مطالعه، و اندیشه گری بسیار است که شاید تا این زمان چنانکه باید به آن پرداخته نشده است. اعتقاد کلی بر این امر استوار است که افراد کماکان در تمام سطوح زندگی خود دچار دغدغه ای متاثر از احساس انزوا و تنهایی می شوند. پرواضح است که این حس صرفاً مدلول کمبود عشق و محبت نیست. از منظر "نواندیشی" دلتنگی و جدایی از جمع بی معناست. این مطلب درست و سرراست بوده و نیاز به بنیاد نظری ندارد. با این وجود تعداد زیادی از افراد در شرایط مشابه از خود سوال می کنند که: "چرا من اینقدر احساس تنهایی می کنم؟" در مقابل این افراد به هیچ وجه نباید بگویید: "من دقیقاً می دانم تو چه احساسی داری". این پاسخ یک اشتباه بزرگ است! به نظر من این نگاهی تقلیلگراست چراکه تنها خود اوست که به وضوح می داند چه احساسی دارد و خیلی سخت می توان درک کرد که چرا یک چنین احساسی - آن هم به این شدت- در وجود او سکنی گزیده. با این وجود گفتگو با افرادیکه خودشان در گذشته از تنهایی رنج می برده اند اما توانسته اند این حس را مهار کرده و موفق به مشاهده ی افق های گسترده تر زندگی شده اند، کمک شایان ذکری قلمداد می شود. علاوه بر این زمانی می توانید بر روی احساسات خود کنترل پیدا کرده و در راستای رفع تناقض های احساسی گام بردارید که منشاً بروز مشکلات را شناسایی کنید. مجرم اصلی می تواند یک رویداد بخصوص و یا مجموعه ای از حقایق ناهمگون در زندگی فرد باشند. از جمله این عوامل به موارد زیر بسنده می کنیم: در واقع باید اعتراف کرد که این لیست نامتناهی است. تجربه ی تلخ نافذی که وجود فرد را آکنده از ندامت، چاوش، و چالش می کند نیاز به نظارت و تعدید حدود تمام و کمال دارد. این مسئله از نظر فردی از اهمیت بالایی برخوردار بوده و باید در برابر آن با احترام و همدلی واکنش نشان داد حتی اگر مشکل در نظر شما قدری کوچک و پیش پا افتاده جلوه کند. در این قسمت برخی از دلایل متداول ایجاد احساس تنهایی در جمع را مورد تحلیل و بررسی قرار میدهیم:
- احساسات حل نشده نسبت به دیگران - اسرار موجود در زندگی - احساس ناکامی و عدم موفقیت- احساس پوچی و بی هدفی - احساس بی کسی و بی همدمی - بی کفایتی اجتماعی احساسات حل نشده
صادقانه باید اذعان داشت که خانواده و دوستان جزء افرادی محسوب می شوند که می توانند بیش از سایرین بر روی فرد تاثیر گذاشته و شان و منزلت او را بعضاً به صورت فاحش زیر سوال ببرند. گاهی اوقات منبع ایجاد حس تنهایی حتی خودش هم نمی داند که مسئول به وجود آمدن یک چنین جوششی در طرف مقابل است. نیکوست زمانیکه فرد متوجه ایجاد کردن یک چنین شرایطی می شود، ترتیب یک گقتگوی صمیمانه و صادقانه را بدهد، کلیه ی کدورت ها را پاک کرده و تلخی تنهایی را در وجود او به شیرینی صمیمیت و دوستی مبدل سازد. البته نباید فراموش کرد که فرد تنها و محزون می بایست به درستی درک کند که کلید رهایی از زندان احساسات منفی و مسموم در دست خودش قرار دارد. مردی را می شناختم که به مدت 20 سال دچار یک اختلال روانی نسبت به یکی از همکلاسی های دوران دبیرستان خود شده بود و تا همین امروز هم این حس منفی را با خود یدک می کشد و قصد جدا شدن از آن را ندارد. زمانیکه از او پرسیدم دلیل این کدورت چیست حتی یادش نمی آمد که سر چه مسئله ای با دوست خود به مشکل برخورد کرده بود، اما متاسفانه از انزجار و تنفر نسبت به او دست بر نمی داشت. احساس تنفر و سایر احساسات بیمار گونه زندگی افراد را به طور کامل خراب می کنند و سبب ایجاد تنهایی عمیقی در وجود آنها می شوند. با پروراندن این احساسات راه به جایی نخواهید برد. زندگی خیلی کوتاه است و آنقدر فوق العاده هست که نخواهید خودتان را در مرداب کینه و تنفر و تلخی اسیر کنید.
اسرار موجود در زندگی
گاهی اوقات مخفی نگه داشتن برخی از اسرار می تواند زندگی را جالبتر و سرگرم کننده تر نماید. سال نو، تولد و سایر سالگردهای بخصوص با کمی رازداری و مخفی کاری خیلی هیجان انگیزتر به نظر می رسند. با این وجود محبوس کردن رازهایی که سبب جداسازی فرد از دوستان و خانواده ی خود می شود، کار درستی به شمار نمی رود. به عنوان مثال ممکن است شخص از محل کار خود اخراج شده باشد، برای اینکه خانواده اش را نگران نکند هر روز طبق همان عادت همیشگی از خواب بلند می شود و از خانه بیرون می رود. امیدواریم قبل از اینکه کسی متوجه شود، شغل مناسب دیگری پیدا کند؛ به هر حال این امر حس گشودگی و آزادی را از فرد سلب کرده و چیزی جز تنهایی نصیب وی نخواهد کرد. چقدر غم انگیز است که نتوانید مشکلات را همانند موفقیت هایتان با اعضای خانواده در میان بگذارید. تنها نگرش های تک بعدی هستند که منجر به ظهور چنین تنهاییهای خود ساخته می شوند. اگر نزدیکان واقعاً برایتان ارزش و اهمیت قائل باشند، بالطبع همراهی و همدلی خود را اثبات کرده و در شرایط خوب و بد پشت شما هستند و همواره حمایتتان می کنند.
احساس ناکامی و عدم موفقیت
بسیاری از افراد خودشان را با سایر وابستگان و آشنایان که توانسته اند به موقیت های چمگشیری دست پیدا کنند، مقایسه می نمایند؛ از اینرو احساس می کنند که شغل آنها پست و بی اهمیت است. این افراد چقدر در اشتباهند! تصور کنید اگر هیچ کس قبول نمی کرد که مجرای فاضلاب را تمیز کند و یا زباله های شهری را جمع آوری نماید، زندگی کل افراد جامعه به چه شکلی در می آمد؟ در حقیقت اینطور به نظر می رسد که عموماً افرادی دچار یک چنین افکاری می شوند که تقریبا ً از امکانات اولیه یک زندگی مرفه برخوردار هستند.
احساس پوچی و بی هدفی
در یک جمع به راحتی می توان فرد تنهایی که چیزی جز پوچی و بی هدفی را در سر نمی پروراند پیدا کرد. به عنوان مثال تصور کنید در جمعی که همه متاهل هستند دختر خانمی که ازدواج نکرده وارد می شود و متوجه می شود که همه خانم ها در حال صحبت کردن در مورد بچه هستند. آخ! و در جایی دیگر آقایی که هیچ اطلاعی از مسائل ورزشی ندارد به جمعی وارد می شود که همه در حال صحبت از ورزش هستند و کسی به علم و طبیعت اهمیت نمی دهد! به جای اینکه جمع را ترک کرده و موضع بی اطلاعی بگیرید، چند لحظه صبر کنید و به حرفهای آنها گوش بدهید. نسبت به صحبت هایشان علاقه نشان دهید و از آنها در مورد مطلب مورد بحث سوال بپرسید. این امکان وجود دارد که نهایتاً بتوانید ارتباط برقرار کرده و آنها را به سمت موضوعی که خودتان به آنها علاقمندید هدایت کنید.
احساس بی کسی و بی همدمی
درست است که به هر حال هر کسی که قدم بر عرصه ی این کره خاکی می گذارد، گاه و بیگاه احساس بی کسی و بی همدمی کند. در زمان بروز یک چنین شرایطی برای غلبه بر حس تنهایی اولاً همواره این حقیقت را در ذهن خود مرور کنید که دوست های واقعی در کل دوران زندگی انگشت شمار هستند و ضمناً به خاطر داشته باشید که نباید خودتان را در پیله ی تنهایی محبوس کنید، به دنبال موقعیت های دوستی جدید بروید و آزادانه با دیگران ارتباط برقر کنید. اطمینان داشته باشید که این کار شدنی است.
بی کفایتی اجتماعی
همه افراد با استعداد بالفعل گپ زدن و سخنوری به دنیا نمی آیند. به همین دلیل برخی رویدادهای اجتماعی در نظر این قبیل افراد غریب جلوه می کنند و همین امر سبب ایجاد حس تنهایی در آنها می شود. با این وجود یادگیری توانایی های اجتماعی کار ساده ای است. باید آموزش ببینید که چگونه می توانید در یک بحث جمعی شرکت کرده و خود را از سکوت رها سازید. این مسئله امری است که با قدری تمرین و گذشت زمان قابل اجرا خواهد بود؛ البته نباید از این نکته مهم بگذریم که تعداد زیادی از استعدادهای برجسته جهان را افرادی تشکیل داده اند که از نظر اجتماعی ناتوان بوده و توانایی برقراری روابط اجتماعی قوی را نداشتند. پس نمی توان نتیجه گرفت که منزوی بودن الزاماً یک فاکتور تثبیت کننده ی عقب ماندگی است، حتی با نگاهی نو می توان آنرا به عنوان نقطه شروع پیروزی ها در نظر گرفت.
من نه آبشارم که هردم سر به زیر آرم
من آن کوهم که دست آسمان در دست خویش دارم/
من نه آن ساقه ی خم گشته ی ژولیده ی یاسم
من همان سرو بلندم،لانه ها در قلب خویش دارم/
من نه آن جوی ضعیف کوچه هایم
آن خروشان بحر مواجم،بسی ناگفته ها در کام خویش دارم...
(اشکان)
اختلالات یادگیری:
یک اختلال یادگیری، اختلالی عصب زیست شناختی است که از یک مشکل جدی در خواندن، حساب کردن و یا کلمهبندی نوشتن به وجود میآید که انتظار نمیرود به یک فرد عادی نسبت داده شود. یک اختلال یادگیری نه یک اختلال یادگیری است ونه به وسیله ی یک اختلال هیجانی ایجاد میشود. اگر درست ارزیابی نشود تأثیر بالقوهای روی عملکرد ناسازگارانهی فرد دارد و در حوزههای چندگانهی زندگی ضعف ایجاد مینماید.
وقتی فردی مظنون به اختلال یادگیری میشود، یک ارزشیابی عصب روانشناختی تواناییها ضروری است تا منبع مشکل را به علاوه در حوزههای توانایی عصب روانشناختی تعیین کند که میتواند به عنوان پایهای برای فنون جبرانی و اختیارات درمانی باشد. اختلال یادگیری چیست؟ یک اختلال یادگیری به وسیله متخصصان بهداشت روانی و پزشکی به عنوان یک اختلال عصب زیست شناختی و یا اختلال پردازش زبان تشخیص داده شده که به وسیله عملکرد مغز به وجود آمده است.
یکی از پیامدهای ناکارآمدی مغز شیوهای که افراد مبتلا به اختلال یادگیری اطلاعات را کسب کرده و پردازش میکنند که از عملکرد عادی و قابل انتظار برای کودک یا بزرگسالی که میتواند بدون مشکل جدی یاد بگیرد، متفاوت است. یک اختلال یادگیری ممکن است از لحاظ علمیدر حوزههای شناسایی کلمه، ادراک خواندن، حساب کردن، استدلال کردن، هجی کردن ویا کلمهبندی نوشتن به وجود آید. یک اختلال یادگیری غالبا وابسته به عملکرد غیرعادی مغز به علاوه در حوزه گفتار است.
یک اختلال یادگیری که در زمینه علمیتشخیص داده شده است ممکن است در زمینههای دیگر نیز اختلال ایجاد کند. به طور مثال فعالیتهای روزمره یک فرد در خانه ممکن است از ناتوانی بالقوه حافظه، استدلال و یاحل مساله تاثیر بگیرد و وابسته به مشکل عصب زیست شناختی باشد.
به علاوه ممکن است تاثیر نامطلوبی بر ارتباطات اجتماعی بگذارد زیرا که ضعف فرایند شناختی فرد باعث میشود که او در فکر کردن و یارفتار دچار اشتباه ویا دچار کج فهمیرفتار دیگران گردد (راورکی، 1995؛ تیساتسانیا و همکاران، 1997). اختلالات یادگیری ممکن است با حالتهای مختلف ADHD (اختلال بیش فعالی همراه به نقص توجه)، اختلالات رفتاری، ناتواناییهای حسی یا دیگر شرایط کلینیکی یا عصبشناختی هم زیستی داشته که شامل بیماریهای سلولهای داسی شکل، دیابتها، کموزنی در هنگام تولد، جراحی قلبی نئوناتال، سرطان خونی، تورم لنفاوی حاد و هیدرو سفالها میشود (بریسلاو و همکاران، 2000؛ دالن و همکاران، 2006؛ ایسر و تیلمن، 2001؛ جیمسون، 2006؛ هیلینگس فورد و ورنوفسکی، 2004؛ وانگ، 2007). با وجود این به علت ضعف عملکرد و یا مشکلات اجتماعی، مبتلا بودن به اختلال یادگیری باعث افسردگی واضطراب میشود. اما این اختلال نه یک اختلال یادگیری است و نه به وسیله ی یک اختلال هیجانی به وجود میآید. ریشهها ی اختلال یادگیری انواع زیادی از عملکردهای غیرعادی مغز وجود دارند که میتوانند منجر به یک اختلال یادگیری شوند که تاکنون تغییرات و علل آن شناسایی و طبقهبندی نشدهاند.
به طور مثال نارساخوانی از اختلالات یادگیریای است که روی خواندن و هجی کردن تأثیر میگذارد. تحقیقات نشان داده است که عملکرد غیر عادی مغز در پردازش زبانی- شنیداری(مثل پردازش صداشناسی نامگذاری سریع اتوماتیک)در تعداد زیادی از افراد مبتلا به نارسا خوانی دیده شده است (شای ویتز و همکاران، 2002؛ ولف و همکاران، 2000). شواهدی وجود دارد که نشان میهد که نامگذاری اتوماتیک و سریع و پردازش صدایی هسته ی پردازشهایی هستند که مهارتهای خواندن را پیش بینی میکنند (کیبی و همکاران، 2003). گرچه بعضی افراد درسیستم دیداری مغزشان ساختار متفاوتی دارند (ادن و همکاران، 1996). تأثیرات نواقص ویژه ی دیداری بر روی یادگیری ممکن است به مهارتهای دیگر بسط یابد. اختلال ریاضی اختلال یادگیری ای است که روی محاسبه ی ریاضیات و حل مساله تأثیر میگذارد.
تحیقات گوناگونی در حال انجام است که تعیین میکند انواع مختلف عملکرد غیر عادی مغز است که منجر به اختلال یادگیری میشود. تحقیق اختلال ریاضی که از تصویر عصبی استفاده میکند به گستردگی تحقیق نارساخوانی نیست.
ولی به هر حال مطالعات عصب شناختی به وضوح انواع ناکارآمدیهای مغز را به اثبات رسانده است (هکت و همکاران، 2001). نیاز به ارزشیابی مناسب ملاکهای تشخیص یک اختلال یادگیری همزمان با تغییر تدابیر آموزشی و یافتههای تحقیق تغییر میکنند. با وجود اینها این حقیقت که یک اختلال یادگیری نمایانگر عملکرد غیرعادی مغز است بحثی در آن نیست. بنابراین وقتی فردی درمدرسه و در زندگی روزمره با مشکل مواجه است مظنون به یک اختلال یادگیری میشود که یک ارزشیابی از تواناییهای عصب روان شناختی او ضروری است تا نشان دهد که کدام عملکردهای مغز آن طوری که انتظار میرود کار نمیکنند و کدام عملکردهای مغز به قدر کافی کار نمیکنند. یک ارزشیابی عصب روان شناختی میتواند دامنه ی مورد نیاز ارزیابی عملکرد خاصی که اغلب در اختلال یادگیری مورد بحث است را فراهم کند مثل توجه به تواناییهای حسی - حرکتی. ارزیابی گسترده ی به دست آمده به وسیله ی یک ارزشیابی عصب روان شناختی امکان تشخیص نقاط ضعف و قوتی را که هر دو برای تعیین حوزههای مداخله مهماند فراهم مینماید. اندازه گیری پاسخها برای مداخله و رویکردهای تشخیصی متداول درامریکا نمیتواند جانشین یک ارزشیابی عصب روان شناختی جامع شود (پونسکی، 2007). اطلاعات پایهای در رابطه با توانایی دیداری و کلامی میتواند از یک آزمون جامع هوشی(IQ)تفسیر شده توسط یک متخصص واجد شرایط به دست آمده باشد.
مدارس دولتی متخصصانی را که واجد شرایط اجرا و تفسیرآزمونهای هوشیاند استخدام میکنند. اگر چه مدارس خصوصی و دانشگاهها متخصصان تعلیم دیده برای اجرا و تفسیر آزمونهای هوشی را استخدام نمیکنند. علاوه بر اینکه استخدام آنها توسط این مدارس کار کاملاً عجیبی است. با ملاحظهی متخصصان واجد شرایط استخدام شده در مدارس دولتی باز هم ارزیابی آنان در مدرسه ای معین قابل اطمینان نیست.
بنابراین باید این شغل را مورد به مورد و مدرسه به مدرسه مورد بررسی قرار داد. همانطور که متخصصان خوب پزشکی باید خارج از شبکه ی مراقبتهای اولیه ی بهداشت جستجو شوند، متخصصانی هم که برای اجرای آزمون ارزشیابی روانشناختی آموزش دیدهاند بهتر است در ارزشیابی و مراقبت از کودکان و بزرگسالانی که در مدرسه یا دانشگاهشان متخصص ندارند، تجربه داشته باشند. آزمونهای محدود که فقط از آزمون IQ و ارزیابی سطوح پیشرفت تحصیلی تشکیل میشود، اطلاعات کافی از کارکرد مغزی کودکان یا بزرگسالان فراهم نمیکند تا بالاترین سطح مراقبت استاندارد و مداخلههای هدفمند فراهم گردد.
در یک فرد مبتلا به اختلال یادگیری ارزشیابی عصب روانشناختی ممکن است به عنوان یک ضرورت پزشکی برای اهداف مورد بررسی و روشن کارکردهای مغزی باشد. اگر شرایط پزشکی دیگر وجود داشته باشد ارزشیابی عصب روانشناختی فوق العاده مهم است، اما اگر این شرایط هم نباشد باز ارزشیابی عصب روان شناختی اهمیت دارد. مجریان دور اندیش بیمه توصیه کرده اند تا تعیین کنند که آیا خدمات ضروری میتواند به وسیله ی یک متخصص واجد شرایط در مدرسه ی خصوصی ارایه شود. یک اختلال یادگیری اختلالی مزمن و مادام العمر است. تأثیراین ناتوانی میتواند روی عاطفه، آموزش وعملکرد حرفهای با توجه به شرایط زندگی، ارتباطات میان فردی و نقاط ضعف و قوت فردی و به علاوه تأثیر روی جامعه مهم باشد.
کودکان مبتلا به اختلال یادگیری در مدرسه عملکرد بدی دارند و انتظار نمیرود که بتوانند دیپلم بگیرند. اختلال یادگیری میتواند تأثیر نامطلوبی روی عملکرد شغلی در بزرگسالی داشته باشد. شناسایی به موقع این محدودیتها و تواناییهای عصب روان شناختی میتواند آموزش، شغل و طرحهای درمانی را تسهیل کند. در هر صورت باید ارزشیابی مناسب صورت گرفته باشد.
من نه آبشارم که هردم سر به زیر آرم
من آن کوهم که دست آسمان در دست خویش دارم/
من نه آن ساقه ی خم گشته ی ژولیده ی یاسم
من همان سرو بلندم،لانه ها در قلب خویش دارم/
من نه آن جوی ضعیف کوچه هایم
آن خروشان بحر مواجم،بسی ناگفته ها در کام خویش دارم...
(اشکان)
7 راه علاقمند كردن شنوندگان:
همه ي ما در بعضي مراحل زندگي مجبور به سخنراني کردن مي شويم. مصاحبه اي براي کار جديدتان است؟ سخنراني براي ناظر يا هيئت مديره ي شرکت محل کارتان است؟ بله، همه ي اين ها سخنراني هاي بسيار مهمي هستند و مي توانند آينده ي شما را رقم بزنند. پس نگذاريد که اين فرصت ها از دست بروند بدون اينکه شانس موفقيتتان را بالا ببريد. در اينجا به نکاتي اشاره مي کنيم که هنگام سخنراني کردن براي شنوندگاني حرفه اي و متخصص بايد به خاطر داشته باشيد. 1- شنوندگان را هم درگير کنيدشنوندگان هم دوست دارند که وارد ماجرا شوند، نه اينکه فقط گوش کنند و حوصله شان سر برود. شما بايد به آنها براي نشستن و گوش دادن به حرفهايتان دليل بدهيد. 30 تا 90 دقيقه زمان داريد تا بتوانيد توجه آنها را جلب کنيد. مي توانيد همان تکنيک قديمي شروع کردن سخنراني با يک جوک را به کار گيريد. اما...شايد زياد هم ايده ي جالبي نباشد.اشتباه نکنيد--مطمئناً دادن يک جنبه ي شوخي آميز به سخنرانيتان قابل قبول است. اما اگر اين جنبه را به صورت کلي وارد سخنراني کنيد با اينکه سخنراني را با يک جوک شروع کنيد بسيار متفاوت است. پس بهتر است که آن را با يک سوال آغاز کنيد. اين تکنيک بسيار جواب مي دهد. چون شنوندگان را هم وارد بحث مي کند. تکنيک ديگري که گه گاه توسط بعضي سخنرانان به کار گرفته مي شود بردن نام بعضي از اشخاص بين حضار است. 2- سرزنده و با روح باشيدبهترين سخنرانان کساني هستند که چه در حرکاتشان و چه در سخن گفتنشان با روح و سرزنده هستند. خوب نيست که خود را پشت سکو پنهان کنيد يا فقط در گوشه اي باستيد. دفعه ي بعد اين کار را امتحان کنيد: وقتي براي يک گروه 20 نفره يا بيشتر سخنراني مي کنيد، حين صحبت کردن بين شنوندگانتان راه برويد. هر از چند گاهي ايستاده و دستتان را روي شانه ي يکي از شنوندگان قرار دهيد. با اين کار باعث خواهيد شد که توجه آنها به شما بيشتر جلب شده و به حرفهايتان دقيق تر گوش کنند. 3- صدايي تاثيرگذار داشته باشيدروي چيزي که مي خواهيد تحويل دهيد، زمان بگذاريد. کسي توقع ندارد که مثل يک گوينده ي تلويزيون بياييد و برويد. بايد بتوانيد صدايي خوشايند و سرگرم کننده تحويل دهيد. هنگام سخنراني به اين چهار نکته توجه داشته باشيد: تن صدايتان را هر از گاهي تغيير دهيد، درجه ي صدا را بالا و پايين ببريد، سرعت صحبت کردنتان را تغيير دهيد، و گاه گاهي براي تاثير گذاري بيشتر سکوت کنيد. 4- از کارهايي که باعث پرت کردن حواس شنوندگان مي شود دوري کنيدهيچ چيز به اندازه ي اين کار نمي تواند يک سخنراني را خراب کند. چند وقت پيش مديري را ديدم که سخنراني اش را فقط به خاطر اينکه با پول خردهاي توي جيبش بازي مي کرد از دست داد. بعد از سخنراني کسي درمورد محتويات سخنراني او حرفي نمي زد، همه فقط مي گفتند که چقدر از صداي جرينگ جرينگ پول خردها اعصابشان خرد شده است. کنار گذاشتن اين عادت ها کار سختي نيست. گه گاه هنگام تمرينات سخنرانيتان فيلمبرداري کنيد و بعد آنرا مرور کرده و پي به عادت هاي آزاردهنده تان ببريد تا بتوانيد آن ها را کنار بگذاريد. 5- لباس مناسب بپوشيدروزي با يکي از مدير عاملان صحبت مي کردم که مي گفت اولين چيزي که در برخورد با يک فرد به آن توجه مي کند لباس هايش است. بايد بتوانيد طوري لباس بپوشيد که حداقل يک پله از حضار بالاتر باشيد. متوجه باشيد که کفش هاي ارزان، شلوار جين و بلوزهاي رنگي مناسب انجام يک سخنراني نيست. به لباس پوشيدنتان خيلي دقت کنيد. 6- حرف هاي تازه بزنيداز تکرار کردن داستان ها و خاطرات هميشگي پرهيز کنيد. حرف هاي تازه بزنيد. سعي کنيد در سخنرانيتان جايي هم براي وقايع روز باز کنيد. حتماً آن روز يا آن هفته اتفاق جديدي افتاده است که در موردش صحبت کنيد. حرف ها و مطالب تکراري شنوندگان را خسته و بي حوصله خواهد کرد. حرف هاي جديد برعکس آنها را راغب به گوش کردن و توجه بيشتر مي کند. 7- تمرين داشته باشيدچندين مرتبه تمرين کردن سخنرانيتان مي تواند باعث موفقيتتان شود چون معمولاً رقبايتان اين کار را نخواهند کرد. معمولاً افراد فقط چند دقيقه قبل از سخنرانيشان نگاهي به نوشته هايشان مي اندازند، اما سخنرانان موفق هميشه براي تمرين آن هم وقت مي گذارند. يک سخنران واقعي از قبل برنامه ريزي مي کند که چطور سخنراني خود را شروع کند و چطور به پايان برساند. مي دانند که چه موقع بين حضار راه بروند و دست روي شانه ي چه کسي بگذارند. مي دانند که چه زماني سکوت کرده و چه زماني تن صدايشان را تغيير دهند. مي دانند که به کجا نگاه کنند. با تمرين کردن مطمئناً سخنراني بهتري ارائه خواهخيد داد. موفق باشيد.
"ـبا اجراي اين نکات مطمئناً موفق خواهيد شد که توجه حضار و شنوندگان را کاملاً به خود معطوف کرده و سخنراني عالي تحويل آنها دهيد"
من نه آبشارم که هردم سر به زیر آرم
من آن کوهم که دست آسمان در دست خویش دارم/
من نه آن ساقه ی خم گشته ی ژولیده ی یاسم
من همان سرو بلندم،لانه ها در قلب خویش دارم/
من نه آن جوی ضعیف کوچه هایم
آن خروشان بحر مواجم،بسی ناگفته ها در کام خویش دارم...
(اشکان)
|
1 کاربر در حال مشاهده این موضوع. (0 عضو و 1 میهمان)
Bookmarks