کوروش:پدر،پادشاه یا پیام آور
از کلاسور مقاله ها
"منم کوروش،شاه جهان،شاه بزرگ،شاه نیرومند،شاه بابل،شاه کشور سومر و اکد،شاه چهار گوشه ی عالم،
پسر شاه بزرگ کمبوجیه،شاه شهر آنشان،نوه ی شاه بزرگ کوروش،شاه شهر آنشان،نواده ی شاه بزرگ
چیش پیش،شاه آنشان.از دودمانی که همیشه شاه بوده اند و فرمانروایی اش را بل(خدا) و نبو گرامی می دارند
و با خرسندی قلبی پادشاهی او را خواهانند."
کوروش،شاهنشاه هخامنشی یا سرداری فاتح یا پدری مهربان؟شاید هم یک رهایی بخش:"کوروش خواهد آمد و مرا نجات خواهد داد" این کلام دانیال نبی است هنگامی که در بابل در بند نبونید به سر می برد همراه با هزاران یهودی دیگر...
هرودت،بزرگترین مورخ دنیای کهن درباره ی او می نویسد:"کوروش پادشاهی ساده،بلند همت،جوانمرد و شجاع که با اتباع خود رفتاری مشفقانه و پدرانه داشته و بسیار بخشنده و مهربان و آداب دان و ملت نواز بوده است و چون همواره خیر و سعادت زیردستان خود را می خواست مردمان وی را پدر خود می خواندند."
افلاطون:"کوروش سرداری بزرگ و دوستی عالیقدر برای وطن خود بود.در زمان او ایرانیان فرمانروای ملل بسیاری شدند.کوروش به همه ی این مردم حقوق آزاد بخشید به طوری که دلهای همه به او نزدیک شد."
در زمانی که آشور نصیرپال،پادشاه آشور در کتیبه ی خود می نویسد:"...به فرمان آشور و ایشتار خدایان بزرگ و حامیان من...ششصد نفر از لشکر دشمن را بدون ملاحظه سر بریدم و سه هزار نفر از اسیران را زنده زنده در آتش سوزاندم...حاکم شهر را به دست خود زنده پوست کندم و پوستش را به دبوار شهر آویختم...بسیاری را در آتش کباب کردم و دست و گوش و بینی زیادی را بریدم،هزاران چشم ازکاسه و هزاران زبان از دهان بیرون کشیدم و سرهای بریده را از درختان شهر آویختم..." و در زمانی که نبوکد نصر پادشاه بابل در کتیبه اش می آورد:"...فرمان دادم که صد هزار چشم در آورند و صد ساق پا بشکنند.هزاران دختر و پسر جوان را در آتش سوزاندم و خانه ها را چنان ویران کردم که دیگر بانگ زنده ای از آنها برنخیزد..."(این رویدادهای غیر انسانی تنها به آن روزگاران تعلق ندارد؛هنوز جنایت های جنگهای جهانی اول و دوم فراموش نشده اند،کوره های آدم سوزی هیتلر،اردوگاههای مرگ استالین،جنایت های آمریکا در ژاپن و ویتنام و... از یاد نرفته اند) کوروش در کتیبه ی خود در فتح بابل که اکنون منشور حقوق بشر نام گرفته می گوید:"...آنگاه که بدون جنگ و پیکار وارد بابل شدم؛ همه ی مردم گام های مرا با شادمانی پذیرفتند.در بارگاه پادشاهان بابل بر تخت شهریاری نشستم.مردوک(خدای بابلیان که توسط نبونید مورد بی احترامی قرار گرفته بود) دلهای مردم بابل را متوجه من کرد...زیرا من او را ارجمند و گرامی داشتم.ارتش بزرگ من به آرامی وارد بابل شد.نگذاشتم رنج و آزاری به مردم این شهر و این سرزمین وارد آید.وضع داخلی بابل و جایگاه های مقدسش قلب مرا تکان داد...من برای صلح کوشیدم.نبونید مردم درمانده ی بابل را به بردگی کشیده بود،کاری که در خور شأن آنان نبود.من برده داری را بر انداختم،به بدبختی های آنان پایان بخشیدم.فرمان دادم مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و آنان را نیازارند..."
کوروش حتی در پی کشته شدن ناخواسته ی فرزند نبونید در جریان ورود به بابل به تمامی سپاهیانش دستور داد که عزادار باشند.وی فرمانروایان کشورهایی که می گشود و حتی آژی دهاک خونخوار را احترام می گذاشت و به کارهای حکومتی می گماشت.ایرانیان او را پدر تاجدار و یونانیان جهان گشا و قانون گذار نمونه و یهودیان او را مسیح خدا نامیدند:"خداوند درباره ی مسیح خویش کوروش می گوید که دست راست او را گرفتم تا به حضور وی امت ها را مغلوب سازم و کمر پادشاهان را بگشایم و درها با حضور وی مفتوح و دروازه های دیگر بسته شود."(تورات،اشعیاء نبی،باب 45،بند 1) و در قران نیز آمده:"ما او را در زمین تمکن و قدرت بخشیدیم و از هر چیزی رشته ای به دست او دادیم."(آیه ی 83سوره ی کهف).
کوروش آزادی ادیان را اصلی اساسی در اداره ی کشور به شمار می آورد و می فرمود:بعد از اینکه به سلطنت رسیدم متوجه شدم که در ادیان گوناگون مبداء یکی می باشد و تمام اقوام دنیا نیز یک چیز را می پرستند و فقط الفاظ و وسایل رسیدن به مبداء پیش آنها فرق می کند.پس مخالفت کردن با دین اقوامی که دین آنها غیر دین من است لجاجت می باشد و دور از صلاح سلطنت است.
کوروش در لحظات پایانی زندگی اش می گوید:ای خدا نیایش مرا که پایان زندگی من است بپذیر.سپاس گزارم که صداهایی به من عطا کردی که چه باید بکنم و از چه چیزهایی بپرهیزم.مخصوصا حق شناسم از این که هیچگاه از یاری خود مرا محروم نکردی.خدایا از شما می خواهم همسرم،فرزندانم،دوستانم و سرزمینم را سعادتمند بداری...
و ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم...
و هیچ کس نمیتواند ادعا کند که:کوروش آسوده بخواب که ما بیداریم...
و هیچ کس حق ندارد که بگوید بوش،رئیس جمهور امریکا، کوروش و مسیح زمان است...
از خدا می خواهم روح بزرگت را که می دانم شاد و آرام نیست شادی بخشد و آرام بدارد...
Bookmarks